nerve
nerve - عصب
noun - اسم
UK :
US :
nerves are parts inside your body which look like threads and carry messages between the brain and other parts of the body
اعصاب قسمت هایی در بدن شما هستند که شبیه نخ هستند و پیام هایی را بین مغز و سایر قسمت های بدن حمل می کنند.
شجاعت و اعتماد به نفس در یک موقعیت خطرناک، دشوار یا ترسناک
if you say someone has a nerve you mean that they have done something unsuitable or impolite, without seeming to be embarrassed about behaving in this way
اگر می گویید کسی اعصاب دارد، به این معناست که او کاری نامناسب یا بی ادبانه انجام داده است، بدون اینکه به نظر خجالت بکشد که این گونه رفتار کند.
a group of long thin fibres (= structures like threads) that carry information or instructions between the brain and other parts of the body
گروهی از الیاف بلند و نازک (= ساختارهایی مانند رشته ها) که اطلاعات یا دستورالعمل ها را بین مغز و سایر قسمت های بدن حمل می کنند.
شجاعت یا اعتماد به نفس لازم برای انجام کاری دشوار، ناخوشایند یا بی ادبانه
نگرانی یا اضطراب در مورد چیزی که قرار است اتفاق بیفتد
خیلی اذیت کردن کسی
توانایی آرام بودن در شرایط سخت
بی ادبی برای انجام کاری که می دانید دیگران را ناراحت می کند
برای انجام کاری به اندازه کافی شجاع باشید
a group of long thin fibers in the body esp. in the brain which send and receive messages that control how the body reacts to signals it receives, such as to changes in temperature or pressure against the skin
گروهی از الیاف بلند و نازک در بدن، به ویژه. در مغز، که پیامهایی را ارسال و دریافت میکند که نحوه واکنش بدن به سیگنالهایی را که دریافت میکند، مانند تغییرات دما یا فشار روی پوست، کنترل میکند.
شجاعت یا اعتماد به نفس لازم برای انجام کاری دشوار یا ناخوشایند
اعصاب همچنین به معنای توانایی انجام یک کار بی ادبانه بدون اهمیت دادن به احساسات دیگران است
در بازی والیبال عصب پایم آسیب دید.
تمام رشته های عصبی و پایانه های موجود از نظر تعداد و مورفولوژی طبیعی به نظر می رسید.
Hypothyroidism may affect equilibrium by its effect on the eighth cranial nerve and on the peripheral nerves.
کم کاری تیروئید ممکن است با اثر خود بر روی عصب هشتم جمجمه ای و اعصاب محیطی بر تعادل تأثیر بگذارد.
خیلی اعصاب خوردی
در یک موقعیت ترسناک مانند آن شما به فردی با اعصاب فراوان نیاز دارید.
This is not only simplistic but it is even ignorant of pain-provoking peripheral nerve fibres now known to exist in man.
این نه تنها ساده انگارانه است، بلکه حتی از رشته های عصبی محیطی محرک درد که اکنون در انسان وجود دارد نادیده است.
Chiropractic Practitioners deal with the structural relationships between the nerve tissues and the spinal column.
پزشکان کایروپراکتیک با روابط ساختاری بین بافتهای عصبی و ستون فقرات سر و کار دارند.
اخبار ورزشی اخیراً هوس کرده بود که وودز را قدرتمندترین مرد در تمام ورزش ها معرفی کند.
اما شطرنجی بیش از حد اعصاب را به هم می زند.
بالاخره اعصابم را به هم زدم تا او را به مرکز درمانی ایالتی در شمال معاینه کنم.
عصب بینایی
او با عصب گیر افتاده در گردنش از کار خارج شده است.
تمام اعصاب بدنش متشنج بود.
این بیماری سلول های عصبی را می کشد و باعث خستگی مزمن می شود.
درد زمانی رخ می دهد که رشته های عصبی آسیب ببینند.
سیگنال ها از انتهای عصبی به مغز منتقل می شوند.
این بیماری همچنین می تواند باعث آسیب عصبی شود.
او حتی پس از سال ها به عنوان خواننده، هنوز از اعصاب قبل از اجرا رنج می برد.
من به چیزی نیاز دارم که اعصابم را آرام کند.
تا اعصاب خود را آرام کند / آرام کند / ثابت کند
اعصاب همه به هم خورده بود (= همه احساس تنش کردند).
روی اعصابش زندگی می کند (= همیشه نگران است).
در پایان غذا اعصابش کاملاً به هم ریخته بود.
کشاندن شرکت به دادگاه اعصاب زیادی می طلبید.
قرار بود چتربازی کنم اما در آخرین لحظه اعصابم را از دست دادم.
او اعصاب خود را حفظ کرد تا ست نهایی را با نتیجه 6-4 برنده شود.
سرمایه گذاران تا حد زیادی اعصاب خود را حفظ کردند و در شرکت ماندند.
این یک سفر شگفت انگیز بود که اعصاب او را به طور کامل آزمایش کرد.
نمی دونم بعد از حرفی که زدی چه اعصابی داری که صورتت رو نشون بدی!
اعصابش به هم خورده که از ما پول می خواهد!
بعد او خواست تا مدیر را ببیند! عصبی است!
اعصابش توهین به آشپزی مینا بود.
تا زمان مصاحبه، من یک بسته اعصاب بودم.
اون موزیک داره اعصابم رو خراب میکنه
وقتی مردم در جمع با تلفن بلند صحبت می کنند واقعا اعصابم خورد می شود.
ناله های بی پایانش واقعا اعصابم را خرد می کند.
برای اینکه یک بازیکن پوکر خوب باشید به اعصاب فولادی نیاز دارید.
وقتی به همسر اولش اشاره کردی به اعصاب خام دست زدی.
اظهارات من در مورد طلاق ناخواسته یک اعصاب خام را تحت تأثیر قرار داده بود.
این مقاله به خاطر زنده کردن خاطرات ناخوشایند عصبی شد.
او برای ربودن پیروزی از شکست، هر اعصابی را تحت فشار قرار داد.
bravery
شجاعت
دل و روده
guts
شجاعانه
daring
نترسی
fearlessness
بی حیایی
courageousness
جسارت
intrepidity
دلتنگی
boldness
چیدن
dauntlessness
روح
pluck
شن
قهرمانی
grit
قلب
heroism
صلابت
سرسختی
fortitude
ستون فقرات
hardihood
متانت
backbone
valorUS
gallantry
عزم
mettle
دوختی
valorUS
بطری
determination
وضوح
doughtiness
بدجنس
موکسی
توانمندی
intrepidness
دلاوری
spunk
moxie
gutsiness
prowess
braveness
pluckiness
cowardice
بزدلی
cowardliness
ترسو بودن
cravenness
ولع
dastardliness
جسارت
poltroonery
پولترونی
spinelessness
بی ستونی
timidity
ضعف قلب
faint-heartedness
اهميت دادن
دقت
carefulness
احتیاط
caution
شک
ترس
فروتنی
humility
بیکاری، تنبلی
idleness
عدم فعالیت
inactivity
بی حالی
lethargy
آداب
manners
نرمی
meekness
ناتوانی
modesty
واقعیت
powerlessness
عدم قطعیت
ضعف
uncertainty
پوسیدگی
weakness
بی رحمی
pusillanimity
ترسناکی
gutlessness
بی حیایی
fearfulness
دلتنگی
timorousness
فانک
wimpiness
faintheartedness
funk