venture
venture - ریسک
noun - اسم
UK :
US :
یک فعالیت تجاری جدید که مستلزم ریسک کردن است
رفتن به جایی که می تواند خطرناک باشد
گفتن یا انجام کاری به روشی نامشخص چون می ترسید اشتباه باشد یا احمقانه به نظر برسد
یک فعالیت تجاری یا پروژه جدید که مستلزم ریسک کردن است
یک فعالیت جدید، معمولاً در تجارت، که شامل ریسک یا عدم اطمینان است
to risk going somewhere or doing something that might be dangerous or unpleasant, or to risk saying something that might be criticized
خطر رفتن به جایی یا انجام کاری که ممکن است خطرناک یا ناخوشایند باشد، یا خطر گفتن چیزی که ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد
یک فعالیت یا برنامه اقدام، اغلب در تجارت، که شامل ریسک یا عدم اطمینان است
خطر رفتن به جایی یا انجام کاری که ممکن است خطرناک یا ناخوشایند باشد
fml سرمایهگذاری در مورد چیزی به معنای تلاش برای انجام آن در زمانی است که احتمالاً اشتباه میکنید یا مورد انتقاد قرار میگیرید
یک فعالیت تجاری جدید
برای شروع یک فعالیت جدید، شروع به فکر کردن به روشی جدید یا شروع به انجام یک فعالیت در مکانی جدید کنید
برای گفتن چیزی در زمانی که انجام این کار خطرناک است
ورشکستگی او نتیجه چندین سرمایه گذاری تجاری بی پروا بود.
یک سرمایه گذاری املاک و مستغلات
تدوین یک تعریف استاندارد از سرمایه گذاری مشترک دشوار است.
Westinghouse 48 درصد از سهام این سرمایه گذاری مشترک را بر عهده خواهد گرفت و 2.5 میلیون دلار سرمایه گذاری خواهد کرد.
متل سرمایه گذاری خود را در این سرمایه گذاری جدید فاش نمی کند.
شوراهای محلی می توانند برای سرمایه گذاری های جدید کشاورزان کاملاً مانع شوند.
این گروه در حال برنامه ریزی برای به خطر انداختن همه چیز است تا سرمایه گذاری بعدی خود را آغاز کند.
ما هر سال تلاش میکنیم در یکی از سرمایهگذاریهای جمعآوری سرمایه به آنها کمک کنیم.
آنها گفتند که این سرمایه گذاری به این دلیل فروخته می شود که شرکت ها می توانند محصولات را با صرفه اقتصادی بیشتری وارد کنند.
یک سرمایه گذاری تجاری فاجعه بار هزاران دلار برای او از دست داد.
مدیران شرکت از انجام چنین سرمایه گذاری پرخطر خودداری کردند.
یک سرمایه گذاری تعاونی توسط شرکت ها در پارک علم
او به ما توصیه کرد که به دنبال سرمایه گذاری های تجاری پرسودتر در خارج از کشور باشیم.
سرمایه گذاری های مشترک زیادی بین شرکت های آمریکایی و ژاپنی وجود دارد.
او به ندرت بیرون می رفت، مگر زمانی که برای تهیه خواربار می رفت.
وقتی به سمت جنگل حرکت میکردیم، احساس میکردیم که به سمت ناشناخته میرویم.
She tentatively ventured the opinion that the project would be too expensive to complete but the boss ignored her.
او به طور آزمایشی این عقیده را داشت که این پروژه برای تکمیل آن بسیار گران است، اما رئیس او را نادیده گرفت.
آخرین سرمایه گذاری تجاری او به ورشکستگی خاتمه یافت.
او می خواست به بیابان کوهستانی حومه شهر سفر کند.
من جرات نظر در مورد آن را ندارم.
این شرکت به دنبال سرمایه گذاری های تجاری پرسودتر در خارج از کشور است.
ارزش کل سرمایه گذاری های خطرپذیر در سه ماهه دوم به 5.6 میلیارد دلار افزایش یافت.
The American car giant and its venture partner in China are investing millions of dollars to explore ways of reducing reliance on petrol.
غول خودروسازی آمریکایی و شریک مخاطرهآمیز آن در چین میلیونها دلار سرمایهگذاری میکنند تا راههای کاهش وابستگی به بنزین را کشف کنند.
ایجاد / تشکیل / راه اندازی یک سرمایه گذاری
امور مالی / صندوق سرمایه گذاری / سرمایه گذاری در یک سرمایه گذاری
معاملات بسیار خوبی برای سرمایه گذاران جدید وجود دارد که وارد بازار الکترونیک می شوند.
Meanwhile the insurer has ventured beyond insurance with the launch of its first unsecured personal loan last week.
در همین حال، بیمه گر با راه اندازی اولین وام شخصی بدون وثیقه خود در هفته گذشته، فراتر از بیمه قدم گذاشته است.
این شرکت در نهایت تصمیم به سرمایه گذاری در خارج از کشور گرفت.
من دانش کافی برای قضاوت کردن ندارم.
من خیلی خجالتی بودم که بخواهم نظر بدهم.
شرکت، پروژه
پروژه
undertaking
تعهد
ماجرا
طرح
پویش
عمل
pursuit
دستیابی
کسب و کار
امر
endeavorUS
تلاش ایالات متحده
endeavourUK
تلاش انگلستان
expedition
اعزام
exploit
بهره برداری
ماموریت
quest
جستجو
فعالیت
crusade
جنگ صلیبی
تلاش
engagement
نامزدی
escapade
فرار کردن
feat
شاهکار
plunge
غوطه
proposition
قضیه
شلیک کرد
آزمایش
کپر
caper
معامله
سند - سند قانونی
deed
مقاله
assurance
اطمینان
certainty
یقین - اطمینان - قطعیت
حقیقت
idleness
بیکاری، تنبلی
inaction
بی عملی
حفاظت
واقعیت
ایمنی
چیز مطمئن
surety
تضمین
abstention
ممتنع
laziness
تنبلی
passivity
انفعال
inactivity
عدم فعالیت
سرگرم کننده
سرگرمی
pastime
صلح
تسلیم شدن
surrender
بیکاری
unemployment
بیکار باشد
be idle
ضمانت
تئوری
اجتناب ناپذیری
inevitability
بی توجهی
neglect
جهل
ignorance
بی حالی
certitude
کل
sureness
منفعل بودن
indolence
passiveness