doubt

base info - اطلاعات اولیه

doubt - شک

noun - اسم

/daʊt/

UK :

/daʊt/

US :

family - خانواده
doubter
شک دار
doubtful
مشکوک
indubitable
غیر قابل تردید
undoubted
بدون شک
doubt
شک
doubtfully
با شک
indubitably
بی شک
undoubtedly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [doubt] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a feeling of doubt and uncertainty


    احساس تردید و عدم اطمینان

  • New evidence has cast doubt on the guilt of the man jailed for the crime.


    شواهد جدید در مورد گناهکار بودن مردی که به خاطر این جنایت زندانی شده است، تردید ایجاد کرده است.

  • He was starting to have some serious doubts.


    او شروع به شک و تردیدهای جدی کرده بود.

  • to have lingering/grave/nagging doubts


    شک و تردیدهای دیرپای/قبر/آزاردهنده داشتن

  • The article raised doubts about how effective the new drug really was.


    این مقاله شک و تردیدهایی را در مورد تأثیر واقعی داروی جدید ایجاد کرد.


  • در مورد بهترین راه برای انجام آن تردید وجود دارد.

  • There is no doubt at all that we did the right thing.


    در اینکه ما کار درستی انجام دادیم شکی نیست.

  • There's little doubt in my mind that he's going to go right to the top.


    شک کمی در ذهن من وجود دارد که او مستقیماً به اوج خواهد رفت.

  • She leaves no doubt as to her own view of Picasso's work.


    او در مورد دیدگاه خود نسبت به آثار پیکاسو تردیدی باقی نمی گذارد.

  • If you are in any doubt as to whether you should be doing these exercises, consult your doctor.


    اگر شک دارید که آیا باید این تمرینات را انجام دهید، با پزشک خود مشورت کنید.

  • Medical experts have expressed doubt over how the scientist died.


    کارشناسان پزشکی در مورد چگونگی مرگ این دانشمند ابراز تردید کرده اند.

  • She knew without a shadow of a doubt that he was lying to her.


    بدون هیچ شکی می دانست که او به او دروغ می گوید.

  • The success of the system is not in doubt.


    موفقیت نظام جای تردید نیست.

  • The arrangements for the event still seemed to be in doubt.


    به نظر می رسید ترتیبات برگزاری این رویداد هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد.

  • The research showed beyond doubt that smoking contributes to heart disease.


    این تحقیق بدون شک نشان داد که سیگار به بیماری قلبی کمک می کند.

  • The prosecution was able to establish beyond reasonable doubt that the woman had been lying.


    دادستانی توانست بدون تردید معقول ثابت کند که این زن دروغ گفته است.

  • The evidence proves beyond doubt that he is innocent.


    شواهد بدون شک ثابت می کند که او بی گناه است.

  • She may have been lying, but I felt I had to give her the benefit of the doubt.


    او ممکن است دروغ گفته باشد، اما من احساس کردم باید از شک و تردید او بهره مند شوم.

  • I've had my doubts about his work since he joined the firm.


    از زمانی که به این شرکت پیوسته، در مورد کار او تردید داشتم.

  • It may be all right. Personally I have my doubts.


    ممکن است همه چیز درست باشد. من شخصاً شک دارم.

  • They say they'll be here on time but I have my doubts about that.


    آنها می گویند که به موقع می آیند، اما من در این مورد تردید دارم.

  • If in doubt wear black.


    اگر شک دارید، مشکی بپوشید.

  • If in doubt consult your doctor.


    اگر شک دارید، با پزشک خود مشورت کنید.

  • No doubt she'll call us when she gets there.


    بدون شک وقتی به آنجا برسد با ما تماس خواهد گرفت.

  • He's made some great movies. There's no doubt about it.


    او چند فیلم عالی ساخته است. شکی در آن نیست

  • The proposed development has been thrown into doubt by the decision.


    توسعه پیشنهادی با این تصمیم مورد تردید قرار گرفته است.


  • این جلسه بدون شک یکی از مفیدترین جلساتی بوده است که تاکنون داشته ایم.

  • Without the slightest doubt this is a remarkable exhibition.


    بدون کوچکترین شکی این نمایشگاه قابل توجهی است.


  • او بدون شک بهترین بازیکنی است که می شناسم.

  • It is vital that more is done to prevent the illegal trade in wild animals.


    بسیار حیاتی است که برای جلوگیری از تجارت غیرقانونی حیوانات وحشی اقدامات بیشتری انجام شود.

  • (Compare: We have to do more to stop people trading wild animals illegally.)


    (مقایسه کنید: ما باید کارهای بیشتری انجام دهیم تا از تجارت غیرقانونی حیوانات وحشی جلوگیری کنیم.)

synonyms - مترادف
  • uncertainty


    عدم قطعیت

  • hesitation


    تردید

  • indecision


    بلاتکلیفی

  • questioning


    سوال کردن


  • گیجی

  • cynicism


    بدبینی

  • disbelief


    ناباوری

  • hesitancy


    دودلی

  • misgiving


    بدبین

  • reservations


    رزرو

  • incredulity


    تردیدها

  • misgivings


    نوسان

  • vacillation


    دلهره

  • apprehension


    اختلاف نظر

  • diffidence


    شک

  • doubtfulness


    دوبیتی

  • dubiety


    باور نادرست

  • irresolution


    شکاکیت انگلستان

  • misbelief


    بی ایمانی

  • perplexity


    متزلزل

  • scepticismUK


    سرگشتگی

  • unbelief


    خیریه

  • wavering


    بی حوصلگی

  • bewilderment


    دشواری

  • chariness


    بی اعتمادی

  • demurral


    مشکوک بودن


  • distrust


  • distrustfulness


  • dubiousness


  • dubitation


antonyms - متضاد

  • اعتماد به نفس


  • باور

  • sureness


    اطمینان


  • اعتماد

  • assurance


    محکومیت

  • certitude


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • متانت

  • aplomb


    تضمینی

  • assuredness


    مثبت بودن

  • certainty


    وضوح

  • poise


    قطعیت

  • surety


    ایمان

  • positiveness


    تکیه

  • self-assurance


    قاطعیت

  • self-assuredness


    اعتبار

  • self-confidence


    بی شک

  • self-trust


    زودباوری

  • clarity


    عزم

  • definiteness


    اطمينان خاطر


  • حقیقت

  • reliance


    واقعیت

  • decisiveness


  • credence


  • doubtlessness



  • credulity



  • determination


  • cocksureness




لغت پیشنهادی

ethics

لغت پیشنهادی

squelch

لغت پیشنهادی

bound