bring
bring - آوردن
verb - فعل
UK :
US :
to take something or someone with you to the place where you are now or to the place you are talking about
برای بردن چیزی یا کسی با خود به مکانی که اکنون هستید یا به مکانی که در مورد آن صحبت می کنید
برای کسی چیزی بگیری و برایش ببری
ایجاد یک موقعیت خاص یا ایجاد یک احساس خاص
وادار کردن کسی یا چیزی به حالت یا شرایط خاصی برسد
کاری کردن چیزی در جهت خاصی حرکت کند
اگر چیزی مردم را به مکانی بیاورد، باعث می شود به آنجا بروند
در دسترس قرار دادن چیزی برای مردم برای استفاده، داشتن، لذت بردن از غیره
if a period of time brings a particular event or situation the event or situation happens during that time
اگر یک دوره زمانی یک رویداد یا موقعیت خاص را به همراه داشته باشد، رویداد یا موقعیت در آن زمان اتفاق می افتد
وقتی می گویید چیزی مورد بعدی است که می خواهید در مورد آن صحبت کنید استفاده می شود
if a programme is brought to you by a particular television or radio company they broadcast it or make it
اگر برنامه ای توسط یک شرکت تلویزیونی یا رادیویی خاص برای شما آورده شود، آن را پخش می کنند یا می سازند
برای بردن چیزی یا کسی به جایی که اکنون هستید یا جایی که می روید
انتقال چیزی به جای دیگر یا کمک به کسی که به جای دیگری برود
رفتن به جای دیگر و بازگشت با چیزی یا کسی
تشکیل پرونده حقوقی علیه کسی
to take or carry someone or something to a place or a person or in the direction of the person speaking
بردن یا بردن یا بردن کسی یا چیزی به مکان یا شخصی یا در جهت شخصی که صحبت می کند
ایجاد، ایجاد یا ایجاد حالت یا شرایط
وادار کردن کسی به مکان یا چیز خاصی بیاید
برای ایجاد یا شروع به عنوان بخشی از یک روند قانونی رسمی
ایجاد، نتیجه یا ایجاد حالت
تا خود را مجبور به انجام کاری کنید که نمی خواهید انجام دهید
برای اینکه چیزی به مکان، نقطه یا سطح خاصی برسد
برای ایجاد یا تولید یک حالت یا شرایط خاص
ساختن یا شروع چیزی به عنوان بخشی از یک روند قانونی رسمی
این نقاشی در حراج 540000 دلار به ارمغان آورد.
همه کمی غذا و یک بطری برای مهمانی می آورند.
صنعت توریست پول زیادی را وارد این منطقه می کند.
این فقط طاعون جیرجیرک ها را برای انسان های برایان که قبلاً ناراحت بودند به ارمغان آورد.
این مقاله نامه های خشمگینی از خوانندگان به همراه داشت.
برای همه غذا آوردم.
جانین دستانش را به آرامی به سمت صورتش آورد.
حالا او متقاعد شده است که این اتفاق بدی بوده است و اولین قدم ها را برای بازگرداندن او برداشته است.
فراموش نکنید که کتاب های خود را به همراه داشته باشید.
بچه ها را بیاوریم؟
او دوست پسرش را به مهمانی آورد.
برای هلن هدیه بیاور
خبرهای خوبی برای ما آوردند.
به محض اینکه نتایج انتخابات را بدست آوریم، برای شما خواهیم آورد.
نوشته های او سالانه 10000 دلار برای او به ارمغان می آورد.
مدیر جدید تیم ده سال تجربه را به این کار می آورد.
انقلاب تغییرات زیادی به همراه داشت.
The revolution brought many changes.
این خبر اشک او را در آورد (= او را به گریه انداخت).
بازنشستگی اغلب با کاهش شدید درآمد همراه است.
تا یک جلسه به پایان برسد
برای پایان دادن به درگیری
هیچ کس بیشتر برای ایجاد صلح در منطقه تلاش نکرده است.
آب را به جوش بیاورید.
آنها شش پرسنل دیگر را استخدام کرده اند که مجموع آنها را به 45 نفر رسانده است.
این موضوع فقط امروز صبح مورد توجه من قرار گرفت.
سوء مدیریت شرکت را به مرز ورشکستگی کشانده بود.
سفرهای او باعث شد با بسیاری از هنرمندان مشهور ارتباط برقرار کند.
انتشار مقاله او را با مقامات درگیر کرد.
سلام سیمون! چه چیزی شما را به اینجا می آورد؟
این من را به دومین نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم می رساند:…
قاضی چکش خود را روی میز آورد.
گریه های او همسایه ها را دویدند (= آنها را به سوی خود دوانید).
اقامه اتهام/اقدام قانونی/اقدام علیه کسی
این تصمیم در مورد پرونده ای گرفته شده که توسط ساکنان یک شهر کوچک در آلاباما مطرح شده است.
او نتوانست خودش را به این خبر برساند.
ما به شما نشان خواهیم داد که چگونه کانادا آن را به ارمغان می آورد!
ما سخت تمرین کرده ایم و آماده ایم. آن را بیاور!
چیزی با خودت آوردی؟
خرس
حمل
fetch
رفتن و آوردن
گرفتن
انتقال
convey
حمل و نقل
transport
ارائه
پره
haul
حرکت
lug
تغییر مکان
جمع آوری
شلپ
کامیون
schlepp
بسته
عبور
شانه
تسمه
دلار
tote
وارد كردن
خوک
import
سوار کردن
piggyback
همراه داشتن
بیا حمل کردن
ادامه دادن
come carrying
کشتی
سبد خرید
ferry
بکشید
cart
قوز
هدایت
hump
ترک کردن
رها کردن
ditch
گودال
discard
دور انداختن
dump
زباله
تسلیم شدن
surrender
واگذار کردن
cede
منفجر کردن
قطع کردن با
مسواک زدن
کنار گذاشته شود
از دست دادن
بی توجهی
دست برداشتن از
neglect
عقب نگه دارید
عبور کردن
کویر
چشم پوشی
مارون
فراموش کردن
maroon
رد کردن
forsake
جتیسون
پشت سر گذاشتن
خلاص شدن از شر
jettison
انکار کردن
dispose of
disown
disregard