agenda

base info - اطلاعات اولیه

agenda - دستور جلسه

noun - اسم

/əˈdʒendə/

UK :

/əˈdʒendə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [agenda] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We have a very full agenda of issues to discuss.


    ما یک دستور کار بسیار کامل از موضوعات برای بحث داریم.

  • The next item on the agenda is the publicity budget.


    موضوع بعدی در دستور کار بودجه تبلیغات است.

  • In our company quality is high on the agenda.


    در شرکت ما کیفیت در دستور کار قرار دارد.

  • They have been trying to get the issue onto the political agenda.


    آنها سعی کرده اند این موضوع را در دستور کار سیاسی قرار دهند.

  • Child poverty has been pushed off the agenda.


    فقر کودکان از دستور کار خارج شده است.

  • Education is now at the top of the government's agenda (= most important).


    اکنون آموزش در راس دستور کار دولت قرار دارد (= مهمترین).

  • Cost-cutting is top of the agenda for the next quarter.


    کاهش هزینه ها در دستور کار سه ماهه آینده است.

  • Newspapers have been accused of trying to set the agenda for the government (= decide what is important).


    روزنامه ها متهم به تلاش برای تعیین دستور کار برای دولت (= تصمیم گیری در مورد آنچه مهم است) شده اند.

  • The college needs to draw up an agenda for change.


    کالج باید یک دستور کار برای تغییر ترسیم کند.

  • The artist is letting his own agenda affect what was meant to be a community project.


    این هنرمند اجازه می دهد که برنامه کاری خود بر آنچه قرار بود یک پروژه اجتماعی باشد تأثیر بگذارد.

  • A copy of the agenda is circulated to delegates a month before the conference.


    یک نسخه از دستور جلسه یک ماه قبل از کنفرانس در اختیار نمایندگان قرار می گیرد.

  • An 18-point agenda was drawn up for the meeting.


    دستور جلسه 18 ماده ای برای این جلسه تنظیم شد.

  • Safety at work is on the agenda for next month's meeting.


    ایمنی در محل کار در دستور کار جلسه ماه آینده است.

  • The question of pay had been left off the agenda.


    بحث حقوق از دستور کار خارج شده بود.

  • This is an ambitious agenda that will take time to implement.


    این یک دستور کار جاه طلبانه است که اجرای آن به زمان نیاز دارد.


  • تعطیلات گران قیمت امسال قطعاً از دستور کار خارج شده است.

  • Next on the agenda is deciding where we're going to live.


    تصمیم بعدی در دستور کار این است که در کجا زندگی کنیم.


  • این حزب برنامه سیاسی نسبتاً محدودی دارد.

  • We have an agreed agenda for action.


    ما یک دستور کار توافق شده برای اقدام داریم.

  • We were following an agenda set by the students themselves.


    ما برنامه ای را دنبال می کردیم که توسط خود دانش آموزان تعیین شده بود.

  • They were pursuing their own agenda.


    آنها دنبال برنامه خودشان بودند.

  • I'm not trying to push any agenda here.


    من سعی نمی کنم هیچ دستور کاری را در اینجا پیش ببرم.

  • There were several important items on the agenda.


    چند مورد مهم در دستور کار بود.

  • The question of security is high on the agenda for this afternoon's meeting.


    موضوع امنیت در دستور کار جلسه بعد از ظهر امروز قرار دارد.

  • Women's rights have been put back on the agenda (= are being discussed publicly again).


    حقوق زنان دوباره در دستور کار قرار گرفته است (= دوباره به صورت علنی مورد بحث قرار می گیرد).

  • The subject of safety needs to be placed high on/at the top of the agenda (= must be discussed because it is very important).


    موضوع ایمنی باید در بالاترین نقطه / در بالای دستور کار قرار گیرد (= باید مورد بحث قرار گیرد زیرا بسیار مهم است).

  • Education was placed firmly on the political agenda in the prime minister's weekend speech.


    در سخنرانی آخر هفته نخست وزیر آموزش و پرورش به شدت در دستور کار سیاسی قرار گرفت.

  • She felt that some of the group had an agenda.


    او احساس می کرد که برخی از گروه دستور کار دارند.

  • There's no hidden agenda - I'm just trying to help.


    هیچ دستور کار پنهانی وجود ندارد - من فقط سعی می کنم کمک کنم.

  • Among the items on the agenda were next year’s budget and raising the membership dues.


    از جمله مواردی که در دستور کار قرار گرفت، بودجه سال آینده و افزایش حق عضویت بود.

  • Finding a job is at the top of my agenda.


    پیدا کردن کار در راس برنامه های من است.

synonyms - مترادف

  • برنامه

  • programUS


    programUS

  • programmeUK


    programmeUK

  • inventory


    فهرست

  • itinerary


    برنامه سفر


  • لیست کاری

  • worklist


    کارت


  • چک لیست

  • checklist


    طرح


  • سرفصل دروس

  • syllabus


    صورت حساب


  • کاتالوگ ایالات متحده

  • catalogUS


    کاتالوگ انگلستان

  • catalogueUK


    اسکله

  • docket


    به صف شدن

  • lineup


    فهرست کردن

  • listing


    یادداشت

  • memo


    طرح کلی

  • outline


    جدول


  • منو


  • رکورد


  • ثبت نام


  • ثبت

  • registry


    طرحواره

  • schema


    چارت سازمانی


  • فهرست راهنما


  • رول

  • directory


    لیست برای انجام کار


  • line-up


  • to-do list


antonyms - متضاد
  • mishmash


    اش شله قلمکار


  • بهم ریختگی

  • jumble


    بهم ریختن

  • hodgepodge


    درهم و برهم

  • hash


    هش

  • hotchpotch


    هوچ پاچ

لغت پیشنهادی

abaft

لغت پیشنهادی

bittern

لغت پیشنهادی

mom