viewer
viewer - بیننده
noun - اسم
UK :
US :
someone who watches television
کسی که تلویزیون تماشا می کند
کسی که به چیزی نگاه می کند
یک جعبه کوچک با نور در آن برای نگاه کردن به اسلایدها (=عکس های رنگی روی فیلم خاص)
a person who watches something especially television
کسی که چیزی به خصوص تلویزیون تماشا می کند
وسیله ای برای تماشای اسلایدها (= عکس روی تکه های کوچک فیلم)
کسی که یک برنامه تلویزیونی خاص یا مجموعه ای از برنامه های پخش را تماشا می کند، به ویژه. به طور منظم
someone who watches a television programme
کسی که یک برنامه تلویزیونی را تماشا می کند
قطعه ای از تجهیزات یا نرم افزاری که به شما امکان می دهد به تصاویر نگاه کنید
برخی از نمایش ها قبل از اینکه فرصتی برای جذب بیننده پیدا کنند، لغو می شوند.
اما این به معنای شلوغی تبلیغات بیشتر برای بیننده معمولی است.
The Government said it would widen choice for viewers and listeners, safeguard quality programming and bring greater competition and efficiency.
دولت گفت که انتخاب بینندگان و شنوندگان را گسترده تر می کند، از کیفیت برنامه ها محافظت می کند و رقابت و کارایی بیشتری را به ارمغان می آورد.
Both had poor ratings in a crowded marketplace, with almost two dozen syndicated talk shows scrapping for viewers every day.
هر دو در یک بازار شلوغ رتبهبندی ضعیفی داشتند، با تقریباً دوجین برنامه گفتگوی سندیکایی که هر روز برای بینندگان حذف میشد.
اکنون بیش از 15 میلیون بیننده صاحب یک zapper هستند.
این کنسرت توسط 500 میلیون بیننده در سراسر جهان دیده شد.
این اخبار محلی بیش از هر منطقه دیگری بینندگان را جذب می کند.
اولن هنوز از اشتیاق بینندگان شگفت زده است.
این شبکه ها تعداد قابل توجهی از بینندگان را به دلیل اجاره کابل و ویدیو از دست داده اند.
Millions of television viewers tuned in to the president's speech.
میلیونها بیننده تلویزیونی با سخنرانی رئیسجمهور همراه شدند.
او این حس شهودی را از آنچه بیننده می خواست داشت.
این شبکه در تلاش است بینندگان جوان را جذب کند.
برنامه ای که برای بینندگان جوان تر جذابیت دارد
این برنامه میلیون ها بیننده را جذب کرد.
بینندگان تلویزیون بریتانیایی او را این هفته در یک مستند بی بی سی دیدند.
یک بیننده تلویزیونی آمریکایی به طور متوسط پنج ساعت در روز را صرف تماشای صفحه نمایش کوچک می کند.
تلاشی برای جذب بینندگان جوانتر
اجرای او توجه 100 میلیون بیننده یوتیوب را به خود جلب کرده است.
بیننده ثابت برنامه
برخی از هنرهای او قصد دارد بیننده را شوکه کند.
بسیاری از بینندگان آگاه صحنه سیاسی کنونی در حال تبدیل شدن به انتقاد از دولت هستند.
بینندگان بیبیسی دیدند که نخستوزیر خونسردی خود را در «زمان سؤال» شب گذشته از دست داد.
صدها بیننده بعد از نمایش برای شکایت تماس گرفتند.
تخمین زده می شود که چهار میلیون بیننده این برنامه را تماشا کرده اند.
بسیاری از تهیه کنندگان نظر کمی نسبت به هوش بینندگان متوسط دارند.
بیش از شش میلیون بیننده برای دیدن این بازی کوک شدند.
اکثر بینندگان کابلی چند کانالی دارند که به طور مرتب آنها را تماشا می کنند.
بینندگان تلویزیون قیف غول پیکر یک گردباد را دیدند که با سرعت در میان مزارع در حال حرکت بود.
گوینده به بینندگان اطلاع داد که برنامه ها دیر اجرا می شود.
گوینده به بینندگان اطلاع داد که بازی به تعویق افتاده است.
خبر عصر تغییر چهره جدی خود در تلاش برای جذب بینندگان بیشتر است.
سری اول احتمالاً بهترین سریالی است که طرفداران و بینندگان معمولی آن را به یاد می آورند.
کمدی جدید با استقبال تماشاگران روبرو شده است.
سبک مجری ممکن است برخی بینندگان را از خود دور کند.
بینندگان می توانند به اجرا کننده مورد علاقه/مورد علاقه خود رای دهند.
ما می خواهیم چیزی را به بینندگان ارائه دهیم که قبلاً ندیده اند.
در حالی که افراد کمتری در مسابقات فوتبال شرکت میکنند، تعداد تماشاگران صندلی در حال افزایش است.
یک سریال درام جدید و مهم که به نظر می رسد بینندگان تلویزیون را شوکه کند
تلاش برای جذب بینندگان جوان تر به کانال
میلیون ها بیننده برای این مسابقه به مجموعه های خود می چسبند.
میلیون ها بیننده هر سال Super Bowl را از تلویزیون تماشا می کنند.
این تبلیغات به گونه ای طراحی شده اند که بینندگان نمایش های بهبود خانه را به خود جلب کنند.
قسمت اول تقریبا 20 میلیون بیننده جذب کرد.
television/TV viewers
بینندگان تلویزیون/تلویزیون
مشاهده کننده
onlooker
تماشاگر
spectator
ناظر
watcher
حضار
مخاطب
beholder
تماشاچی
bystander
شاهد عینی
eyewitness
شاهد
looker-on
جمعیت
گاوکر
نگاه کردن
gawker
رابرنکر
ogler
غیب گو
rubbernecker
شهادت دهنده
seer
عضو مخاطب
testifier
یکی از مخاطبان
گردن لاستیکی
گردشگر
rubberneck
رهگذر
sightseer
روی دیوار پرواز کن
passer-by
غیر شرکت کننده
نگاه کننده
non-participant
بازتر
looker
جاسوسی
gaper
پاسور
spy
عابر پیاده
gazer
مراقب باش
passer
شاهد گوش
pedestrian
lookout
earwitness
شرکت کننده
contributor
مشارکت کننده
مهمانی - جشن
partaker
شریک کننده
بازیکن
contestant
participator