administration
administration - مدیریت
noun - اسم
UK :
US :
فعالیت هایی که در مدیریت کار یک شرکت یا سازمان دخیل هستند
حکومت یک کشور در یک زمان خاص
عمل انجام دادن چیزی، به ویژه قانون، آزمایش یا دارو
فعالیت های مرتبط با مدیریت و سازماندهی کار یک شرکت یا سازمان
بخشی از یک شرکت یا سازمان که با مدیریت و سازماندهی کار خود درگیر است
the government of a country at a particular time especially in the United States
دولت یک کشور در یک زمان خاص، به ویژه در ایالات متحده
in Britain and some other countries, when a company in financial difficulty is reorganized by an outside specialist with the aim of continuing some of its activities so that it can avoid LIQUIDATION (=being broken up and sold)
در بريتانيا و برخي كشورهاي ديگر، وقتي شركتي كه در مشكلات مالي قرار دارد توسط يك متخصص خارجي با هدف ادامه برخي از فعاليتهايش سازماندهي مجدد ميشود تا بتواند از انحلال (=تجزيه و فروخته شدن) جلوگيري كند.
ترتیبات و وظایف مورد نیاز برای کنترل عملیات یک طرح یا سازمان
افراد یک سازمان که تجارت و عملیات آن را مدیریت می کنند
a period of government or the people who are in government
یک دوره حکومت یا افرادی که در حکومت هستند
عمل دادن چیزی به کسی
the process that takes place when a company cannot pay its debts and is allowed to make changes to its organization to try to avoid going into liquidation (= when a business is closed and the things it owns are sold)
فرآیندی که زمانی اتفاق میافتد که یک شرکت نمیتواند بدهیهای خود را پرداخت کند و اجازه دارد تغییراتی را در سازمان خود ایجاد کند تا از انحلال جلوگیری کند (= زمانی که یک تجارت بسته میشود و چیزهایی که مالک آن فروخته میشوند)
مدیریت یا کنترل یک سازمان
دولت در ایالات متحده به دوره ای گفته می شود که رئیس جمهور در سمت خود است
یک اداره نیز همه مقاماتی است که در قوه مجریه یک دولت کار می کنند.
فعالیت مدیریت یا برخورد با یک فعالیت تجاری
→ admin
→ مدیر
افرادی که یک سازمان بزرگ را مدیریت و کنترل می کنند
دولت ایالات متحده یا برخی کشورهای دیگر
a situation in which an independent administrator takes control of a company that cannot pay its debts in order to try to improve the company's financial situation and keep it operating
وضعیتی که در آن یک مدیر مستقل کنترل شرکتی را در دست می گیرد که نمی تواند بدهی های خود را بپردازد تا سعی کند وضعیت مالی شرکت را بهبود بخشد و آن را به فعالیت ادامه دهد.
مشخص نیست که آیا صدور یک دستور دولت باعث تبلور هزینه شناور می شود یا خیر.
With a ne w Bush administration taking office how will this relationship develop?
با روی کار آمدن دولت جدید بوش، این رابطه چگونه توسعه خواهد یافت؟
He vigorously applied Charles's policy of raising money by reviving the ancient Forest administration.
او به شدت سیاست چارلز در جمع آوری پول از طریق احیای اداره جنگل های باستانی را به کار گرفت.
There are circumstances in which the incorrect diagnosis and inappropriate administration of a thrombolytic would be disastrous; for example acute pericarditis.
شرایطی وجود دارد که در آن تشخیص نادرست و تجویز نامناسب ترومبولیتیک فاجعه بار خواهد بود. به عنوان مثال، پریکاردیت حاد.
دولت جدید به دلیل مدیریت این ماجرا به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
برخی از بیمارستان ها هزینه های زیادی را صرف مدیریت می کنند و به اندازه کافی برای مراقبت های پزشکی هزینه نمی کنند.
Mr Keyes, a former radio talk-show host and Reagan administration diplomat, is the most eloquent of the Republican candidates.
آقای کیز، مجری سابق برنامه گفتگوی رادیویی و دیپلمات دولت ریگان، گویاترین نامزد جمهوری خواه است.
هزینه اداره خدمات بهداشتی در ایالات متحده بین سالهای 1983 و 1987 37 درصد افزایش یافت.
