ancient

base info - اطلاعات اولیه

ancient - کهن

adjective - صفت

/ˈeɪnʃənt/

UK :

/ˈeɪnʃənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ancient] در گوگل
description - توضیح
  • belonging to a time long ago in history especially thousands of years ago


    متعلق به دوران بسیار دور در تاریخ، به ویژه هزاران سال پیش

  • having existed for a very long time


    که برای مدت بسیار طولانی وجود داشته است

  • very oldused humorously


    بسیار قدیمی - به صورت طنز استفاده می شود

  • of or from a long time ago having lasted for a very long time


    از یا از مدت ها قبل، که برای مدت بسیار طولانی دوام داشته است


  • خیلی قدیمی

  • used to refer to the period in European history from the earliest known societies to the end of the Roman Empire


    برای اشاره به دوره ای در تاریخ اروپا از اولین جوامع شناخته شده تا پایان امپراتوری روم استفاده می شود.


  • از یا از زمان بسیار طولانی قبل

  • infml Something that is ancient is very old


    infml چیزی که قدیمی است بسیار قدیمی است

  • He's not just old he's ancient.


    او نه تنها پیر نیست، بلکه قدیمی است.

  • Here are some recent piano releases for keyboards, solo and duo, ancient and modern.


    در اینجا برخی از نسخه‌های اخیر پیانو برای کیبورد، تک‌نوازی و دوتایی، باستانی و مدرن ارائه شده است.

  • Those assembled along the hill lines are keeping alive one of the world's most ancient and wide spread fertility rites.


    آنهایی که در امتداد خطوط تپه جمع شده اند یکی از قدیمی ترین و گسترده ترین آیین های باروری در جهان را زنده نگه می دارند.

  • Doc drives an ancient Ford convertible.


    داک یک فورد باستانی کانورتیبل رانندگی می کند.

  • an ancient Greek vase


    یک گلدان یونان باستان

  • Mum looks absolutely ancient in this picture.


    مامان در این عکس کاملاً قدیمی به نظر می رسد.

  • This refrigerator is ancient -- it's time we bought a new one.


    این یخچال قدیمی است -- وقت آن است که یک یخچال جدید بخریم.

  • I prefer the more austere skeletons of the corals that live frugal, ancient lives in the deep sea.


    من اسکلت‌های سخت‌تر مرجان‌هایی را ترجیح می‌دهم که زندگی مقتصدانه و باستانی در اعماق دریا دارند.

  • This is a wonderful piece of ancient machinery of indeterminate age and consists of a crank-driven triple piston pump.


    این یک قطعه فوق العاده از ماشین آلات باستانی با سن نامشخص است و از یک پمپ پیستون سه گانه با میل لنگ تشکیل شده است.

  • Rome is famous for its ancient monuments.


    رم به خاطر آثار باستانی خود مشهور است.

  • Above the lip of the gorge he found traces of that ancient river bank.


    بالای لب تنگه آثاری از آن ساحل رودخانه باستانی پیدا کرد.

  • The Samaritans have managed to keep only a few ancient texts.


    سامریان تنها چند متن باستانی را حفظ کرده اند.

  • The Great Forest is an ancient vast and very varied woodland.


    جنگل بزرگ جنگلی باستانی، وسیع و بسیار متنوع است.

  • His conquests transformed the ancient world and ushered in the Hellenistic age of great monarchies.


    فتوحات او دنیای باستان را متحول کرد و عصر هلنیستی پادشاهی های بزرگ را آغاز کرد.

example - مثال
  • Archaeologists are excavating the ruined temples of this ancient civilization.


    باستان شناسان در حال حفاری معابد ویران شده این تمدن باستانی هستند.

