enterprise
enterprise - شرکت، پروژه
noun - اسم
UK :
US :
یک شرکت، سازمان یا کسب و کار
فعالیت راه اندازی و راه اندازی مشاغل
پروژه ای بزرگ و پیچیده، به خصوص پروژه ای که با گروهی از افراد دیگر انجام می شود
توانایی فکر کردن به فعالیت ها یا ایده های جدید و عملی کردن آنها
یک شرکت یا کسب و کار
یک فعالیت تجاری
business activity considered as a whole especially in relation to other parts of the economy society etc
فعالیت تجاری به عنوان یک کل در نظر گرفته می شود، به ویژه در رابطه با سایر بخش های اقتصاد، جامعه و غیره
the ability to think of new activities and ideas and to take risks in business especially by starting and running new businesses
توانایی اندیشیدن به فعالیت ها و ایده های جدید و ریسک پذیری در کسب و کار، به ویژه با راه اندازی و راه اندازی کسب و کارهای جدید
an organization especially a business or a difficult and important plan especially one that will earn money
یک سازمان، به خصوص یک کسب و کار، یا یک برنامه دشوار و مهم، به ویژه طرحی که درآمد کسب کند
اشتیاق به انجام کاری جدید و هوشمندانه، علیرغم هرگونه خطر
یک سازمان، به ویژه یک کسب و کار، یا یک برنامه دشوار و مهم، به ویژه. یکی که پول در بیاورد
سازمان همچنین تمایل و انرژی برای انجام کاری جدید است که تلاش زیادی میطلبد
یک سازمان، یک شرکت یا یک تجارت
یک طرح یا پروژه تجاری، به ویژه طرحی که دشوار است یا ممکن است شکست بخورد یا پول از دست بدهد
فعالیت تجاری به طور کلی
the quality or activity of thinking of new ideas and activities in business and making them successful despite the risks involved
کیفیت یا فعالیت اندیشیدن به ایده ها و فعالیت های جدید در کسب و کار و موفقیت آنها علیرغم خطرات موجود
بهترین راه حل از ناحیه ای به منطقه دیگر و شرکتی به شرکت دیگر متفاوت بود.
The government was to issue vouchers to every citizen to enable them to buy shares in factories and enterprises.
دولت قرار بود برای هر شهروند کوپن هایی صادر کند تا آنها بتوانند سهام کارخانه ها و شرکت ها را خریداری کنند.
او مدیرعامل یک شرکت چند میلیون دلاری است.
He was an outstanding veterinary surgeon, and obviously a man of enormous enterprise daring courage and strong will.
او یک جراح دامپزشک برجسته، و بدیهی است که مردی با کار عظیم، شجاعت متهور و اراده قوی بود.
In that regard free enterprise has proven the most compassionate system in the history of the world.
در این راستا، شرکت آزاد دلسوزترین سیستم در تاریخ جهان را ثابت کرده است.
او زنی با کار و خلاقیت عالی است.
ویژگی های اصلی سرمایه داری مالکیت خصوصی سرمایه و آزادی سرمایه گذاری است.
و شرکت های متزلزل همیشه می خواستند پول قرض کنند.
این شرکت تاکنون از اهداف خود فاصله زیادی داشته است، اما همچنان در اولویت بالایی قرار دارد.
او مسئول یک شرکت با گردش مالی 26 میلیارد دلاری است.
state-owned/public enterprises
شرکت های دولتی/عمومی
این کمک هزینه برای شرکت های کوچک و متوسط قابل استفاده است.
آیا در مورد آخرین شرکت تجاری او چیزی شنیده اید؟
یک شرکت مشترک
جشنواره موسیقی یک شرکت جدید است که امیدواریم به یک رویداد سالانه تبدیل شود.
آنها برای تشویق سرمایه گذاری در منطقه کمک های مالی ارائه می کنند.
