define
define - تعريف كردن
verb - فعل
UK :
US :
to describe something correctly and thoroughly, and to say what standards, limits, qualities etc it has that make it different from other things
چیزی را به درستی و کامل توصیف کند و بگوید که چه استانداردها، محدودیت ها، کیفیت ها و غیره دارد که آن را از چیزهای دیگر متمایز می کند.
برای توضیح دقیق معنای یک کلمه یا ایده خاص
لبه یا شکل چیزی را به وضوح نشان دادن
گفتن معنای چیزی، به ویژه یک کلمه، چیست
برای توضیح و توصیف معنا و حدود دقیق چیزی
لبه چیزی را به وضوح نشان دادن
to describe the meaning of something esp. a word or to explain something more clearly so that it can be understood
برای توصیف معنای چیزی، به ویژه. یک کلمه یا اینکه چیزی را واضح تر توضیح دهم تا بتوان آن را فهمید
برای توضیح و بیان معنا و حدود دقیق چیزی
این، به وضوح، یکی دیگر از مفاهیم کلیدی در نظریه است، بنابراین چگونه تعریف می شود؟
با این حال، بقیه فیلم چندان موفق نیست. انگیزه ها غیر قابل توضیح هستند و شخصیت ها کمتر از تعریف شده اند.
The rest of the movie however is not as successful; motivations are unexplained and characters are less than defined.
آنها یک بیمار خوب را فردی تعریف می کنند که اظهارات و اعمال آنها را بدون انتقاد و بدون چون و چرا می پذیرد.
They define a good patient as one who accepts their state-ments and their actions uncritically and unquestioningly.
فیبر رژیمی را میتوان به عنوان ماده دیواره سلولی گیاهان تعریف کرد.
فرهنگ لغت آن را به عنوان یک گذرگاه باریک تعریف می کند.
مرز بیرونی یک شکل بسته معمولاً اندازه آن را مشخص می کند.
مربیان دوران کودکی به ندرت در تعریف مشکلات، شکل دادن به راه حل ها یا انتخاب گزینه ها دخالت دارند.
Early childhood educators are rarely involved in defining problems, shaping solutions, or choosing options.
هر یک از ما ممکن است مفهوم آزادی را کمی متفاوت تعریف کنیم.
باید هدف و تاریخی را که قرار است تا آن زمان به دست آورد، مشخص کند.
شخص دیگری تعریف می کند که آنها چه کسانی هستند و چه کسانی به عنوان شخصیت های عمومی هستند.
تعریف اصطلاح عادی دشوار است.
طبق قوانین ایالتی، حبس ابد 60 سال تعریف شده است.
اهداف پروژه به وضوح مشخص شده است.
در آن زمان نقش زنان کاملاً مشخص بود.
به طور گسترده / ضعیف تعریف شود
دشواری یک مشکل بر حسب مدت زمانی که برای تکمیل آن طول می کشد تعریف می شود.
تعیین اینکه چه چیزی او را تا این حد محبوب می کند دشوار است.
او خود را مستقل تعریف می کند.
ما هیچوقت خودمان را بهخوبی تعریف نکردهایم.
برای برخی، باشگاه فوتبال هویت آنها را مشخص می کند.
برای تعریف ماهیت / شخصیت کسی / چیزی
این رمان داستان واعظ-شاعری را روایت میکند که خود را با هنرش تعریف میکند.
کوه به شدت در برابر آسمان مشخص شده بود.
مهم است که منظور از تغییرات اقلیمی را روشن کنیم.
Climate change can/may be defined as ‘the long-term fluctuations in temperature precipitation, wind and other aspects of the earth’s climate’.
تغییر اقلیم را می توان به عنوان نوسانات طولانی مدت دما، بارندگی، باد و سایر جنبه های آب و هوای زمین تعریف کرد.
A generally accepted definition of global warming is the gradual increase in the overall temperature of the earth’s atmosphere due to the greenhouse effect.
یک تعریف عمومی پذیرفته شده گرمایش جهانی افزایش تدریجی دمای کلی جو زمین به دلیل اثر گلخانه ای است.
The greenhouse effect is defined by the author as the process by which heat from the sun is trapped in the earth’s atmosphere causing the temperature of the earth to rise.
اثر گلخانه ای توسط نویسنده به عنوان فرآیندی تعریف شده است که طی آن گرمای خورشید در جو زمین به دام می افتد و باعث افزایش دمای زمین می شود.
The author uses the term climate change to refer to any significant change in measures of climate lasting for an extended period.
نویسنده از واژه تغییر اقلیم برای اشاره به هر تغییر قابل توجهی در معیارهای آب و هوا برای مدت طولانی استفاده می کند.
The term ‘carbon footprint’ refers to the amount of carbon dioxide released into the atmosphere as a result of the activities of an individual or organization.
اصطلاح ردپای کربن به مقدار دی اکسید کربن آزاد شده در جو در نتیجه فعالیت های یک فرد یا سازمان اشاره دارد.
Scientists suggest that increased carbon dioxide in the atmosphere will result in an increase in global temperatures, and the term ‘global warming’ is used to describe this phenomenon.
دانشمندان پیشنهاد می کنند که افزایش دی اکسید کربن در اتمسفر منجر به افزایش دمای کره زمین می شود و از اصطلاح گرمایش جهانی برای توصیف این پدیده استفاده می شود.
تعداد نخ ها به عنوان تعداد نخ ها در یک اینچ مربع پارچه تعریف می شود.
Marriage is defined broadly enough in everyday English to cover same-sex marriages as well as the different-sex kind.
ازدواج به اندازه کافی در زبان انگلیسی روزمره به اندازه کافی تعریف می شود که ازدواج های همجنس گرا و همجنس های متفاوت را پوشش دهد.
تعریف ارزش های اجتماعی آسان نیست.
شخصیت ها و داستان به خوبی تعریف شده اند.
مرز شمالی آمریکا از طریق مذاکره با بریتانیای کبیر مشخص شد.
ما انتخاب کرده ایم که دامنه مطالعه خود را کاملاً گسترده تعریف کنیم.
اگر مسئولیت ها به اندازه کافی تعریف نشده باشند، ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد.
این نوع لنفوم با وجود سلول های بدخیم خاص تعریف می شود.
نقش تعریف شده فرهنگی زنان
زوایای دید افقی و عمودی محدودیت های آنچه در نقاشی دیده می شود را مشخص می کند.
این مؤسسه خود را به عنوان آژانس حمایت از تحقیقات اولیه زیست پزشکی تعریف می کند.
توصیف کردن
حالت
توضیح
تفسیر
characteriseUK
characteriseUK
characterizeUS
مشخص کردن ایالات متحده
denote
مشخص کن
جزئیات
expound
توضیح دادن
بیان
elucidate
روشن کردن
مدت، اصطلاح
شخصیت
clarify
تعبیر کردن
construe
تعیین کردن
denominate
تصور کن
مثال زدن
exemplify
نشان دادن
explicate
تصویر کشیدن
نمایندگی کند
مشخص کردن
formaliseUK
ascertain
رسمی کردن ایالات متحده
formaliseUK
برچسب
formalizeUS
نام
اختصاص دهد
تعیین کنید
دوبله
designate
حق داشتن
dub
entitle