revolution
revolution - انقلاب
noun - اسم
UK :
US :
انقلابی
انقلابی کردن
تغییر کامل در شیوه های تفکر، روش های کار و غیره
زمانی که مردم با استفاده از زور یا خشونت یک حاکم یا نظام سیاسی را تغییر می دهند
حرکت دایره ای در اطراف چیزی
one complete circular spinning movement made by something such as a wheel attached to a central point
یک حرکت چرخشی کامل دایره ای، که توسط چیزی مانند چرخ متصل به یک نقطه مرکزی انجام می شود
تلاش گروه بزرگی از مردم برای انقلاب
موقعیتی که گروهی از مردم، به ویژه سربازان، ناگهان کنترل یک کشور را به دست می گیرند
تغییر در نحوه اداره یک کشور، معمولاً به یک سیستم سیاسی متفاوت و اغلب با استفاده از خشونت یا جنگ
a change in the way a country is governed, usually to a different political system and often using violence or war
یک تغییر بسیار مهم در روشی که مردم کارها را انجام می دهند
یک حرکت دایره ای
یک حرکت دایره ای کامل چیزی، مثلاً یک چرخ
یک تغییر ناگهانی و بزرگ، به ویژه تغییر خشونت آمیز یک نظام حکومتی
حرکت در یک دایره یا منحنی در اطراف یک نقطه مرکزی
یک تغییر یا بهبود بزرگ در نحوه عملکرد یا ظاهر یک چیز یا در روشی که افراد یک فعالیت خاص را انجام می دهند
a big change or improvement in the way that something works or looks, or in the way that people do a particular activity
انقلاب 1789 پایان سلطنت فرانسه بود.
شفت با سرعت 950 دور در دقیقه می چرخد.
پنی سیلین انقلابی را در درمان بیماری های عفونی آغاز کرد.
آنها استدلال می کنند که مدارس ما فرزندان ما را شکست می دهند و سیستم آموزشی نیاز به انقلاب دارد.
They argue that our schools are failing our children, and that the education system needs a revolution.
نه تنها به یک انقلاب در سازمان بلکه در فناوری نیز نیاز داشت.
It needed not only a revolution in organisation but in technology too.
نظریه نسبیت عام اینشتین انقلابی را در تفکر علمی آغاز کرد.
Einstein's General Theory of Relativity started a revolution in scientific thinking.
النا پترسکو که توسط خانوادهاش رها شده و توسط خدمتکارانش رها شده بود، نمیتوانست بفهمد که انقلابی رخ داده است.
Abandoned by her family and deserted by her servants, Elena Petrescu was incapable of grasping that a revolution had happened.
این یک انقلاب در اندیشه بود.
This was a revolution in thought.
انقلاب بلشویکی 1917
the Bolshevik Revolution of 1917
تنها 12 روز پس از مرگ امپراتور، کشور به انقلاب رسید.
این سیاره در همان جهت چرخش خود به دور خورشید می چرخد.
تحولات دوران به هم نزدیک میشد، یک نوع انقلاب به راحتی خود را به دیگری متصل میکرد.
The upheavals of the era tended to come together one kind of revolution easily attaching itself to another.
صحبت از انقلاب و ضدانقلاب در لفاظی های حال حاضر ممنوع شده است.
زمین هر سال یک دور به دور خورشید می چرخد.
دوران ناآرامی روستایی و انقلاب دهقانی
an era of rural unrest and peasant revolution
تروتسکی یکی از چهره های برجسته انقلاب روسیه در سال 1917 بود.
دهه 1970 شاهد آغاز یک انقلاب تکنولوژیکی جدید، مبتنی بر میکروالکترونیک بود.
a socialist revolution
یک انقلاب سوسیالیستی
the outbreak of the French Revolution in 1789
وقوع انقلاب فرانسه در سال 1789
تیراندازی و کشتن سی نفر انقلابی را به راه انداخت.
