friend
friend - دوست
noun - اسم
UK :
US :
دوستی
بی دوست
دوست شدن
---
کسی که می شناسید و خیلی دوستش دارید و از گذراندن وقت با او لذت می برید
برای دوستی با مردم
با کسی دوست شدن
someone who supports an organization such as a theatre, art gallery charity etc by giving money or help
کسی که با دادن پول یا کمک از سازمانی مانند تئاتر، گالری هنری، خیریه و غیره حمایت می کند
کسی که همان اعتقادات را دارد، می خواهد به همان چیزها و غیره شما دست یابد و از شما حمایت خواهد کرد
someone who has created a link with you on a social networking site on the Internet, by visiting your webpage and clicking on it
شخصی که با بازدید از صفحه وب شما و کلیک کردن روی آن، پیوندی با شما در یک سایت شبکه اجتماعی در اینترنت ایجاد کرده است.
هنگامی که یک نماینده مجلس در مورد یک نماینده دیگر صحبت می کند استفاده می کند
هنگامی که یک وکیل در مورد وکیل دیگری در دادگاه صحبت می کند استفاده می کند
کسی که میشناسید و گاهی میبینید، اما از دوستان نزدیک شما نیست
یک دوست - به ویژه در مورد پسران یا مردان استفاده می شود
یک دوست - به ویژه در مورد مردان یا جوانان استفاده می شود
یک دوست - دوست نسبتاً قدیمی به نظر می رسد
یک دوست - در مورد افراد قدرتمندی استفاده می شود که به یکدیگر کمک می کنند حتی اگر کمی نادرست باشد
someone who spends time with you doing the same things as you – used about animals as well as people
کسی که با شما وقت می گذراند و کارهای مشابه شما را انجام می دهد - در مورد حیوانات و همچنین مردم استفاده می شود
دوستان زن یک زن
دوستان مرد یک مرد
عضو انجمن دوستان
برای اضافه کردن شخصی به لیست دوستان خود در یک سایت شبکه اجتماعی
یکی از اعضای گروه مسیحی به نام انجمن دوستان; کویکر
فردی که به خوبی او را می شناسید و او را بسیار دوست دارید، اما معمولاً عضوی از خانواده شما نیست
کسی که دشمن نیست و می توانید به او اعتماد کنید
کسی که به یک سازمان هنری یا خیریه پول می دهد تا از آن حمایت کند
دعوت کردن شخصی به دوست شما در یک وب سایت شبکه اجتماعی
a Quaker
آ کویکر
فردی که به خوبی می شناسید و بسیار دوست دارید، اما معمولاً عضوی از خانواده شما نیست
Friend همچنین می تواند زمانی که با کسی صحبت می کنید استفاده شود
شخص یا سازمانی که دوست یا دوست یک گروه یا سازمان است به آن کمک می کند و از آن حمایت می کند
دوستان، ما امروز اینجا جمع شده ایم تا شاهد ازدواج جان و بث باشیم.
نامه ای از دوستی از دانشگاه دریافت کردم.
من امشب با یکی از دوستانم برای نوشیدنی بیرون می روم.
مشکل پس از آن شروع شد که دوستان سعی کردند او را متوقف کنند زیرا او مشروب مینوشید.
این دوست من تام است.
آیا او دوست شماست؟
جین یکی از دوستان خانواده است.
او یک دوست قدیمی است (= مدت زیادی است که او را می شناسم).
او یکی از بهترین دوستان من است.
یک دوست صمیمی/خوب/عزیز
دوست دوران کودکی/خانواده/دوست دیرینه
We've been friends for years.
ما سالهاست که با هم دوست هستیم.
با هم دعوا کردند ولی الان دوباره با هم دوست شده اند.
to become/remain friends
برای تبدیل شدن/دوست ماندن
من به عنوان یک دوست از شما می خواهم که به کسی نگویید.
او می خواست این خبر را با خانواده و دوستانش به اشتراک بگذارد.
او دایره وسیعی از دوستان دارد.
من در مورد آن از طریق یکی از دوستان یکی از دوستانم شنیدم.
چند تا دوست در فیس بوک دارید؟
Facebook friends
دوستان فیس بوک
دوستان بیمارستان سنت مارتین
دوست دموکراسی
Theatre tickets are 10% cheaper for Friends.
بلیت های تئاتر برای دوستان 10 درصد ارزان تر است.
چشمانش از چهره به چهره در حال حرکت بودند: دوست یا دشمن؟
شما اینجا در میان دوستان هستید—می توانید آزادانه صحبت کنید.
ای کاش دوستمان سر میز بعدی ساکت می شد.
دوستان اجازه بدید خودم رو معرفی کنم
دوست ارجمند من، عضو هنلی (= در مجلس عوام)
دوست بزرگوار من (= در مجلس اعیان)
دوست دانشمند من (= در دادگاه)
آنها به تدریج یکدیگر را بهتر شناختند اما فقط دوستان خوبی باقی ماندند.
«چطور به این سرعت ارتقا پیدا کرد؟» «اوه، او دوستانی در جاهای بلند دارد.»
سایمون دوستی با بچه های دیگر را سخت می بیند.
ما در مدرسه با هم آشنا شدیم و دوستان مادام العمر شدیم.
شنبه شب ایده آل من شام با دوستان است.
companion
همراه و همدم
intimate
صمیمی
confidante
محرم
confidant
قابل اعتماد
آشنا
سایه
playmate
همبازی
playfellow
همکلاسی
classmate
هم مدرسه ای
schoolmate
همکار
workmate
متحد
رفیق
comrade
وابسته
خواهر
برادر
دوست
pal
اسپار
buddy
شخص همکار و زیردست
chum
قلاب دار
spar
بزی
sidekick
مخالف
cully
مزاحم
crony
لب به لب
bezzie
bruvver
mate
bruv
oppo
مغز
mucker
butty
bruvver
bruv
marrow
دشمن
foe
حریف
آنتاگونیست
antagonist
دشمنی
adversary
دشمن اصلی
nemesis
رقیب
archenemy
بدخواه
rival
مخالف
detractor
غریبه
opposer
مخالفت
رهبر
رئیس
مدیر
برتر
رقابت
همبستگی
استاد
superior
مدعی
منتقد
corrival
مهاجم
challenger
رزمنده
حمله کننده
contender
مانع
جراحت
assailant
انسداد
combatant
attacker
hindrance
blockage
obstruction