specific
specific - خاص
adjective - صفت
UK :
US :
یک چیز، شخص یا گروه خاص یک چیز، شخص یا گروه خاص است
دقیق و دقیق
دارویی که فقط روی یک بیماری خاص اثر دارد
مربوط به یک چیز و نه چیزهای دیگر؛ خاص
واضح و دقیق
مربوط به یک چیز خاص و نه چیزهای دیگر
تاوشر از بیان دقیق برنامه های آینده خود خودداری کرد.
با این حال، به طور کلی، مقررات کتابچه راهنمای مورد بحث باید مشخص و واضح باشد.
Each B-cell makes its own specific antibody, depending on the type of intruder to which it is responding.
هر سلول B بسته به نوع مهاجمی که به آن پاسخ می دهد، آنتی بادی خاص خود را می سازد.
Figure 4 depicts the concentrations of IgM specific antibody secreting cells to beta lactoglobulin and casein in these patients.
شکل 4 غلظت سلول های ترشح کننده آنتی بادی اختصاصی IgM به بتا لاکتوگلوبولین و کازئین را در این بیماران نشان می دهد.
رونی در مورد نامزدهای خاصی برای این شغل اظهار نظر نمی کند.
Those consequences have been highlighted by my hon. Friend with specific examples from industries within his constituency.
این پیامدها توسط جناب من برجسته شده است. دوست با نمونه های مشخص از صنایع در حوزه انتخابیه خود.
We still have location-based teams but these work in partnership to make the best use of specific expertise at particular sites.
ما هنوز تیمهای مبتنی بر مکان داریم، اما این تیمها با هم کار میکنند تا بهترین استفاده را از تخصص خاص در سایتهای خاص ببرند.
Research is an active and formally organised search for specific information for a specific purpose.
تحقیق عبارت است از جستجوی فعال و به طور رسمی سازمان یافته برای اطلاعات خاص برای یک هدف خاص.
User attitudes to specific presentations and to the tape/slide method of instruction were also studied.
نگرش کاربران به ارائه های خاص و روش نوار/اسلاید آموزش نیز مورد مطالعه قرار گرفت.
کارکنان نیروگاه باید دستورالعمل های ایمنی بسیار خاصی را دنبال کنند.
خود واقعی باید به عنوان درگیر شدن در جهان به روشی خاص به عنوان بخشی از یک جامعه درک شود.
specific needs/requirements
نیازها/نیازهای خاص
بیمارانی که از نوع خاصی از سرطان رنج می برند
این پول برای یک هدف خاص جمع آوری شد.
specific problems/issues
مشکلات/مسائل خاص
یک مکان / وظیفه / مورد خاص
کودکان با مشکلات یادگیری خاص (= فقط در یک زمینه)
specific information/details/examples/questions
اطلاعات/جزئیات/مثال/سوالات خاص
فردا کمکت را می خواهم.
مقررات اشاره خاصی به انتقال داده های شخصی از طریق یک شبکه دارد.
من به شما دستورات خاصی دادم.
او در مورد برنامه هایش مشخص نبود.
اعتقادی که مختص این قسمت از آفریقا است
این مشکلات قلبی مختص زنان است.
این ارزش ها از نظر فرهنگی خاص هستند و به طور طبیعی داده نمی شوند.
می دانم که این حوزه تخصصی شما نیست.
هر بحث بر یک موضوع سیاسی خاص متمرکز خواهد شد.
برنامه های تلویزیونی کودکان با هدف گروه سنی خاص
یک هدف/هدف خاص
آیا می توانید در دستورالعمل های خود کمی دقیق تر باشید؟
دستورالعمل های بسیار مشخصی صادر شد.
او در مورد نوع مورد نظرش کاملاً مشخص بود.
صدور مجموعه ای بسیار خاص از دستورالعمل ها
ما سعی می کنیم نیازهای خاص مشتریان خود را برآورده کنیم.
این ویروس به سلول های خاصی در مغز حمله می کند.
این پول برای اهداف خاصی در نظر گرفته شده است.
به نظر می رسد این بیماری مخصوص (= فقط در) انواع خاصی از گیاهان است.
آیا چیز خاصی از مغازه ها می خواهید؟
هنوز هیچ ادعای خاصی در مورد رفتار افسران زندان مطرح نشده است.
میشه دقیق تر بگید کجای کمرتون درد میکنه؟
این ویروس به سلول های خاصی در بدن حمله می کند.
این جلسه به منظور بحث در مورد ادغام است.
متمایز
specified
مشخص شده
مسلم - قطعی
definite
قطعی
precise
دقیق
بیان
تنظیم
explicit
صریح
تنها
روشن
determined
مشخص
discrete
گسسته
defined
تعریف شده است
fixed
درست شد
distinctive
خاص
بتن
ایجاد
شناخته شده است
established
قابل شناسایی
identified
کاملا
identifiable
outright
عمومی
generic
غیر اختصاصی
nonspecific
مشترک
هر روز
تعمیم یافته انگلستان
generalisedUK
generalizedUS
generalizedUS
غیر انحصاری
nonexclusive
جهانی
گسترده
استاندارد
پایه ای
به طور کلی
non-specific
فراگیر - عمومی - کلی
فراگیر
all-inclusive
غیر فنی
all-encompassing
اطراف
untechnical
مبتنی بر گسترده
nontechnical
طیف گسترده ای
all-around
نامناسب
broad-based
غیر قابل اجرا
broad-spectrum
اشتباه
improper
مالاپروپوس
inappropriate
inapplicable
inapposite
erroneous
unapt
unsuitable
malapropos
inapt