life
life - زندگی
noun - اسم
UK :
US :
بی جانی
محکوم ابد
بی جان
واقعی
مادام العمر
---
مدت زمانی که کسی زنده است
حالت زنده بودن
شیوه زندگی خود و آنچه در طول آن انجام می دهید و تجربه می کنید
the experiences, activities, and ways of living that are typical of being in a particular job situation society etc
تجارب، فعالیتها و شیوههای زندگی که برای حضور در یک شغل، موقعیت، جامعه و غیره خاص است
زمانی از زندگی که در حال انجام یک کار خاص هستید، در موقعیت خاصی قرار دارید و غیره
وجود انسان، به عنوان انواع تجربیات و فعالیت ها در نظر گرفته می شود
دوره زمانی که در طی آن چیزی اتفاق می افتد یا وجود دارد
دوره زمانی که در طی آن چیزی هنوز به اندازه کافی برای استفاده خوب است
the quality of being alive that people animals, plants etc have and that objects and dead things do not have
کیفیت زنده بودن که مردم، حیوانات، گیاهان و غیره دارند و اشیا و چیزهای مرده ندارند
موجودات زنده مانند مردم، حیوانات یا گیاهان
a chance in a game especially a computer game in which you can be defeated or do something wrong and can still continue playing
یک شانس در یک بازی، به ویژه یک بازی رایانه ای، که در آن می توانید شکست بخورید یا کار اشتباهی انجام دهید و همچنان می توانید به بازی ادامه دهید.
فعالیت یا حرکت
کیفیت جالب یا هیجان انگیز بودن
مجازات زندانی شدن تا آخر عمر
هنگامی که چیزی را که به آن نگاه می کنید، به خصوص یک شخص یا حیوان، نقاشی می کنید، ترسیم می کنید
داستان زندگی یک نفر
a former US magazine known for having many interesting photographs of different places around the world. It stopped being published in 2007.
یک مجله آمریکایی سابق که به خاطر داشتن عکس های جالب بسیاری از مکان های مختلف در سراسر جهان شناخته شده است. انتشار آن در سال 2007 متوقف شد.
دوره زمانی که در طی آن چیزی هنوز به اندازه کافی برای استفاده خوب است، به اندازه کافی تازه برای خوردن و غیره است
دوره زمانی که فرد در طی آن کار می کند
تا زمان مرگ فرد یا تا پایان عمر کاری او
دوره بین تولد و مرگ، یا تجربه یا حالت زنده بودن
برای کل زندگی یک فرد
مایل به مردن برای دفاع یا حمایت از کسی یا چیزی
اگر به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید، معتقدید که افراد پس از مرگ به شکلی به وجود خود ادامه می دهند
If you believe in life after death you believe that people continue to exist in some form after they die
شیوه زندگی یا بخش خاصی از زندگی یک نفر
به طور کامل نحوه یا محل زندگی خود را تغییر دهید
دوره ای که یک ماشین یا سازمان دوام می آورد
کیفیتی که افراد، حیوانات و گیاهان را از اشیاء، مواد و چیزهای مرده متمایز می کند
the quality that makes people animals, and plants different from objects, substances, and things that are dead
کیفیت داشتن انرژی، علاقه یا هیجان زیاد
برای ساختن چیزی واقعی تر یا هیجان انگیزتر
این می تواند به معنای تفاوت بین زندگی و مرگ باشد.
بدن سرد بود و هیچ نشانی از زندگی نداشت.
ای کاش می توانستیم دایناسورها را زنده کنیم.
در بهار حومه شهر جان می گیرد.
سیل باعث تلفات جانی عظیم شد (= تعداد زیادی کشته شدند).
باید از هر گونه خطری که جان انسان را تهدید می کند اجتناب کرد.
او جان خود را به خطر انداخت تا دخترش را از آتش نجات دهد.
این عملیات جان او را نجات داد.
پدربزرگم در جنگ جان خود را از دست داد (= کشته شد).
بمباران جان (= کشته) هزاران نفر را گرفت.
با فروریختن این ساختمان جان صدها نفر در خطر بود.
بر جان او سوء قصد شده است (= مردم به قتل او اهتمام کرده اند).
plant/animal/insect life
زندگی گیاهی/حیوانی/حشره
پلاستیک تهدیدی برای حیات دریایی است.
جنگ هسته ای می تواند به معنای پایان زندگی بر روی زمین باشد.
آیا حیات هوشمند در سیارات دیگر وجود دارد؟
هیچ نشانی از زندگی در روستای متروکه وجود نداشت.
او تمام عمرش را اینجا زندگی کرده است.
من بیشتر عمرم را در انگلیس زندگی کرده ام.
somebody's whole/entire life
کل/تمام زندگی کسی
ما در تمام زندگی مان همدیگر را می شناسیم.
او باقی عمر خود را (= تا زمان مرگ) روی ویلچر خواهد گذراند.
داشتن عمر طولانی/کوتاه
زندگی خود را به چیزی اختصاص دهید
She's had some interesting experiences in her life.
او تجربیات جالبی در زندگی خود داشته است.
من هرگز در تمام عمرم اینقدر خجالت نکشیده بودم.
در اوایل/آخر زندگی
برندا در اواخر عمر تنیس را آغاز کرد.
وزن نوزاد به طور معمول در پنج ماه اول زندگی دو برابر می شود.
Throughout her life she was dogged by loneliness.
او در طول زندگی خود درگیر تنهایی بود.
او در طول زندگی 89 ساله خود سه ازدواج داشت.
وجود داشتن
بقا
بودن
آگاهی
sentience
احساس
continuance
استمرار
essence
ذات
aliveness
زنده بودن
animateness
جانوری
animation
انیمیشن
ادامه حیات
personage
شخصیت
subsistence
امرار معاش
viability
نفس
ایجاد
حضور
رشد
واقعیت
زندگي كردن
واقعی بودن
actuality
وجود، موجودیت
entity
esse
esse
رزق و روزی
livelihood
موجود
sustenance
جهان
سفر
ماده
ماهیت
ماهیت ضروری
quiddity
مرگ
demise
در حال مرگ
dying
نابودی
annihilation
مرگبار
fatality
از دست دادن زندگی
مرگ و میر
mortality
فراموشی
oblivion
گذراندن
passing
در حال گذشتن
passing away
در حال عبور
passing on
پرده ها
curtains
قلع و قمع
eradication
آرامش ابدی
eternal rest
بی جانی
inanimacy
عدم وجود
non-existence
محو کردن
obliteration
خاتمه دادن
termination
پایان
عبور از
passing over