bake

base info - اطلاعات اولیه

bake - پختن

verb - فعل

/beɪk/

UK :

/beɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bake] در گوگل
description - توضیح

  • پختن چیزی با حرارت خشک، در فر


  • برای اینکه چیزی با گرم کردن آن سخت شود

  • to cook inside an oven without using added liquid or fat


    برای پختن در داخل فر، بدون استفاده از مایع یا چربی اضافه


  • سخت کردن چیزی مانند خاک یا گل با حرارت دادن آن، معمولاً برای ساختن آجر


  • خیلی داغ شدن یا داغ شدن

  • a savoury (= not sweet) dish made from a mixture of foods that is baked in the oven


    غذای خوش طعم (= نه شیرین) که از مخلوطی از غذاها در تنور پخته می شود


  • کیک یا غذای شیرین دیگری که در فر پخته می شود


  • برای پختن در داخل فر

  • Bake at 190C for 20-25 minutes.


    در دمای 190 درجه سانتیگراد به مدت 20-25 دقیقه بپزید.

  • They baked bread and the whole house smelled of new bread.


    نان پختند و تمام خانه بوی نان نو می داد.

  • freshly baked cookies


    کوکی های تازه پخته شده

  • Sprinkle the sugar over the bottom of a baking dish.


    شکر را کف یک ظرف پخت بپاشید.

  • Freezing at night baking during the day ice storms after spring thaw, all create a rugged habitat.


    یخ زدن در شب، پخت و پز در روز، طوفان های یخ پس از آب شدن بهاره، همگی یک زیستگاه ناهموار را ایجاد می کنند.

  • Tip the mixture into the prepared tin and bake for 30 minutes or until the sponge is springy to the touch.


    مخلوط را در قالب آماده شده بریزید و به مدت 30 دقیقه یا تا زمانی که اسفنج به حالت فنری درآید بپزید.

  • My grandmother baked her own bread.


    مادربزرگم خودش نان می پخت.

  • Our apartment on the top floor bakes in the summer.


    آپارتمان ما در طبقه بالا در تابستان پخت می کند.

  • In former times, bricks were baked in the sun.


    در زمان‌های گذشته آجر را زیر نور خورشید می‌پختند.

  • Spread it into cooled baked pie shell.


    آن را در پوسته پای پخته خنک شده پخش کنید.

  • Place on a baking sheet and bake in a very low oven until crisp.


    روی سینی فر قرار دهید و در فر خیلی کم بپزید تا ترد شود.

  • Sprinkleinch layer of sugar on a small baking sheet.


    یک لایه شکر روی یک ورقه پخت کوچک بپاشید.

  • Bake the soufflés for 12 minutes.


    سوفله ها را به مدت 12 دقیقه بپزید.

  • Bookstores are feeding the new appetite as publishers bake up hot loaves of fresh poetry collections.


    کتابفروشی ها اشتهای جدید را تغذیه می کنند، زیرا ناشران نان های داغ از مجموعه های شعر تازه می پزند.

example - مثال
  • to bake bread/biscuits/cookies


    برای پختن نان/بیسکویت/کوکی ها

  • baked potatoes/apples


    سیب زمینی پخته / سیب

  • the delicious smell of baking bread


    بوی خوش پختن نان

  • The bread is baking in the oven.


    نان در فر در حال پخت است.

  • I've been baking all morning.


    من تمام صبح در حال پختن غذا هستم.

  • I'm baking a birthday cake for Alex.


    دارم برای الکس کیک تولد میپزم.

  • I'm baking Alex a cake.


    من در حال پختن کیک برای الکس هستم.

  • The bricks are left in the kiln to bake.


    آجرها را در کوره می گذارند تا بپزند.

  • The sun had baked the ground hard.


    خورشید زمین را سخت پخته بود.

  • We sat baking in the sun.


    نشستیم زیر آفتاب مشغول پختن غذا شدیم.

  • I made the icing while the cake was baking.


    مایه کیک رو موقع پخت درست کردم.

  • a baked potato


    یک سیب زمینی پخته

  • freshly baked bread


    نان تازه پخته شده

  • Bake at 180°C for about 20 minutes.


    در دمای 180 درجه سانتیگراد حدود 20 دقیقه بپزید.

  • Bake for 5–7 minutes in a preheated oven.


    به مدت 5-7 دقیقه در فر از قبل گرم شده بپزید.

  • a baking dish


    یک ظرف پخت

  • a baking tin/tray


    یک قالب/سینی پخت

  • a baking sheet/pan


    یک ورقه پخت / تابه

  • It's baking outside.


    بیرون در حال پخت است.

  • You'll bake in that fleece jacket!


    تو با اون ژاکت پشمی میپزی!

  • He made a delicious salmon and broccoli bake.


    او یک پخت ماهی سالمون و کلم بروکلی خوشمزه درست کرد.

  • This is how you make a simple tuna bake.


    این طرز تهیه یک پخت ماهی تن ساده است.

  • Viewers have been sending in pictures of their bakes.


    بینندگان تصاویری از نان های خود را ارسال کرده اند.

  • Please bring your bakes to the end of the bench.


    لطفا شیرینی های خود را تا انتهای نیمکت بیاورید.

synonyms - مترادف

  • پختن

  • grill


    کباب

  • roast


    سر زدن

  • sear


    باربیکیو

  • barbecue


    رنگ قهوه ای


  • کبابی

  • broil


    حرارت


  • نان تست

  • toast


    ترد

  • crisp


    فر


  • ترد کردن

  • crisp up


    تف کباب شده

  • spit-roast


    قورمه

  • pot-roast


    پخت در فر

  • oven-bake


    برشته خشک

  • dry-roast


    سرخ کردن

  • fry


    جوشیدن

  • boil


    سوختن


  • مایکروویو

  • microwave


    آواز خواندن

  • singe


    ذوب شدن

  • melt


    خورشت

  • stew


    هسته ای

  • simmer


    دست گرمی بازی کردن

  • nuke


    تفت دادن


  • پنفری

  • saute


    توری

  • panfry


    زغال سنگ

  • griddle


    بپز

  • charbroil



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

curie

لغت پیشنهادی

biometric

لغت پیشنهادی

boarder