venture

base info - اطلاعات اولیه

venture - ریسک

noun - اسم

/ˈventʃər/

UK :

/ˈventʃə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [venture] در گوگل
description - توضیح
  • a new business activity that involves taking risks


    یک فعالیت تجاری جدید که مستلزم ریسک کردن است


  • رفتن به جایی که می تواند خطرناک باشد


  • گفتن یا انجام کاری به روشی نامشخص چون می ترسید اشتباه باشد یا احمقانه به نظر برسد

  • a new business activity or project that involves taking risks


    یک فعالیت تجاری یا پروژه جدید که مستلزم ریسک کردن است

  • a new activity usually in business that involves risk or uncertainty


    یک فعالیت جدید، معمولاً در تجارت، که شامل ریسک یا عدم اطمینان است

  • to risk going somewhere or doing something that might be dangerous or unpleasant, or to risk saying something that might be criticized


    خطر رفتن به جایی یا انجام کاری که ممکن است خطرناک یا ناخوشایند باشد، یا خطر گفتن چیزی که ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد

  • an activity or plan of action often in business that involves risk or uncertainty


    یک فعالیت یا برنامه اقدام، اغلب در تجارت، که شامل ریسک یا عدم اطمینان است

  • to risk going somewhere or doing something that might be dangerous or unpleasant


    خطر رفتن به جایی یا انجام کاری که ممکن است خطرناک یا ناخوشایند باشد

  • fml To venture something is to attempt it when you are likely to be wrong or to be criticized


    fml سرمایه‌گذاری در مورد چیزی به معنای تلاش برای انجام آن در زمانی است که احتمالاً اشتباه می‌کنید یا مورد انتقاد قرار می‌گیرید


  • یک فعالیت تجاری جدید


  • برای شروع یک فعالیت جدید، شروع به فکر کردن به روشی جدید یا شروع به انجام یک فعالیت در مکانی جدید کنید


  • برای گفتن چیزی در زمانی که انجام این کار خطرناک است

  • His bankruptcy was the result of several reckless business ventures.


    ورشکستگی او نتیجه چندین سرمایه گذاری تجاری بی پروا بود.

  • a real-estate venture


    یک سرمایه گذاری املاک و مستغلات

  • It is difficult to formulate a standard definition of a joint venture.


    تدوین یک تعریف استاندارد از سرمایه گذاری مشترک دشوار است.

  • Westinghouse will take a 48 percent stake in the joint venture and invest $ 2. 5 million.


    Westinghouse 48 درصد از سهام این سرمایه گذاری مشترک را بر عهده خواهد گرفت و 2.5 میلیون دلار سرمایه گذاری خواهد کرد.

  • Mattel would not disclose its investment in the new venture.


    متل سرمایه گذاری خود را در این سرمایه گذاری جدید فاش نمی کند.

  • Local councillors can be quite obstructive to new ventures by farmers.


    شوراهای محلی می توانند برای سرمایه گذاری های جدید کشاورزان کاملاً مانع شوند.


  • این گروه در حال برنامه ریزی برای به خطر انداختن همه چیز است تا سرمایه گذاری بعدی خود را آغاز کند.

  • Each year we endeavour to be represented in helping in one of their fund-raising ventures.


    ما هر سال تلاش می‌کنیم در یکی از سرمایه‌گذاری‌های جمع‌آوری سرمایه به آنها کمک کنیم.

  • They said the venture is being sold because the companies can import products more economically.


    آنها گفتند که این سرمایه گذاری به این دلیل فروخته می شود که شرکت ها می توانند محصولات را با صرفه اقتصادی بیشتری وارد کنند.

example - مثال
  • A disastrous business venture lost him thousands of dollars.


    یک سرمایه گذاری تجاری فاجعه بار هزاران دلار برای او از دست داد.

  • The directors of the company refused to undertake such a risky venture.


    مدیران شرکت از انجام چنین سرمایه گذاری پرخطر خودداری کردند.

  • a cooperative venture by companies at the science park


    یک سرمایه گذاری تعاونی توسط شرکت ها در پارک علم

  • She advised us to look abroad for more lucrative business ventures.


    او به ما توصیه کرد که به دنبال سرمایه گذاری های تجاری پرسودتر در خارج از کشور باشیم.

  • There are many joint ventures between American and Japanese companies.


    سرمایه گذاری های مشترک زیادی بین شرکت های آمریکایی و ژاپنی وجود دارد.

  • She rarely ventured outside except when she went to stock up on groceries.


