dozen
dozen - دوجین
noun, determiner - اسم، تعیین کننده
UK :
US :
دوازده
بسیاری از
گروهی از دوازده چیز
یک گروه یا مجموعه دوازده نفره
یک عدد بزرگ اما نه دقیق
من پس از خرید 6R4 دوجین درایوهای آزمایشی به یاد ماندنی زمانی که در کارخانه آماده خرید بودند، داشتم.
دو دوجین بلوز و یک دوجین از شکارچیان آنها را می گیریم، خرچنگ های سبز کوچکی که هرگز دور نیستند.
I had some memorable test drives after buying a dozen 6R4s when they were up for grabs at the factory.
پرسکات، ساختمان اداری، به همان شکل به نظر می رسید، با این تفاوت که ده ها ماشین بیرون پارک شده بودند.
We take two dozen blues and a dozen of their predators, the small green crabs that are never far away.
دوازده فیلم بلند ساخته شد که فیلمبرداری آنها از یک هفته تا چهار ماه به طول انجامید.
Prescott, the administration building looked the same except that there were a dozen cars parked outside.
آنها، مانند اجداد خود، در بسته های یک دوجین یا بیشتر زندگی می کنند.
خلق و خوی آرام است - اگر ده گوسفند در روز دارید، بسیار توصیه می شود.
با داشتن تنها یک دست، و داشتن آن در دوجین چیز، دیگر چیزی برای نگه داشتن ندارد.
یک دونه به من بده لطفا
دو ده تخم مرغ
سه دوجین گل رز قرمز
نیم دوجین بطری شراب
یک دوجین بطری شراب
چند ده/چند ده نفر
این شرکت بیش از دوجین نفر استخدام نمی کند.
فقط حدود نیم دوجین نفر آمدند.
فقط برای نیم دوجین میز جا بود.
دو ده یا چند نفر بودند، اکثراً مردها، که همگی کمی بی حوصله به نظر می رسیدند.
من ده ها بار آنجا بوده ام.
با ده ها و ده ها نفر مصاحبه کردیم.
آنها به ده ها (= به تعداد زیاد) رسیدند.
نوزادان در دهها نفر حاضر میشوند تا برای مسابقه کودک سال روزنامه انتخاب شوند.
او در حال گپ زدن بود، نوزده به دوازده.
یک دوجین تخم مرغ
این دستور پخت سه دوجین کوکی درست می کند.
وقتی به سوپرمارکت می روید، می توانید نیم دوجین (= شش) تخم مرغ برای من بیاورید؟
من ده ها بار (= چند بار) با او صحبت کردم، اما هنوز اسمش را نمی دانم!
پناهندگان به ده ها نفر رسیدند (= به تعداد زیاد).
نیم دوجین / نیم دوجین (= شش) تخم مرغ به خانه آوردم.
بیشتر مردم فقط چند شرکت بیمه بزرگ را می شناسند، اما حدود دوجین نفر هستند.
او کار ده ها کارمند را هماهنگ می کند.
جدول میانگین حقوق پایه را در ده کشور برتر نشان می دهد.
دوازده
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
خرج کردن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad