killing
killing - کشتن
noun - اسم
UK :
US :
عمل کشتن عمدی کسی
تا در مدت زمان کوتاهی پول زیادی به دست آورید
موقعیتی که یک نفر به قتل می رسد
باعث می شود احساس خستگی شدید کنید
فوق العاده خنده دار
تا در مدت زمان کوتاه و با کمی تلاش پول زیادی به دست آورید
رهبر آنها شکنجه و کشتار غیرنظامیان بی گناه را محکوم کرد.
The mass killing (= killing of a large number of people) occurred when soldiers opened fire on protesters.
کشتار جمعی (= کشتار تعداد زیادی از مردم) زمانی رخ داد که سربازان به سمت معترضان آتش گشودند.
حکم قتل غیرقانونی
او مسئول کشتار وحشیانه هزاران حیوان است.
هنوز انگیزه قتل مشخص نشده است.
او یک قتل در بازار سهام انجام داد.
سرمایه گذاران قرار است از این فروش سود کنند.
جلوگیری از چنین قتلهایی دشوار است.
مافیا دستور قتل را صادر کرد.
این چهارمین کشتار جمعی در استرالیا در چهار سال گذشته بود.
کشتن خونسرد زنی بی دفاع
پلیس نگران است که تیراندازی ممکن است موجی از قتل های انتقام جویانه را در میان باندهای رقیب ایجاد کند.
یک سری قتل های وحشیانه
دیشب مجبور شدیم تمرینات معده کشنده انجام دهیم.
او یک داستان قتل در مورد روز عروسی خود را برای ما تعریف کرد.
آنها وقتی آپارتمان خود را در لندن در بالای بازار فروختند، قتل عام کردند.
آدم کشی
slaughter
ذبح
massacre
قتل عام
slaying
کشتن
extermination
نابودی
butchery
قصابی
assassination
ترور
homicide
قتل
annihilation
انحلال
liquidation
قتل غیر عمد
manslaughter
اجرا
execution
خونریزی
carnage
حذف
bloodshed
تخریب
elimination
ارسال
decimation
قلع و قمع
انقراض
dispatch
پدرکشی
eradication
ماترکشی
extinction
جنایت کشی
patricide
جنایت کش
matricide
کودک کشی
parricide
مرگبار
filicide
شهادت
infanticide
مرگ
fatality
گرفتن زندگی
martyrdom
پاک کردن
انجام دادن به مرگ
wiping out