extent

base info - اطلاعات اولیه

extent - وسعت

noun - اسم

/ɪkˈstent/

UK :

/ɪkˈstent/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [extent] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • ارزیابی میزان کامل خسارت دشوار است.

  • She was exaggerating the true extent of the problem.


    او در مورد میزان واقعی مشکل اغراق می کرد.

  • They have launched an investigation to determine the extent of police misconduct in this case.


    آنها تحقیقات خود را برای تعیین میزان تخلفات پلیس در این پرونده آغاز کرده اند.

  • We don't know the extent of his injuries at this point.


    در حال حاضر از میزان مصدومیت او اطلاعی نداریم.

  • I was amazed at the extent of his knowledge.


    از میزان دانش او شگفت زده شدم.

  • You can't see the full extent of the beach from here.


    از اینجا نمی توانید وسعت کامل ساحل را ببینید.

  • The island is 300 square kilometres in extent.


    این جزیره 300 کیلومتر مربع وسعت دارد.

  • To a certain extent we are all responsible for this tragic situation.


    همه ما تا حدی مسئول این وضعیت غم انگیز هستیم.

  • He had changed to such an extent (= so much) that I no longer recognized him.


    او چنان تغییر کرده بود (= آنقدر) که دیگر او را نشناختم.

  • To some extent what she argues is true.


    آنچه او استدلال می کند تا حدی درست است.

  • The pollution of the forest has seriously affected plant life and to a lesser extent wildlife.


    آلودگی جنگل زندگی گیاهی و تا حدی حیات وحش را به طور جدی تحت تاثیر قرار داده است.

  • To what extent is this true of all schools?


    این تا چه حد در مورد همه مدارس صادق است؟

  • The book discusses the extent to which (= how much) family life has changed over the past 50 years.


    این کتاب به میزان (= چقدر) زندگی خانوادگی در طول 50 سال گذشته تغییر کرده است.

  • The government sought to play down the extent of the problem.


    دولت درصدد کم اهمیت جلوه دادن این مشکل بود.

  • The operation revealed the extent of the cancer.


    این عمل وسعت سرطان را نشان داد.

  • The overall extent of civilian casualties remained unclear.


    میزان کلی تلفات غیرنظامیان نامشخص باقی مانده است.

  • We do not yet know the extent of her injuries.


    هنوز از میزان جراحات وی اطلاعی نداریم.

  • a lengthy agenda outlining the extent of global environmental problems


    یک دستور کار طولانی که گستره مشکلات زیست محیطی جهانی را مشخص می کند

  • At its greatest extent the empire comprised most of western France.


    این امپراتوری در بزرگترین گستره خود بیشتر غرب فرانسه را در بر می گرفت.

  • a statement defining the extent of Latvia's territory


    بیانیه ای که وسعت قلمرو لتونی را مشخص می کند

  • Women generally earn less than men.


    زنان عموما کمتر از مردان درآمد دارند.

  • Generally speaking, jobs traditionally done by women are paid at a lower rate than those traditionally done by men.


    به طور کلی، مشاغلی که به طور سنتی توسط زنان انجام می شود با نرخ کمتری نسبت به مشاغلی که به طور سنتی توسط مردان انجام می شود، پرداخت می شود.

  • In general/By and large women do not earn as much as men.


    به طور کلی/به طور کلی، زنان به اندازه مردان درآمد ندارند.

  • Certain jobs, like nursing and cleaning, are still mainly carried out by women.


    برخی مشاغل مانند پرستاری و نظافت هنوز عمدتاً توسط زنان انجام می شود.

  • Senior management posts are predominantly held by men.


    پست های مدیریت ارشد عمدتاً در اختیار مردان است.

  • Most senior management posts tend to be held by men.


    اکثر پست‌های مدیریت ارشد معمولاً در اختیار مردان است.

  • Women are, for the most part still paid less than men.


    زنان در اکثر موارد هنوز کمتر از مردان حقوق می گیرند.

  • Economic and social factors are, to a large extent responsible for women being concentrated in low-paid jobs.


    عوامل اقتصادی و اجتماعی تا حد زیادی مسئول تمرکز زنان در مشاغل کم درآمد هستند.

  • He had withdrawn from the company of his friends to an alarming extent.


    او تا حد نگران کننده ای از جمع دوستانش کنار رفته بود.

  • I will answer your questions about this case to the extent possible.


    در حد امکان به سوالات شما در مورد این پرونده پاسخ خواهم داد.

  • People no longer live in small communities to the same extent as they used to.


    مردم دیگر به همان میزان سابق در جوامع کوچک زندگی نمی کنند.

synonyms - مترادف

  • درجه


  • مرحله


  • میزان

  • magnitude


    اندازه


  • دامنه


  • وسعت

  • breadth


    رسیدن


  • مقیاس


  • محدوده


  • بعد، ابعاد، اندازه


  • سفارش

  • ambit


    تناسب، قسمت


  • گستردگی


  • اندازه گرفتن

  • bounds


    اندازه گیری

  • extensiveness


    قطب نما


  • درجه بندی


  • شدت

  • compass


    تعداد

  • gradation


    جلد


  • مدار

  • quantity


    شعاع

  • severity


    دقیق بودن


  • فله

  • orbit


    عظمت

  • purview


  • radius


  • thoroughness


  • amplitude


  • bulk


  • greatness


antonyms - متضاد

  • مفرط


  • محدودیت


  • ارتفاع


  • بخش

  • constraint


    محفظه


  • فضای محدود

  • enclosure


    حبس

  • confined space


    زندان

  • incarceration


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • imprisonment


    بی اهمیت بودن

  • restraint


  • insignificance


لغت پیشنهادی

unenforceable

لغت پیشنهادی

disengagement

لغت پیشنهادی

horrendously