  • ancient Greece/Egypt/Rome


    یونان باستان / مصر / روم

  • the ancient city of Petra


    شهر باستانی پترا

  • an ancient oak tree


    یک درخت بلوط کهنسال

  • ancient traditions/culture


    سنت/فرهنگ باستانی

  • the ancient Japanese art of origami


    هنر ژاپنی باستانی اوریگامی

  • He's ancient—he must be at least fifty!


    او قدیمی است - او باید حداقل پنجاه سال داشته باشد!

  • The man looked positively ancient.


    مرد به طور مثبت باستانی به نظر می رسید.

  • The area is still covered by huge ancient forests.


    این منطقه هنوز توسط جنگل های باستانی عظیم پوشیده شده است.

  • ancient civilizations/rights/laws


    تمدن ها/حقوق/قوانین باستانی

  • ancient monuments/ruins/woodlands


    آثار باستانی / خرابه ها / جنگل ها

  • the ancient kingdoms of Mexico


    پادشاهی های باستانی مکزیک


  • مردم از قدیم الایام در این دره زندگی می کردند.

  • History ancient and modern has taught these people an intense distrust of their neighbours.


    تاریخ، کهن و مدرن، به این مردم بی اعتمادی شدید نسبت به همسایگان خود آموخته است.

  • He's got an ancient laptop.


    او یک لپ تاپ قدیمی دارد.

  • the ancient Egyptians/Greeks/Romans


    مصریان باستان/یونانیان/رومیان

  • The ancient Britons inhabited these parts of England before the Roman invasion.


    بریتانیایی‌های باستان قبل از حمله رومیان در این بخش‌های انگلستان ساکن بودند.

  • Archaeologists study the remains of ancient civilizations.


    باستان شناسان بقایای تمدن های باستانی را مطالعه می کنند.

  • This computer is ancient – I’ve got to get a new one.


    این رایانه قدیمی است - باید یک رایانه جدید تهیه کنم.

synonyms - مترادف
  • obsolete


    منسوخ شده

  • archaic


    قدیمی، کهنه

  • antiquated


    قدیمی

  • antediluvian


    ضد غرق شدن

  • superannuated


    بازنشسته شده

  • outmoded


    ارجمند

  • venerable


    عتیقه

  • antique


    منقرض شده

  • extinct


    قرون وسطی ایالات متحده

  • medievalUS


    گذشته


  • اولیه

  • primitive


    منحل شده است

  • defunct


    سابق


  • mediaevalUK

  • mediaevalUK


    منسوخ

  • obsolescent


    ماقبل تاریخ

  • prehistoric


    primaevalUK

  • prehistorical


    primevalUS

  • primal


    جایگزین شد

  • primaevalUK


    بی تاریخ

  • primevalUS


    زود

  • superseded


    فسیل شده انگلستان

  • bygone


    ایالات متحده فسیل شده

  • dateless


    به یاد ماندنی


  • نوسنگی

  • fossilisedUK


  • fossilizedUS


  • immemorial


  • neolithic


  • olden


  • primordial


antonyms - متضاد

  • نوین


  • امروزی


  • جاری

  • innovative


    خلاقانه

  • innovatory


    نوآورانه


  • دیر

  • modernisedUK


    مدرنیزاسیون انگلستان

  • modernizedUS


    مدرنیزاسیون ایالات متحده

  • neoteric


    نئوتریک

  • new


    جدید


  • اخیر

  • ultramodern


    فوق مدرن

  • updated


    به روز شد


  • تازه

  • groundbreaking


    پیشگامانه


  • حاضر

  • culty


    فرقه

  • modern-day


    روز مدرن

  • modish


    مد کردن

  • newfangled


    نوپا

  • new-fashioned


    تازه مد شده


  • رمان

  • novelle


    مدرن

  • state-of-the-art


    به روز

  • up-to-date


    جوان


  • مد روز


  • امروز

  • fashionable


    مدرنیستی

  • present-day


    du jour

  • modernistic


  • du jour


لغت پیشنهادی

shaving

لغت پیشنهادی

insistently

لغت پیشنهادی

green