great

base info - اطلاعات اولیه

great - عالی

adjective - صفت

/ɡreɪt/

UK :

/ɡreɪt/

US :

family - خانواده
great
عالی
greatly
تا حد زیادی
google image
نتیجه جستجوی لغت [great] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He's a great bloke.


    او یک جوان بزرگ است.

  • What a great goal!


    چه هدف بزرگی!

  • We had a great time in Madrid.


    ما روزهای خوبی را در مادرید سپری کردیم.

  • You should have come along. It was great fun.


    باید می آمدی خیلی سرگرم کننده بود

  • You've done a great job.


    کار بزرگی کردی

  • I think that's a great idea.


    من فکر می کنم این یک ایده عالی است.

  • It's a great way to meet new people.


    این یک راه عالی برای ملاقات با افراد جدید است.

  • New Zealand is a great place to live.


    نیوزلند مکانی عالی برای زندگی است.


  • این یک فرصت عالی برای ما است.

  • He missed a great chance to score in the final minutes of the match.


    او در دقایق پایانی بازی یک فرصت عالی برای گلزنی را از دست داد.

  • It's great to see you again.


    خیلی خوب است که دوباره شما را می بینم.

  • He's great with the kids.


    او با بچه ها عالی است.

  • ‘Why don't we order a pizza?’ ‘That sounds great.’


    «چرا پیتزا سفارش نمی‌دهیم؟» «عالی به نظر می‌رسد.»

  • ‘I'll pick you up at seven.’ ‘That'll be great thanks.’


    «ساعت هفت می‌برمت.» «عالی خواهد بود، متشکرم.»


  • اوه عالی، بدون ما رفتند.

  • This is a matter of great importance.


    این موضوع از اهمیت بالایی برخوردار است.

  • The lack of clean drinking water is of great concern.


    کمبود آب آشامیدنی تمیز نگران کننده است.

  • The concert had been a great success.


    کنسرت با موفقیت بزرگی همراه بود.

  • Her death was a great shock to us all.


    مرگ او شوک بزرگی برای همه ما بود.

  • It gives me great pleasure to welcome you here today.


    خوشحالم که امروز در اینجا به شما خوش آمد می گویم.


  • ما با علاقه زیاد پیشرفت او را دنبال خواهیم کرد.

  • one of the greatest challenges facing the world today


    یکی از بزرگترین چالش های پیش روی جهان امروز

  • These women represent a group at greater risk of developing particular cancers.


    این زنان گروهی هستند که در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به سرطان های خاص هستند.


  • خیلی مراقبش باش

  • You've been a great help.


    کمک بزرگی کردی

  • You've been a great help I must say (= no help at all).


    شما کمک بزرگی کرده اید، باید بگویم (= هیچ کمکی نمی شود).

  • We are all to a great extent the products of our culture.


    همه ما تا حد زیادی محصول فرهنگ خود هستیم.

  • The problem is treated in great detail in the book.


    این مشکل در کتاب با جزئیات کامل بررسی شده است.

  • A great crowd had gathered.


    جمعیت زیادی جمع شده بودند.

  • People were arriving in great numbers.


    مردم به تعداد زیاد می آمدند.


  • به نظر می رسد اکثریت (= اکثر) مردم با این دیدگاه موافق هستند.

synonyms - مترادف
  • big


    بزرگ

  • immense


    عظیم

  • appreciable


    قابل تقدیر

  • boundless


    بی حد و مرز


  • قابل توجه


  • مفرط


  • غول پیکر

  • gigantic


    بالا


  • قابل اندازه


  • قوی


  • وحشتناک

  • sizeable


    وسیع


  • غول آسا


  • ماموت


  • فراوان


  • کافی

  • colossal


    تمدید شده

  • mammoth


    گسترده

  • abundant


    غول

  • ample


    انبوه

  • extended


    هومنگوز


  • شگفت انگیز


  • تلفظ شده

  • ginormous


    طولانی شده

  • humongous


    کوبیدن

  • humungous


  • prodigious


  • pronounced


  • protracted


  • stupendous


  • thumping


antonyms - متضاد

  • کم اهمیت


  • مقدار کمی


  • کوچک

  • dainty


    خوش طعم

  • miniscule


    دقیقه


  • مینیاتوری

  • miniature


    کاهنده

  • diminutive


    ریزه

  • petite


    دست و پا زدن

  • piddling


    ضعیف

  • puny


    اندک


  • نوجوان

  • teeny


    کم اندازه

  • undersized


    خردسال

  • midget


    مینی

  • mini


    به اندازه یک پینت

  • minuscule


    اندازه جیبی

  • pint-sized


    روان

  • pocket-sized


    کوچک شده

  • runty


    اسکرابی

  • scaled-down


    کوتاه

  • scrubby


    در مقیاس کوچک


  • ناقص

  • small-scale


    کم

  • stunted


    minikin

  • teensy


    مدل

  • low


    در حد متوسط

  • minikin


    جیب




لغت پیشنهادی

enough

لغت پیشنهادی

talked

لغت پیشنهادی

reflex