unlikely

base info - اطلاعات اولیه

unlikely - بعید

adjective - صفت

/ʌnˈlaɪkli/

UK :

/ʌnˈlaɪkli/

US :

family - خانواده
likelihood
احتمال
likely
احتمال دارد
google image
نتیجه جستجوی لغت [unlikely] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The project seemed unlikely to succeed.


    این پروژه بعید به نظر می رسید که موفق شود.

  • Of course such an event is very unlikely to happen.


    البته احتمال وقوع چنین اتفاقی بسیار کم است.

  • It was highly unlikely that the gunshot wound was self-inflicted.


    خیلی بعید بود که جراحت گلوله به خود وارد شده باشد.


  • بسیار بعید است که مالک جدید بخواهد افراد را بیکار کند.

  • It looks unlikely that prices will fall.


    بعید به نظر می رسد که قیمت ها کاهش یابد.

  • It's most (= very) unlikely that she'll arrive before seven.


    خیلی بعید است (= خیلی) قبل از هفت برسد.

  • Problems with the evidence made it unlikely that he would ever be prosecuted.


    مشکلات موجود در شواهد، محاکمه شدن او را بعید می ساخت.


  • در صورت بروز مشکل، لطفاً با مدیر هتل تماس بگیرید.


  • او بعیدترین نامزد برای این شغل به نظر می رسد.

  • They have built hotels in the most unlikely places.


    آنها در غیر محتمل ترین مکان ها هتل ساخته اند.

  • She gave me an unlikely explanation for her behaviour.


    او توضیحی بعید برای رفتارش به من داد.

  • It's pretty much inevitable that prices will go up this year.


    افزایش قیمت ها در سال جاری تقریباً اجتناب ناپذیر است.

  • I think it's likely to rain this afternoon.


    فکر می کنم امروز بعد از ظهر احتمالاً باران می بارد.

  • I’m probably going to be away then.


    من احتمالاً در آن زمان دور خواهم بود.

  • I guess there's a fifty per cent chance that they'll say no.


    من حدس می زنم که پنجاه درصد احتمال دارد که نه بگویند.

  • It's unlikely but not totally impossible I suppose.


    بعید است، اما نه کاملا غیر ممکن، فکر می کنم.

  • They can't possibly/​really be serious about buying a boat!


    آنها نمی توانند / واقعاً در مورد خرید یک قایق جدی باشند!

  • Let's start without them. They're bound to be late.


    بیایید بدون آنها شروع کنیم. حتما دیر خواهند آمد

  • An economic collapse is inherently unlikely.


    فروپاشی اقتصادی ذاتاً بعید است.


  • او بعید می‌دانست که او امتناع کند.


  • یک سناریوی بعید

  • It's pretty unlikely (that) they'll turn up now - it's nearly ten o'clock.


    تقریباً بعید است (که) آنها اکنون حاضر شوند - ساعت نزدیک به ده است.

  • He's an unlikely-looking doctor (= he is not what I expect a doctor to look like).


    او یک دکتر بعید به نظر می رسد (= او آن چیزی نیست که من از یک پزشک انتظار دارم).

  • When I asked what he was doing there he came up with some unlikely explanation.


    وقتی از او پرسیدم که در آنجا چه می‌کند، توضیحی بعید داد.

  • It’s unlikely (that) we will ever learn what happened.


    بعید است (که) ما هرگز بفهمیم چه اتفاقی افتاده است.

synonyms - مترادف
  • implausible


    غیر قابل قبول

  • improbable


    غیر محتمل

  • dubious


    مشکوک

  • doubtful


    غیر منتظره

  • unexpected


    نامناسب

  • unapt


    فراتر از باور


  • محتمل نیست


  • باور نکردنی


  • مضحک

  • unbelievable


    غیر قابل تصور

  • preposterous


    غیرمتقاعدکننده

  • inconceivable


    خارق العاده

  • unconvincing


    چرند

  • fantastic


    خیالی

  • absurd


    مسخره - مضحک

  • fanciful


    سوال برانگیز

  • ridiculous


    فوق العاده

  • questionable


    غیر منطقی

  • fantastical


    غیر واقعی

  • unreasonable


    بی اعتقاد

  • unrealistic


    غیر اجباری

  • incredulous


    قابل بحث

  • uncompelling


    دور از ذهن

  • debatable


    غیر قابل توجه

  • farfetched


    به سختی قورت دادن

  • unplausible


    باورش سخت است

  • insubstantial


    پر از حفره

  • far-fetched


  • hard to swallow



  • full of holes


antonyms - متضاد

  • احتمال دارد

  • probable


    محتمل


  • مسلم - قطعی

  • doubtless


    بدون شک


  • معقول

  • plausible


    قابل تحمل

  • tenable


    ظاهری

  • ostensible


    شاید


  • معمولی


  • ممکن است


  • واقعی


لغت پیشنهادی

bodysuit

لغت پیشنهادی

settle

لغت پیشنهادی

stole