extent
extent - وسعت
noun - اسم
UK :
US :
چقدر بزرگ، مهم یا جدی است، به خصوص چیزی مانند یک مشکل یا آسیب
طول یا اندازه چیزی
مساحت یا طول؛ میزان
درجه ای که چیزی اتفاق می افتد یا احتمال وقوع آن وجود دارد
آنقدر قوی که
to a particular degree or stage often causing particular results
به درجه یا مرحله خاصی که اغلب باعث نتایج خاصی می شود
به همان درجه ای که؛ به اندازه
تا حدی
خیلی زیاد
چقدر
مساحت، طول یا اندازه چیزی
درجه یا حد چیزی؛ چقدر چیزی عالی یا شدید است
نارضایتی به حدی افزایش یافته بود که دولت مجبور شد مالیات جدید را پس بگیرد.
وسعت این شاهزاده حدود 16500 کیلومتر بود.
Complete disruption of lysosomes also occurs, but to a lesser extent resulting in less marked release of enzyme into the supernatant.
اختلال کامل لیزوزوم ها نیز رخ می دهد، اما به میزان کمتری منجر به آزاد شدن کمتر آنزیم در مایع رویی می شود.
بازرسان دولتی میزان خسارت را ارزیابی خواهند کرد.
با توجه به شدت جراحات، او خوش شانس است که زنده است.
Precision defines the extent to which a measurement technique can discriminate between differences in magnitude.
دقت، میزانی را که یک تکنیک اندازهگیری میتواند بین تفاوتهای بزرگی تمایز قائل شود، تعریف میکند.
بدون صحبت به او خیره شد و میزان آسیب را بررسی کرد.
تا جایی که او اصلاً روی هندوچین تمرکز کرد، دوسوگرا بود.
تا جایی که این قوانین احتیاطی متفاوت است، حق استقرار تمایل به غیرقابل اجرا شدن دارد.
بنابراین کدورت را می توان با میزان نیاز خواننده به خلاقیت برابر دانست.
وسعت محوطه کاخ
وسعت مزرعه رد کریک بسیار زیاد است.
همسویی دولت ها و ملت ها در جهان معاصر تا چه حد امکان پذیر است؟
تا چه حد الگو از قبل ساخته شده است؟
To what extent were politicians responsible for the high unemployment which Britain experienced between the wars?
سیاستمداران تا چه اندازه مسئول بیکاری بالایی بودند که بریتانیا در بین جنگ ها تجربه کرد؟
ارزیابی میزان کامل خسارت دشوار است.
او در مورد میزان واقعی مشکل اغراق می کرد.
آنها تحقیقات خود را برای تعیین میزان تخلفات پلیس در این پرونده آغاز کرده اند.
در حال حاضر از میزان مصدومیت او اطلاعی نداریم.
از میزان دانش او شگفت زده شدم.
از اینجا نمی توانید وسعت کامل ساحل را ببینید.
این جزیره 300 کیلومتر مربع وسعت دارد.
همه ما تا حدی مسئول این وضعیت غم انگیز هستیم.
او چنان تغییر کرده بود (= آنقدر) که دیگر او را نشناختم.
آنچه او استدلال می کند تا حدی درست است.
آلودگی جنگل زندگی گیاهی و تا حدی حیات وحش را به طور جدی تحت تاثیر قرار داده است.
این تا چه حد در مورد همه مدارس صادق است؟
این کتاب به میزان (= چقدر) زندگی خانوادگی در طول 50 سال گذشته تغییر کرده است.
دولت درصدد کم اهمیت جلوه دادن این مشکل بود.
این عمل وسعت سرطان را نشان داد.
میزان کلی تلفات غیرنظامیان نامشخص باقی مانده است.
هنوز از میزان جراحات وی اطلاعی نداریم.
یک دستور کار طولانی که گستره مشکلات زیست محیطی جهانی را مشخص می کند
این امپراتوری در بزرگترین گستره خود بیشتر غرب فرانسه را در بر می گرفت.
بیانیه ای که وسعت قلمرو لتونی را مشخص می کند
زنان عموما کمتر از مردان درآمد دارند.
Generally speaking, jobs traditionally done by women are paid at a lower rate than those traditionally done by men.
به طور کلی، مشاغلی که به طور سنتی توسط زنان انجام می شود با نرخ کمتری نسبت به مشاغلی که به طور سنتی توسط مردان انجام می شود، پرداخت می شود.
به طور کلی/به طور کلی، زنان به اندازه مردان درآمد ندارند.
برخی مشاغل مانند پرستاری و نظافت هنوز عمدتاً توسط زنان انجام می شود.
Senior management posts are predominantly held by men.
پست های مدیریت ارشد عمدتاً در اختیار مردان است.
اکثر پستهای مدیریت ارشد معمولاً در اختیار مردان است.
زنان در اکثر موارد هنوز کمتر از مردان حقوق می گیرند.
Economic and social factors are, to a large extent responsible for women being concentrated in low-paid jobs.
عوامل اقتصادی و اجتماعی تا حد زیادی مسئول تمرکز زنان در مشاغل کم درآمد هستند.
او تا حد نگران کننده ای از جمع دوستانش کنار رفته بود.
در حد امکان به سوالات شما در مورد این پرونده پاسخ خواهم داد.
مردم دیگر به همان میزان سابق در جوامع کوچک زندگی نمی کنند.
درجه
مرحله
میزان
magnitude
اندازه
دامنه
وسعت
breadth
رسیدن
مقیاس
محدوده
بعد، ابعاد، اندازه
سفارش
ambit
تناسب، قسمت
گستردگی
اندازه گرفتن
bounds
اندازه گیری
extensiveness
قطب نما
درجه بندی
شدت
compass
تعداد
gradation
جلد
مدار
quantity
شعاع
severity
دقیق بودن
فله
orbit
عظمت
purview
radius
thoroughness
amplitude
bulk
greatness
مفرط
محدودیت
ارتفاع
بخش
constraint
محفظه
فضای محدود
enclosure
حبس
confined space
زندان
incarceration
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
imprisonment
بی اهمیت بودن
restraint
insignificance