witness
witness - شاهد
noun - اسم
UK :
US :
کسی که جنایت یا حادثه ای را می بیند و می تواند آنچه را که اتفاق افتاده است توصیف کند
کسی که در دادگاه حاضر می شود تا آنچه را که در مورد جرم یا رویداد دیگری می داند بگوید
someone who is present when an official document is signed, and who signs it too to say that they saw it being signed
کسی که هنگام امضای یک سند رسمی حضور دارد و آن را هم امضا می کند تا بگوید که امضای آن را دیده است.
بیانیه عمومی اعتقاد قوی مسیحی، یا کسی که چنین اظهاراتی را بیان می کند
دیدن اتفاقی، به خصوص جنایت یا تصادف
to experience important events or changes
برای تجربه رویدادها یا تغییرات مهم
اگر زمانی یا مکانی شاهد رویدادی باشد، واقعه در آن زمان یا در آن مکان اتفاق می افتد
if you witness the signing of an official document you are there when it is signed, and sign it yourself to prove this
اگر شاهد امضای یک سند رسمی هستید، هنگام امضای آن حضور دارید و خودتان آن را برای اثبات این موضوع امضا کنید
به طور عمومی در مورد اعتقادات مسیحی خود صحبت کنید
کسی در دادگاه حقوقی که به دادگاه می گوید که چه چیزی را دیده یا از یک جرم می داند
کسی که هنگام امضای یک برگه رسمی حضور دارد و برای اثبات این موضوع نیز آن را امضا می کند
وقتی کسی سند رسمی را امضا می کند حضور داشته باشید و خودتان آن را امضا کنید تا این را نشان دهید
شخصی که می بیند رویدادی اتفاق می افتد، به ویژه جنایت یا تصادف
برای دیدن اتفاقی
someone who is asked to be present at a particular event and sign their name in order to prove that things have been done correctly
کسی که از او خواسته می شود در یک رویداد خاص حضور داشته باشد و نام خود را امضا کند تا ثابت کند کارها به درستی انجام شده است
شخصی در دادگاه حقوقی که آنچه را که در مورد یک پرونده حقوقی یا شخص خاصی می داند می گوید
a person who is allowed to give their opinion in a law court because of their knowledge or practical experience of a particular subject
شخصی که به دلیل دانش یا تجربه عملی خود در یک موضوع خاص، مجاز است در دادگاه حقوقی اظهار نظر کند
دیدن اتفاقی، به خصوص تصادف یا جنایت
to be present at an event and to sign your name as proof that it happened or that it was done correctly
برای حضور در یک رویداد و امضای نام خود به عنوان مدرکی مبنی بر اینکه آن اتفاق افتاده یا درست انجام شده است
When a place or period witnesses a particular event the event happens in that place or during that period
زمانی که مکان یا دوره ای شاهد یک رویداد خاص باشد، رویداد در آن مکان یا در آن دوره اتفاق می افتد
نشان دادن یا اثبات چیزی
شخصی که می بیند یک رویداد اتفاق می افتد، به ویژه. جنایت یا تصادف
کسی که شاهد چیزی است آن را می بیند
If you are a witness you are asked to be present at a particular event and to sign (= write your name on) a document in order to prove that things have been done correctly
اگر شاهد هستید، از شما خواسته می شود که در یک رویداد خاص حضور داشته باشید و سندی را امضا کنید (= نام خود را روی آن بنویسید تا ثابت کنید کارها به درستی انجام شده است.
a person in a law court who promises to tell the truth and answers questions about something that was seen or is known
شخصی در دادگاه حقوقی که قول میدهد حقیقت را بگوید و به سؤالاتی درباره چیزی که دیده شده یا شناخته شده است پاسخ میدهد
شاهد نیز به معنای نشان دادن یا اثبات چیزی است
If you are asked to witness an event you are asked to be present at it and sign your name to prove that things have been done correctly.