به نظر می رسد کشور در آستانه انقلاب است.
a cultural/social/scientific, etc. revolution
یک انقلاب فرهنگی/اجتماعی/علمی و غیره
the sexual revolution of the 1960s
انقلاب جنسی دهه 1960
the digital/technological revolution
انقلاب دیجیتال/فناوری
آنها انقلاب الکترونیک را رهبری کردند اما انقلاب فناوری اطلاعات را پشت سر گذاشتند.
A revolution in information technology is taking place.
انقلابی در فناوری اطلاعات در حال وقوع است.
این دیسک تا 500 دور در دقیقه می چرخد.
چرخش زمین به دور خورشید یک سال طول می کشد.
برخی مارکسیست ها هنوز معتقدند که سوسیالیسم روزی از طریق انقلاب جهانی پیروز خواهد شد.
این فعالان به تحریک انقلاب متهم شدند.
در انقلاب خونینی که حکومت را سرنگون کرد، هزاران نفر کشته شدند.
a revolution against communist rule
انقلابی علیه حکومت کمونیستی
the failed 1911 revolution
انقلاب شکست خورده 1911
انقلابی که رژیم قدیمی را سرنگون کرد
The French Revolution brought about great changes in the society and government of France.
انقلاب فرانسه تغییرات بزرگی را در جامعه و حکومت فرانسه به وجود آورد.
As the 18th century wore on an agricultural revolution took place.
با گذشت قرن 18، انقلاب کشاورزی رخ داد.
پزشکان از انقلاب تناسب اندام استقبال کرده اند.
او انقلابی مجازی در نحوه ضبط موسیقی به دست آورد.
Marketing has undergone a revolution in recent years.
بازاریابی در سال های اخیر دستخوش یک انقلاب شده است.
The coming of television brought about a revolution in people's leisure activities.
آمدن تلویزیون انقلابی در فعالیت های اوقات فراغت مردم به وجود آورد.
The computer revolution has transformed the workplace.
انقلاب کامپیوتری محل کار را متحول کرده است.
دهه گذشته شاهد انقلابی در ارتباطات راه دور بوده است.
انقلاب آرامی در نحوه آموزش نوشتن رخ داده است.
در پنج سال گذشته انقلابی در کشاورزی رخ داده است.
مشتری هر 12 سال یک بار یک دور کامل به دور خورشید می چرخد.
The earth turns through one complete revolution approximately every twenty-four hours.
زمین تقریباً هر بیست و چهار ساعت یک بار یک دور کامل می چرخد.
یک چرخش کامل دستگیره دریچه را باز می کند.
انقلاب فرانسه فرانسه را از سلطنت به جمهوری تغییر داد.
rebellion
شورش
revolt
رو به افزایش
rising
قیام
uprising
کودتا
insurgency
سرنگونی
mutiny
براندازی
insurrection
اختلال
coup
شیوع
insurgence
اعتراض
overthrow
اصلاح
subversion
فتنه
ضربه
outbreak
هرج و مرج
نافرمانی
putsch
ژاکری
طرح
riot
خونریزی
rioting
تغییر دادن
sedition
برانگیختن
واژگون شدن
anarchy
ردیف
insubordination
نزاع
jacquerie
غوغا
bloodshed
foment
overturn
strife
tumult
صلح
سفارش
calm
آرام
calmness
آرامش
unanimity
اتفاق آرا
harmony
هماهنگی
unity
وحدت
harmoniousness
ثبات
peacefulness
صلح طلبی
نظم و ترتیب
peaceableness
با هم بودن
orderliness
توافق
togetherness
قانونمندی
concord
مشارکت
lawfulness
رفاقت
accord
عدم تهاجم
عدم خشونت
amity
قانون و نظم
non-aggression
اطاعت
non-violence
رکود
انطباق
obedience
ارسال
stagnation
ارتدکس
compliance
تابعیت
submission
انسداد
orthodoxy
subordination
subservience
blockage