definition
definition - تعریف
noun - اسم
UK :
US :
عبارت یا جمله ای که دقیقاً معنی یک کلمه، عبارت یا ایده را بیان می کند
لبه ها، اشکال یا صدای واضحی که چیزی دارد
جمله ای که معنای یک کلمه یا عبارت را توضیح می دهد
توصیف ویژگی ها و محدودیت های چیزی
به دلیل ویژگی های خاص خود
چقدر یک تصویر یا صدا واضح است
درجه ای که می توان چیزی را به وضوح دید یا شنید
آیا یکی از کلاس ها می تواند تعریفی از کلمه تعادل به من بدهد؟
به طور گسترده تر، آیا تعریف کامل از دموکراسی باید بیش از مولفه های انتخاباتی داشته باشد؟
Hence the expansion of dictionary definitions descends into progressive generality, displaying a weaker and weaker semantic relationship with the original word.
از این رو، گسترش تعاریف فرهنگ لغت به کلیت مترقی کاهش می یابد و رابطه معنایی ضعیف تر و ضعیف تری با کلمه اصلی نشان می دهد.
Sadly, even information specifically stored for secondary analysis can be marred by obscurities in definition that are not easily resolved.
متأسفانه، حتی اطلاعاتی که به طور خاص برای تجزیه و تحلیل ثانویه ذخیره می شوند، می توانند با ابهامات در تعریفی که به راحتی قابل حل نیستند، خدشه دار شوند.
Alternatively, dictatorship might be better defined by the absence of a limited mandate-a critical factor in our definition of democracy.
از سوی دیگر، دیکتاتوری را میتوان با فقدان یک دستور محدود بهتر تعریف کرد - عاملی حیاتی در تعریف ما از دموکراسی.
But perhaps we can waive our definitions and come to an understanding on the basis of an adjustment in the rent.
اما شاید بتوانیم از تعاریف خود صرف نظر کنیم و بر اساس تعدیل اجاره بها به تفاهم برسیم.
These arguments present questions of the meaning of the Twenty-first Amendment, the bounds of which have escaped precise definition.
این استدلالها پرسشهایی را درباره معنای اصلاحیه بیست و یکم مطرح میکنند که حدود آن از تعریف دقیق دور مانده است.
The depth of the North-South divide its precise definition and directions of change are key issues for this volume.
عمق شکاف شمال-جنوب، تعریف دقیق آن، و جهتهای تغییر، مسائل کلیدی برای این جلد است.
This was despite the government's stated aim that the definition of regulated activities should be sufficiently clear to avoid unnecessary registration.
این علیرغم هدف اعلام شده دولت مبنی بر اینکه تعریف فعالیتهای تنظیم شده باید به اندازه کافی روشن باشد تا از ثبت نام غیرضروری جلوگیری شود، بود.
واضح است که تعریف شما از ثروتمند با تعریف من بسیار متفاوت است.
فرهنگ لغت تعاریف واضح و ساده ای را ارائه می دهد.
the dictionary definition of this term
تعریف فرهنگ لغت این اصطلاح
a precise/strict definition of a word
تعریف دقیق / دقیق از یک کلمه
ما به یک تعریف خوب از «آلودگی» نیاز داریم.
What's your definition of happiness?
تعریف شما از خوشبختی چیست؟
a broad/narrow definition of the concept
تعریف گسترده/محدود از مفهوم
There is no agreed definition of what a comprehensive school should be.
هیچ تعریف موافقی از اینکه مدرسه جامع باید چیست وجود ندارد.
اصطلاح شریک نیاز به تعریف دقیق دارد.
همسایه ها بنا به تعریف نزدیک زندگی می کنند (= همسایه بودن به معنای این است).
The clarity and definition of the images are excellent.
وضوح و وضوح تصاویر عالی است.
The definition of this TV is very good.
تعریف این تلویزیون بسیار خوب است.
