pie
pie - پای
noun - اسم
UK :
US :
میوه پخته شده در پوشش شیرینی
گوشت یا سبزیجات پخته شده در پوشش شیرینی یا سیب زمینی
نوعی غذای تهیه شده با گوشت، سبزیجات یا میوه که در شیرینی پوشانده شده و پخته شده است
برای اشاره به یک پیتزا کامل، به ویژه در شمال شرقی ایالات متحده استفاده می شود
abbreviation for Proto-Indo-European
مخفف برای پروتو-هند-اروپایی
یک شیرینی گرد با موادی مانند میوه، گوشت یا سبزیجات
سهمی از بازار یا سود حاصل از یک فعالیت تجاری
دوشنبه شب اعضای باشگاه مشتاقانه منتظر یک شام پای و نخود هستند.
cherry pie
پای گیلاس
آیا آنها باید با کلینتون بر سر یک تکه از کیک کاهش مالیات سازش کنند یا برای کل پای مقاومت کنند؟
اغلب پس از ضیافت های مجلل، پای های بسیار زیادی سر میز ضیافت آورده می شود.
پای ساده بخورید و به آن عادت کنید.
قالب پای 9 اینچی را با 1/2 خمیر بچینید و ورقه های سیب زمینی را روی آن بچینید.
استیک و پای کلیه
تعداد زیادی از مردان جوان گزارش کردند که به طور منظم نان سفید، چیپس، پای گوشت و شیرینی می خورند.
یک تکه پای
من هم انگشتم را در پای سیاست گذاشتم.
روی بوفه پای خوک دراز بکشید.
یک تکه پای سیب
یک کیک استیک و کلیه
به خودتان کمک کنید تا یک پای دیگر تهیه کنید.
پر کردن این کیک ها چیست؟
یک ظرف پای
کل روش به آسانی ABC است.
گول زدن او به آسانی افتادن از چوب بود.
این شرکت خواستار یک تکه بزرگتر از پای شرکتی است.
این صحبت ها در مورد مهاجرت به استرالیا فقط یک کیک در آسمان است.
آیا پای استیک بیشتری می خواهید؟
یک پای اسپند
پای پپرونی بزرگ آنها 50 سنت جهش کرد و به 13.99 دلار رسید.
پیتزای «برو و پخت» نیز وجود دارد: پای در یک فروشگاه یا رستوران مونتاژ می شود و به صورت نپخته فروخته می شود.
یک پای زغال اخته
برای شام پای سیب زمینی شیرین می خوریم.
این شرکت تبلیغاتی ایالات متحده سرمایه گذاری هنگفتی را برای به دست آوردن یک قطعه بزرگتر از کیک در اروپای شرقی انجام می دهد.
tart
تارت
pastry
شیرینی
quiche
کیش
tartlet
تارتلت
pasty
خمیری
patty
پتی
turnover
حجم معاملات
کیک
cheesecake
چیزکیک
flan
کیک میوه
Danish
دانمارکی
strudel
اشترودل
eclair
اکلر
popover
پاپاور
رول
bun
نان
fruit tart
تارت میوه
کیک گوشت
donutUS
donutUS
éclair
éclair
dainty
خوش طعم
croissant
نوعی از نان شیرین
panettone
پانتون
doughnutUK
دونات UK
رول شیرین
چالش
وظیفه
مسئوليت
بار
onus
مسئولیت
آزمایش
درد
undertaking
تعهد
کار کردن
شارژ
کارهای عادی و روزمره
chore
ناراحتی
کار
inconvenience
ماموریت
زحمت
صدا زدن
ورزش
تابع
calling
دستکش
سختی
سردرد
gauntlet
تست
hardship
مشکل
headache
کار دشوار
آلباتروس
تلاش
albatross
