administration

base info - اطلاعات اولیه

administration - مدیریت

noun - اسم

/ədˌmɪnɪˈstreɪʃn/

UK :

/ədˌmɪnɪˈstreɪʃn/

US :

family - خانواده
administrator
مدیر
administrative
اداری
administratively
از نظر اداری
google image
نتیجه جستجوی لغت [administration] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • کنترل


  • جهت


  • مدیریت


  • هدایت


  • دولت


  • در حال اجرا

  • handling


    رسیدگی

  • supervision


    نظارت

  • superintendence


    سرپرستی


  • شارژ


  • فرمان

  • directing


    کارگردانی

  • governing


    حکومت داری


  • عمل

  • overseeing


    مقررات

  • oversight


    راهنمایی


  • اهميت دادن

  • conducting


    فرمان دادن

  • guidance


    کنترل کردن

  • managing


    حکومت


  • کارایی

  • commanding


    تنظیم کننده

  • controlling


    مباشرت

  • governance


    اداره کردن


  • قصد

  • regulating


    رهبری

  • stewardship


  • superintendency


  • administering


  • intendance



antonyms - متضاد
  • maladministration


    سوء مدیریت

  • mismanagement


    بی قانونی

  • lawlessness


    غفلت

  • negligence


    بی توجهی

  • neglect


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganisationUK


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganizationUS


    تخلف

  • malfeasance


    رفتار نادرست

  • misconduct


    سوء عمل

  • malpractice


    سوء حکومت

  • misgovernment


    سوء استفاده

  • mishandling


    بدرفتاری

  • malversation


    غلط حکومت کن

  • misrule


    اشتباه کردن

  • blundering


    بی کفایتی

  • incompetence


    ناکارآمدی

  • inefficiency


    فساد

  • corruption


    درهم ریختن

  • bungling


    جهل

  • ignorance


    جهت گیری اشتباه

  • misdirection


    گمراهی

  • misguidance


    مقررات زدایی

  • deregulation


    اشتباه

  • misgovernance


    از دست دادن

  • misfeasance


    پرولتاریا

  • messing up


    تبرئه

  • proletariat


    آزاد کردن

  • exoneration


  • freeing


  • exculpation


لغت پیشنهادی

bible

لغت پیشنهادی

appreciate

لغت پیشنهادی

postulates