assignment

base info - اطلاعات اولیه

assignment - وظیفه

noun - اسم

/əˈsaɪnmənt/

UK :

/əˈsaɪnmənt/

US :

family - خانواده
assign
اختصاص دهد
google image
نتیجه جستجوی لغت [assignment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Students are required to complete all homework assignments.


    دانش آموزان ملزم به انجام کلیه تکالیف هستند.

  • You will need to complete three written assignments per semester.


    در هر ترم باید سه تکلیف کتبی را تکمیل کنید.

  • a business/special assignment


    یک تکلیف تجاری/ویژه

  • I had set myself a tough assignment.


    برای خودم تکلیف سختی گذاشته بودم.

  • She is in Greece on an assignment for one of the Sunday newspapers.


    او برای یکی از روزنامه های یکشنبه در یونان است.

  • one of our reporters on assignment in China


    یکی از خبرنگاران ما در حال انجام وظیفه در چین


  • انتساب او به سایر وظایف در همان شرکت

  • The students handed in their assignments.


    دانش آموزان تکالیف خود را تحویل دادند.

  • The teacher gave us an assignment on pollution.


    معلم در مورد آلودگی به ما تکلیف داد.

  • Why did you take on this assignment if you're so busy?


    اگر اینقدر سرتان شلوغ است، چرا این وظیفه را بر عهده گرفتید؟

  • He refused to accept the assignment.


    او از پذیرش این مأموریت خودداری کرد.

  • a freelance/photo assignment


    یک کار آزاد/عکس

  • I have a lot of reading assignments to complete before the end of term.


    من تکالیف خواندن زیادی دارم که باید قبل از پایان ترم تکمیل کنم.

  • a foreign/diplomatic assignment


    یک مأموریت خارجی / دیپلماتیک

  • Both journalists were killed while on assignment in the region.


    هر دو روزنامه نگار در حین انجام وظیفه در منطقه کشته شدند.


  • واگذاری وظایف مختلف

  • The homework assignment was to read Chapter 2 in our history book.


    تکلیف این بود که فصل 2 کتاب تاریخ را بخوانیم.

  • a six-month assignment


    یک تکلیف شش ماهه

  • Solving the industry's infrastructure problems while satisfying shareholders is going to be a tough assignment.


    حل مشکلات زیرساختی صنعت با جلب رضایت سهامداران، کار سختی خواهد بود.

  • Our team was given an assignment to find the gaps in the market.


    به تیم ما مأموریت داده شد تا شکاف های موجود در بازار را پیدا کند.

  • accept/refuse/take on an assignment


    قبول / امتناع / انجام یک تکلیف

  • carry out/complete/finish an assignment


    انجام/تکمیل/پایان دادن یک تکلیف

  • One of his first overseas assignments was as a junior in a delegation to Moscow.


    یکی از اولین مأموریت های خارج از کشور او به عنوان جوان در هیئتی به مسکو بود.

  • Assessment for the course will be based on four written assignments and a final examination.


    ارزشیابی دوره بر اساس چهار تکلیف کتبی و یک امتحان نهایی خواهد بود.

  • The restructuring will require changing the assignment of responsibilities and reporting relationships.


    تجدید ساختار مستلزم تغییر در انتساب مسئولیت ها و روابط گزارش دهی است.

  • The Agreement will terminate automatically in the event of its assignment.


    قرارداد در صورت واگذاری به طور خودکار فسخ می شود.

  • The assignment of a legal lease must be in the form of a deed to be effective.


    واگذاری اجاره نامه قانونی باید به صورت سند باشد تا مؤثر واقع شود.


  • عکاس در حین انجام وظیفه در منطقه جنگی جان باخت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • keeping


    نگه داشتن

  • unemployment


    بیکاری

  • retention


    حفظ

  • juncture


    نقطه اتصال


  • کل

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • unity


    وحدت

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا


  • نگه دارید

  • holding


    برگزاری


  • شروع


  • شروع کنید

  • denial


    انکار

  • disfavourUK


    نارضایتی انگلستان

  • disfavorUS


    نارضایتی آمریکا

  • veto


    وتو


  • مجموعه

  • hoard


    احتکار


  • فروشگاه

  • gathering


    جمع آوری


  • نگهداری

  • hoarding


لغت پیشنهادی

onlookers

لغت پیشنهادی

agro-industry

لغت پیشنهادی

consent