    او به ندرت بیرون می رفت، مگر زمانی که برای تهیه خواربار می رفت.

  • As we set off into the forest we felt as though we were venturing (forth) into the unknown.


    وقتی به سمت جنگل حرکت می‌کردیم، احساس می‌کردیم که به سمت ناشناخته می‌رویم.

  • She tentatively ventured the opinion that the project would be too expensive to complete but the boss ignored her.


    او به طور آزمایشی این عقیده را داشت که این پروژه برای تکمیل آن بسیار گران است، اما رئیس او را نادیده گرفت.

  • His most recent business venture ended in bankruptcy.


    آخرین سرمایه گذاری تجاری او به ورشکستگی خاتمه یافت.

  • He wanted to venture into the mountainous wilderness of the countryside.


    او می خواست به بیابان کوهستانی حومه شهر سفر کند.

  • I wouldn’t venture an opinion about that.


    من جرات نظر در مورد آن را ندارم.

  • The firm is looking overseas for more lucrative business ventures.


    این شرکت به دنبال سرمایه گذاری های تجاری پرسودتر در خارج از کشور است.

  • The total value of venture investments increased to $5.6 billion in the second quarter.


    ارزش کل سرمایه گذاری های خطرپذیر در سه ماهه دوم به 5.6 میلیارد دلار افزایش یافت.

  • The American car giant and its venture partner in China are investing millions of dollars to explore ways of reducing reliance on petrol.


    غول خودروسازی آمریکایی و شریک مخاطره‌آمیز آن در چین میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌کنند تا راه‌های کاهش وابستگی به بنزین را کشف کنند.

  • create/form/set up a venture


    ایجاد / تشکیل / راه اندازی یک سرمایه گذاری

  • finance/fund/invest in a venture


    امور مالی / صندوق سرمایه گذاری / سرمایه گذاری در یک سرمایه گذاری

  • There are some excellent deals for new investors venturing into the electronic marketplace.


    معاملات بسیار خوبی برای سرمایه گذاران جدید وجود دارد که وارد بازار الکترونیک می شوند.

  • Meanwhile the insurer has ventured beyond insurance with the launch of its first unsecured personal loan last week.


    در همین حال، بیمه گر با راه اندازی اولین وام شخصی بدون وثیقه خود در هفته گذشته، فراتر از بیمه قدم گذاشته است.

  • The company has finally decided to venture overseas.


    این شرکت در نهایت تصمیم به سرمایه گذاری در خارج از کشور گرفت.

  • I don't have enough knowledge to venture a judgement.


    من دانش کافی برای قضاوت کردن ندارم.

  • I was too shy to venture a comment.


    من خیلی خجالتی بودم که بخواهم نظر بدهم.

synonyms - مترادف

  • شرکت، پروژه


  • پروژه

  • undertaking


    تعهد


  • ماجرا


  • طرح


  • پویش


  • عمل

  • pursuit


    دستیابی


  • کسب و کار


  • امر

  • endeavorUS


    تلاش ایالات متحده

  • endeavourUK


    تلاش انگلستان

  • expedition


    اعزام

  • exploit


    بهره برداری


  • ماموریت

  • quest


    جستجو


  • فعالیت

  • crusade


    جنگ صلیبی


  • تلاش

  • engagement


    نامزدی

  • escapade


    فرار کردن

  • feat


    شاهکار

  • plunge


    غوطه

  • proposition


    قضیه


  • شلیک کرد


  • آزمایش


  • کپر

  • caper


    معامله


  • سند - سند قانونی

  • deed


    مقاله


antonyms - متضاد
  • assurance


    اطمینان

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • حقیقت

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • inaction


    بی عملی


  • حفاظت


  • واقعیت


  • ایمنی


  • چیز مطمئن

  • surety


    تضمین

  • abstention


    ممتنع

  • laziness


    تنبلی

  • passivity


    انفعال

  • inactivity


    عدم فعالیت

  • fun


    سرگرم کننده


  • سرگرمی

  • pastime


    صلح


  • تسلیم شدن

  • surrender


    بیکاری

  • unemployment


    بیکار باشد

  • be idle


    ضمانت


  • تئوری


  • اجتناب ناپذیری

  • inevitability


    بی توجهی

  • neglect


    جهل

  • ignorance


    بی حالی

  • certitude


    کل

  • sureness


    منفعل بودن

  • indolence



  • passiveness


لغت پیشنهادی

interestingly

لغت پیشنهادی

agreeableness

لغت پیشنهادی

toe