مهم است که منظور از تغییرات اقلیمی را روشن کنیم.
Climate change can/may be defined as ‘the long-term fluctuations in temperature precipitation, wind and other aspects of the earth’s climate’.
تغییر اقلیم را می توان به عنوان نوسانات طولانی مدت دما، بارندگی، باد و سایر جنبه های آب و هوای زمین تعریف کرد.
A generally accepted definition of global warming is the gradual increase in the overall temperature of the earth’s atmosphere due to the greenhouse effect.
یک تعریف عمومی پذیرفته شده گرمایش جهانی افزایش تدریجی دمای کلی جو زمین به دلیل اثر گلخانه ای است.
The greenhouse effect is defined by the author as the process by which heat from the sun is trapped in the earth’s atmosphere causing the temperature of the earth to rise.
اثر گلخانه ای توسط نویسنده به عنوان فرآیندی تعریف شده است که طی آن گرمای خورشید در جو زمین به دام می افتد و باعث افزایش دمای زمین می شود.
The author uses the term climate change to refer to any significant change in measures of climate lasting for an extended period.
نویسنده از واژه تغییر اقلیم برای اشاره به هر تغییر قابل توجهی در معیارهای آب و هوا برای مدت طولانی استفاده می کند.
The term ‘carbon footprint’ refers to the amount of carbon dioxide released into the atmosphere as a result of the activities of an individual or organization.
اصطلاح ردپای کربن به میزان دی اکسید کربن آزاد شده در جو در نتیجه فعالیت های یک فرد یا سازمان اشاره دارد.
Scientists suggest that increased carbon dioxide in the atmosphere will result in an increase in global temperatures, and the term ‘global warming’ is used to describe this phenomenon.
دانشمندان پیشنهاد می کنند که افزایش دی اکسید کربن در اتمسفر منجر به افزایش دمای کره زمین می شود و از اصطلاح گرمایش جهانی برای توصیف این پدیده استفاده می شود.
طبق یک تعریف دقیق از «تجاوز»، او مورد تعرض قرار نگرفت.
نویسنده تعریف روشنی از آگاهی فرهنگی ارائه می دهد.
شرکت در تعریف قانونی شرکت کوچک قرار می گیرد.
تعریف ریاضی عدد زوج عددی است که دقیقا بر 2 بخش پذیر باشد.
تحت تعریف گسترده تر «فقر»، هزاران نفر دیگر را شامل می شود.
آنها تعریف بسیار محدودی از موفقیت را اتخاذ کرده اند.
او از پذیرش تعریف زن به عنوان زیردستان مرد خودداری کرد.
He has expanded the definition of sculpture.
او تعریف مجسمه سازی را گسترش داده است.
این ساختمان غیر معمول به سختی با تعریف استاندارد یک خانه مطابقت دارد.
هیچ تعریف توافقی از معنای فرد جوان در این زمینه وجود ندارد.
a dictionary definition
تعریف فرهنگ لغت
What is the definition of mood?
تعریف «خلق» چیست؟
تعریف قانونی از اینکه چه چیزی پورنوگرافی است و چه چیزی نیست، بسیار رضایت بخش نیست.
معنی
شرح
توضیح
احساس، مفهوم
clarification
شفاف سازی
delineation
ترسیم
denotation
دلالت
designation
تعیین
terminology
واژه شناسی
elucidation
روشنگری
explication
نمایشگاه
exposition
توضیح دادن
expounding
ترجمه
signification
طبقه بندی
translation
حاشیه نویسی
classification
مرزبندی
annotation
رمزگشایی
demarcation
تحدید حدود
deciphering
عزم
decoding
رسمی سازی انگلستان
delimitation
رسمی سازی ایالات متحده
determination
تصویر
formalisationUK
ترسیم کردن
formalizationUS
مفهوم
illustration
ساخت و ساز
outlining
تشخیص
connotation
تفسیر
نمونه سازی
diagnosis
exegesis
exemplification