اگر از شما خواسته شد که شاهد رویدادی باشید، از شما خواسته می شود که در آن حضور داشته باشید و نام خود را امضا کنید تا ثابت کنید که کارها به درستی انجام شده است.
someone who gives information in a court of law about a particular person or event usually when there has been a crime or an accident
کسی که در دادگاه حقوقی در مورد یک شخص یا رویداد خاص اطلاعات می دهد، معمولاً زمانی که جنایت یا حادثه ای رخ داده است
someone who signs an official document to prove that an event has happened or that someone is who they say they are
کسی که یک سند رسمی را امضا می کند تا ثابت کند رویدادی اتفاق افتاده است یا کسی همان چیزی است که می گوید
نام خود را در یک سند رسمی امضا کنند تا ثابت کند رویدادی رخ داده است یا اینکه شخصی همان چیزی است که آنها می گویند
to sign your name on an official document to prove that an event has happened or that someone is who they say they are
او نتوانست با یک شاهد کلیدی مصاحبه کند.
پلیس از شاهدان حادثه درخواست کرده است.
ما شاهدی برای قتل داریم.
به گفته شاهدان، این مرد از خودروی خود بیرون پرید و به راننده دیگر حمله کرد.
او به پلیس شهادت داد.
مارک مجبور شد برای فرار از خشونت وارد برنامه حفاظت از شاهدان شود.
شاهد دفاع / دادستان
او به عنوان شاهد کارشناس در دادگاه استخدام شد.
برای حضور به عنوان (الف) شاهد برای دفاع / تعقیب
دفاع اولین شاهد خود را فراخواند.
چندین شاهد شهادت دادند که دو مرد مسلح بودند.
او یکی از شاهدان عروسی ما بود.
وصیت نامه با حضور دو شاهد امضا شد.
هیچ شاهدی برای امضای او وجود نداشت.
انبوه عزاداران در تشییع جنازه او شاهد محبت فراوانی بود که در آن برگزار شد.
معابد باستانی شاهد خاموشی از سلسله های در حال گذر هستند.
او شاهد یک قتل وحشتناک بوده است.
شاهد قتل
سلامتی او گواه موفقیت درمان است.
دستور تحقیقات قضایی صادر شد، اما شاهدان تهدید شدند و هیچکدام شهادت ندادند.
به گفته شاهدان، سارق از پنجره اتاق خواب فرار کرده است.
پلیس تاکنون موفق به ردیابی شاهدان این حمله نشده است.
او تنها شاهدی بود که پیترز را به عنوان مهاجم شناسایی کرد.
پلیس از شاهدان درخواست می کند.
دو شاهد با شواهد و مدارک حاضر شدند.
شاهدان گزارش دادند که مظنون مردی سفیدپوست است.
او به توطئه برای شاهدان فرعی متهم شد.
به گفته ناظران، این هواپیما اندکی پس از بلند شدن منفجر شد.
جمعیتی از ناظران در محل سقوط هواپیما جمع شده بودند.
پلیس از عابران پرسید که آیا شاهد این تصادف بوده اند یا خیر.
در این تیراندازی سه نفر از عابران بی گناه کشته شدند.
eyewitness
شاهد عینی
مشاهده کننده
spectator
تماشاگر
onlooker
بیننده
ناظر
watcher
تماشاچی
bystander
مخاطب
beholder
شاهد گوش
earwitness
گاوکر
gawker
رابرنکر
rubbernecker
رهگذر
looker-on
گردن لاستیکی
passer-by
گردشگر
rubberneck
روی دیوار پرواز کن
sightseer
غیر شرکت کننده
بازتر
non-participant
حضار
gaper
نگاه کننده
غیب گو
gazer
شهادت دهنده
looker
پاسور
seer
عابر پیاده
testifier
جاسوس
passer
مراقب باش
pedestrian
جمعیت
spy
نگاه کردن
lookout
آماده باش
کف زدن
ogler
stander-by
clapper
شرکت کننده
contributor
مشارکت کننده
مهمانی - جشن
partaker
شریک کننده
بازیکن
contestant
participator