appal

base info - اطلاعات اولیه

appal - وحشتناک

verb - فعل

/əˈpɔːl/

UK :

/əˈpɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appal] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The brutality of the crime has appalled the public.


    وحشیانه این جنایت افکار عمومی را به وحشت انداخته است.

  • The idea of sharing a room appalled her.


    ایده اشتراک در یک اتاق او را وحشت زده کرد.

  • The thought of having to do it all again appals me.


    فکر این که باید همه این کارها را دوباره انجام دهم، من را به وحشت می اندازد.

  • It appalled me that they could simply ignore the problem.


    این که آنها به سادگی می توانند مشکل را نادیده بگیرند، من را وحشت زده کرد.

  • I was appalled at/by the lack of staff in the hospital.


    من از کمبود پرسنل در بیمارستان وحشت کردم.

  • The state of the kitchen appalled her.


    وضعیت آشپزخانه او را وحشت زده کرد.

synonyms - مترادف

  • شوکه شدن

  • offend


    توهین کردن

  • disgust


    انزجار

  • outrage


    خشم

  • horrify


    وحشتناک

  • revolt


    شورش

  • nauseate


    حالت تهوع

  • repel


    دفع کردن

  • scandaliseUK


    scandaliseUK

  • scandalizeUS


    آمریکا را رسوا کرد

  • dismay


    ناراحتی

  • sicken


    مریض

  • astound


    مبهوت

  • harrow


    کلوخ شکن

  • alarm


    زنگ خطر. هشدار

  • distress greatly


    ناراحتی شدید

  • make one's hair stand on end


    مو سیخ کن

  • appallUS


    appallUS

  • jolt


    تکان خوردن

  • stun


    بیهوش کردن


  • کف

  • upset


    ناراحت


  • تکان دادن


  • برای شش ضربه بزن

  • disturb


    مزاحم

  • gross out


    ناخالص


  • عصبانیت

  • insult


    توهین

  • displease


    نارضایتی

  • stagger


    تلو تلو خوردن


  • تعجب

antonyms - متضاد

  • تشويق كردن

  • calm


    آرام


  • ساختن

  • embolden


    جسور کردن

  • hearten


    جرأت دادن


  • عصب


  • لطفا


  • ساکت


  • حل کن

  • soothe


    آرام کردن


  • فولاد

  • tranquilliseUK


    tranquilliseUK

  • tranquilizeUS


    tranquilizeUS

  • aid


    کمک

  • appease


    تسکین دادن


  • اطمینان دادن

  • clarify


    روشن کردن


  • راحتی

  • delight


    لذت بسیار

  • enlighten


    توضیح


  • توضیح دادن

  • explicate


    خوشحال

  • gladden


    تحریک کردن


  • الهام بخش

  • incite


    سفارش

  • inspirit


    پاکسازی


  • خوشحال کردن

  • placate


  • reassure




لغت پیشنهادی

threes

لغت پیشنهادی

burnish

لغت پیشنهادی

reckoned