Glynn said an apology already had been under discussion within the administration for several months.
گلین گفت که عذرخواهی از چند ماه قبل در داخل دولت مورد بحث بوده است.
دولت همچنین 600 میلیون دلار تخفیف مالیاتی برای مشاغل کوچک پیشنهاد کرد.
Administration costs are passed on to the customer.
هزینه های مدیریت به مشتری منتقل می شود.
the day-to-day administration of a company
مدیریت روزانه یک شرکت
I work in the Sales Administration department.
من در بخش مدیریت فروش کار می کنم.
under the Trump administration
تحت دولت ترامپ
دولت های متوالی نتوانسته اند مشکلات اقتصادی کشور را حل کنند.
یک مقام ارشد دولت تصمیم به کناره گیری گرفته است.
ساکنان این جزیره رای دادند که تحت مدیریت فرانسه باقی بمانند.
اجرای عدالت
university administrations
مدیریت های دانشگاه
the administration of antibiotics
تجویز آنتی بیوتیک ها
اگر نتواند وجوه اضافی بیابد، شرکت وارد مدیریت خواهد شد.
کالج با مدیریت ضعیف پول زیادی از دست می دهد.
بخش بزرگی از شغل او شامل مدیریت معمولی است.
آنها به تدریج مدیریت بوروکراتیک متمرکز را کنار می گذارند.
Until now she has been entirely responsible for the administration of the school.
تا کنون مسئولیت اداره مدرسه بر عهده وی بوده است.
او در دولت اول بوش وزیر آموزش و پرورش بود.
استعفای او دومین استعفای یکی از اعضای ارشد دولت ظرف یک ماه است.
دولت فعلی تا انتخابات ماه نوامبر بر سر کار خواهد ماند.
او به عنوان رئیس یک دولت موقت ادامه داد.
واگذاری حاکمیت توسط دولت استعماری بریتانیا
نقش سازمان ملل در ایجاد یک دولت موقت
مدیریت بیمارستان می تواند از دسترسی بیماران به سوابق خود خودداری کند.
اداره زندان در تلاش است تا خدمات را بهبود بخشد.
او با دولت کریکت نیوزلند اختلاف داشته است.
معلمان شکایت دارند که بیشتر وقت آنها صرف مدیریت می شود تا تدریس.
او تجربه کمی در مدیریت (= در سازماندهی یک تجارت و غیره) دارد.
تصمیم به لغو سفر توسط مدیریت مدرسه گرفته شد.
the Obama administration/the last Republican administration
دولت اوباما/آخرین دولت جمهوری خواه
There are strict controls on the administration of drugs.
کنترل های شدیدی در مورد تجویز داروها وجود دارد.
شرکت به منظور بازگرداندن پول به طلبکاران وارد اداره شده است.
He’s studying business administration.
او در حال تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی است.
کنترل
جهت
مدیریت
هدایت
دولت
در حال اجرا
handling
رسیدگی
supervision
نظارت
superintendence
سرپرستی
شارژ
فرمان
directing
کارگردانی
governing
حکومت داری
عمل
overseeing
مقررات
oversight
راهنمایی
اهميت دادن
conducting
فرمان دادن
guidance
کنترل کردن
managing
حکومت
کارایی
commanding
تنظیم کننده
controlling
مباشرت
governance
اداره کردن
قصد
regulating
رهبری
stewardship
superintendency
administering
intendance
maladministration
سوء مدیریت
mismanagement
بی قانونی
lawlessness
غفلت
negligence
بی توجهی
neglect
سازماندهی بریتانیا
disorganisationUK
بی سازمانی ایالات متحده
disorganizationUS
تخلف
malfeasance
رفتار نادرست
misconduct
سوء عمل
malpractice
سوء حکومت
misgovernment
سوء استفاده
mishandling
بدرفتاری
malversation
غلط حکومت کن
misrule
اشتباه کردن
blundering
بی کفایتی
incompetence
ناکارآمدی
inefficiency
فساد
corruption
درهم ریختن
bungling
جهل
ignorance
جهت گیری اشتباه
misdirection
گمراهی
misguidance
مقررات زدایی
deregulation
اشتباه
misgovernance
از دست دادن
misfeasance
پرولتاریا
messing up
تبرئه
proletariat
آزاد کردن
exoneration
freeing
exculpation