tired
tired - خسته
adjective - صفت
UK :
US :
احساس می کنید که می خواهید بخوابید یا استراحت کنید
آشنا و خسته کننده
فوق العاده خسته
خیلی خسته هستی چون سخت کار کرده ای
خسته شده اید زیرا برای مدت طولانی در حال سفر، نگرانی یا انجام کاری بوده اید
خیلی خستم
بسیار خسته و احساس می کنید که گویی تمام انرژی شما از بین رفته است
خیلی خستم. Knackered یک استفاده بسیار غیررسمی است - از آن در مکالمه مودبانه استفاده نکنید
بسیار خسته، به طوری که نمی توانید کاری انجام دهید جز خواب
می خواهید خیلی زود بخوابید، به طوری که چشمان شما شروع به بسته شدن کند
شروع به خوابیدن به دلیل اینکه در یک مکان گرم هستید، الکل زیاد مصرف کرده اید یا دارو مصرف کرده اید
starting to sleep because you are in a warm place have drunk too much alcohol or have taken medicine
آنقدر احساس خستگی کنید که بیدار ماندن برایتان مشکل باشد
نیاز به استراحت یا خواب
برای توصیف افراد، ایده ها یا موضوعاتی استفاده می شود که جالب نیستند زیرا بسیار آشنا هستند
بی حوصلگی از یک فعالیت یا شخص
اگر از چیزی خسته شده اید، از آن بی حوصله یا آزرده می شوید
آیا می توانیم به زودی متوقف شویم؟ واقعا دارم خسته میشم
من خیلی خسته ام!
I'm so tired!
هیچ وقت ندیده بودم که اینقدر خسته به نظر برسد.
اما احساس خستگی وحشتناکی می کنم و کاملاً فاقد اعتماد به نفس هستم.
آنها خسته اما آرام از پیاده روی طولانی خود برگشتند.
رانندگان بیش از حد خسته می توانند تقریباً به اندازه رانندگان مست خطرناک باشند.
نشستیم و پاهای خسته مان را دراز کردیم.
به چهره های کوچک خسته آنها نگاه کنید.
زیر چشمانش کیسه های خسته ای داشت.
من خودم از بالماسکه خسته شده بودم - بدون اینکه منظورم را داشته باشم خیلی دور شده بود.
اگر خسته یا ناامید شد بگذارید استراحت کند.
والدین خسته نوزادان
بچه ها واقعا خسته بودند، به همین دلیل آنها را به رختخواب فرستادیم.
او از اینکه می خواست برای اولین بار ببیند چگونه ادی مرده بود، غمگین و بسیار خسته بود.
بودن/به نظر رسیدن/احساس خستگی
من حتی برای فکر کردن هم خسته ام
سرد و گرسنه و خسته بودند (= بسیار خسته).
او هنوز واقعاً احساس خستگی می کرد و می خواست در رختخواب بماند.
من هنوز کمی از سفر خسته هستم.
وقتی پاهایم از راه رفتن خسته می شود سوار اتوبوس می شوم.
هر دو آنقدر خسته بودیم که مدام به خواب می رفتیم.
او پس از یک روز طولانی در دفتر خسته شده بود.
tired feet
پاهای خسته
حالم به هم می خورد و از این همه بحث خسته شده ام.
او از صمیم قلب از شرکت او خسته شده بود.
او از شنیدن سفر آنها به هند خسته شده بود.
من واقعا از اینکه مردم از ما شکایت می کنند خسته شده ام.
او همیشه با همان جوک های قدیمی خسته بیرون می آید.
البته من مریض نیستم من فقط خسته ام.
Polly suddenly felt awfully tired.
پولی ناگهان احساس خستگی وحشتناکی کرد.
پیاده روی من را کاملا خسته کرد.
کلمات روی صفحه جلوی چشمان خسته اش می رقصیدند.
It's a tired cliché-ridden definition of leadership.
این یک تعریف کلیشه ای خسته از رهبری است.
این همان نصیحت خسته ای است که به مادرم شده بود.
کلمه توانمندسازی خسته و بیش از حد استفاده شده است.
دیشب وقتی از سر کار به خانه برگشتم آنقدر خسته بودم که یک چرت سریع زدم.
My legs are tired.
پاهایم خسته است.
با صدایی خسته صحبت کرد.
همیشه در این جلسات همان چهره های قدیمی خسته هستند.
من از انجام همین کار، روز به روز خسته شده ام.
آیا از دعوای مداوم خسته نمی شوید؟
از اینکه مدام به من می گویید چه کار کنم، حالم به هم می خورد و خسته شده ام.
من تمام شب را با بچه بیدار بودم و واقعا خسته بودم.
من از تمیز کردن بعد از تو خسته شدم
weary
خسته
exhausted
صرف کرد
fatigued
تخلیه شده
spent
خواب آلود
drained
خرد شده
sleepy
بوته شده
drowsy
انجام شده
knackered
بیش از حد خسته
wearied
پرچم گذاری
bushed
جت لگ شده
done
مدفوع کرد
overtired
سجده کن
flagging
شیره شده
jet-lagged
کاملا خسته شدم
pooped
ضربه خورده
prostrate
مرده
sapped
ضعیف شده
افتادگی
whacked
مشتاق
پژمرده
debilitated
از هوش رفتن
drooping
کم
enervated
متلاشی شد
fagged
ترسناک
faint
ضرب و شتم
مورد ضرب و شتم
shattered
تاریک
aweary
beaten
bleary
energetic
پر انرژی
تازه
فعال
lively
زنده
refreshed
تازه شده
energisedUK
energisedUK
energizedUS
energizedUS
invigorated
نیرومند شد
rested
استراحت کرد
unwearied
خسته
awake
بیدار
rejuvenated
جوان شد
revitalisedUK
revitalisedUK
revitalizedUS
revitalizedUS
strengthened
تقویت شده است
قوی
vitalized
حیاتی شده است
activated
فعال شد
bouncy
فنری
brisk
سریع
fiery
آتشین
frisky
دمدمی مزاج
peppy
سرحال
perky
پر شور
sparky
جرقه دار
spirited
نجیب
sprightly
با شکوه
springy
پر جنب و جوش
vibrant
سرزنده
vivacious
کاملا بیدار
wide-awake