فرهنگ سازمانی (= که در آن مردم تشویق می شوند تا مشاغل کوچک را توسعه دهند)
a job in which enterprise is rewarded
شغلی که در آن به شرکت پاداش داده می شود
یک مرد کارآفرین
Many hotels are showing enterprise and imagination by staging special events.
بسیاری از هتل ها با برپایی رویدادهای ویژه، کار و تخیل خود را نشان می دهند.
من فکر کردم که او کار بزرگی را نشان داد.
چیزی که همه کارگران شرکت را تحت تاثیر قرار می دهد
آنها قصد دارند بیش از 100 شرکت دولتی را خصوصی کنند.
این برنامه یک شرکت مشترک با مدرسه کسب و کار ملی است.
رهبر تیم مهمترین عامل در این کار دشوار خواهد بود.
آنها مایل به انجام یک شرکت جدید هستند.
سازمان پیچیده یک شرکت تجاری
این قانون شرکت های خصوصی را تشویق می کند.
The government has promoted the small firm and the enterprise culture.
دولت شرکت های کوچک و فرهنگ شرکت را ترویج کرده است.
The culture of dependency was replaced by an enterprise culture.
فرهنگ وابستگی با فرهنگ سازمانی جایگزین شد.
Don't forget this is a commercial enterprise - we're here to make money.
فراموش نکنید که این یک شرکت تجاری است - ما برای کسب درآمد اینجا هستیم.
Those were the years of private enterprise (= businesses being run privately, rather than by the government), when lots of small businesses were started.
آن سالهای شرکت خصوصی (= کسبوکارهایی که بهجای دولت به صورت خصوصی اداره میشدند)، زمانی بود که بسیاری از مشاغل کوچک راهاندازی شدند.
Her latest enterprise (= plan) is to climb Mount Everest.
آخرین کار او (= برنامه) صعود به قله اورست است.
آنها در راه اندازی این پروژه تلاش زیادی نشان داده اند.
به فردی با سرمایه گذاری و تخیل برای طراحی استراتژی بازاریابی نیازمندیم.
شرکت های خصوصی
The road is bordered by shopping centers, restaurants, retail outlets, and other commercial enterprises.
این جاده با مراکز خرید، رستوران ها، فروشگاه های خرده فروشی و سایر شرکت های تجاری هم مرز است.
آنها در راه اندازی این پروژه تلاش زیادی از خود نشان داده اند.
a manufacturing/catering/farming enterprise
یک شرکت تولیدی / پذیرایی / کشاورزی
a large/small/medium-sized enterprise
یک شرکت بزرگ/کوچک/متوسط
ریسک
عمل
pursuit
دستیابی
undertaking
تعهد
فعالیت
endeavourUK
تلاش انگلستان
پروژه
سند - سند قانونی
deed
ورزش
حرکت
وظیفه
عمل کنید
امر
پویش
بهره برداری
exploit
اندازه گرفتن
ماموریت
طرح
programmeUK
programmeUK
قضیه
proposition
ماجرا
نگرانی
تلاش ایالات متحده
اعزام
endeavorUS
علاقه
expedition
لباس
اقدام
outfit
پیشنهاد
proceeding
کپر
caper
abstention
ممتنع
apathy
بی تفاوتی
certainty
یقین - اطمینان - قطعیت
سرگرمی
حقیقت
شکست
سرگرم کننده
idleness
بیکاری، تنبلی
inaction
بی عملی
inactivity
عدم فعالیت
indolence
بی حالی
laziness
تنبلی
passiveness
منفعل بودن
passivity
انفعال
pastime
واقعیت
ایمنی
تضمین
surety
تسلیم شدن
surrender
بیکاری
unemployment
کل
چیز مطمئن
جهل
ignorance
صلح
hobby
بزدلی
عقب نشینی
indifference
تفریحی
cowardice
دعوت
retreat
بیکار باشد
recreation
avocation
be idle