few
few - تعداد کمی
determiner, adjective - تعیین کننده، صفت
UK :
US :
تعداد کمی از چیزها یا افراد
افراد یا چیزهای زیادی یا به سختی وجود ندارد
برخی، یا تعداد کمی از چیزی
در عباراتی مانند خیلی کم به معنای تعداد بسیار زیاد استفاده می شود.
تعداد کم یا نه زیاد
اغلب اتفاق نمی افتد یا وجود ندارد
تعداد کمی، نه زیاد، یا کافی (از چیزی)
چند به معنی تعداد کمی از
At chains such as Hair Club for Men, rugs are glommed on to existing hair and must be adjusted every few weeks.
در زنجیرههایی مانند Hair Club for Men، فرشها روی موهای موجود صاف میشوند و باید هر چند هفته یکبار آن را تنظیم کنند.
حالا کاج ها را به چوب های گل محمدی می چسبانیم و هر چند روز یکبار تکان می دهیم.
بنابراین من این مسیر را که هر چند روز یک بار میدوید، شروع کردم.
این فقط چند دقیقه طول می کشد و باید هر چند روز یک بار انجام شود.
Recruitment advertisements on behalf of one licensed dealer or another used to appear every few weeks in London or the national press.
آگهی های استخدام از طرف یک فروشنده مجاز یا دیگری هر چند هفته یک بار در لندن یا مطبوعات ملی منتشر می شد.
However households also paid sharply more for some items they bought every few days, such as gasoline and dairy products.
با این حال، خانوارها نیز برای برخی از اقلامی که هر چند روز یک بار خریداری می کردند، مانند بنزین و محصولات لبنی، به شدت بیشتر پرداخت می کردند.
The president's foes are vowing to hold large demonstrations every few days to keep pressure on Estrada to resign voluntarily.
دشمنان رئیس جمهور قول داده اند که هر چند روز یک بار تظاهرات بزرگی برگزار کنند تا فشار بر استرادا برای استعفای داوطلبانه خود را حفظ کنند.
ما چند پاسخ داشته ایم.
من به چند چیز از فروشگاه نیاز دارم.
تعداد کمی از مردم زودتر می آیند.
سعی می کنم هر چند هفته یکبار به دیدن والدینم بروم.
Few people understand the difference.
تعداد کمی از مردم تفاوت را درک می کنند.
به نظر می رسد در این سال گردشگران کمتری وجود داشته باشد.
اکنون تعداد بسیار کمی از دانش آموزان لاتین را یاد می گیرند.
بازیکنی که کمترین امتیاز را داشته باشد برنده است.
من باید چند چیز در شهر بگیرم.
من افراد زیادی را می شناسم که همین مشکل را داشته اند.
تعداد زیادی از افراد در باشگاه زیر 20 سال هستند، اما تعداد کمی هستند که اینطور نیستند.
من چندین بار به پاریس رفته ام.
او چند سال از شوهرش بزرگتر بود.
چند دقیقه خوبی را صرف نگاه کردن به صحنه کردم و قادر به صحبت نبودم.
خجالت آور بود که تعداد کمی از مردم در مهمانی شرکت کردند.
او از معدود افرادی است که می توانم به آنها اعتماد کنم.
تعداد بسیار کمی از مردم توانایی پرداخت این قیمت ها را دارند.
تعداد کمی از کودکان هنوز می توانند بخوانند یا بنویسند.
چیزهای کمی در این دنیا بیشتر از یک حمام طولانی به من لذت میدهند.
ما شکایت کمی دریافت می کنیم.
طبق این نظرسنجی، ده درصد از ما از شغل خود راضی هستیم.
مزایای تغییرات برنامه ریزی شده اندک است.
این روزها افراد کمتری نسبت به گذشته سیگار می کشند.
ما بسیار کمتر از حد انتظار شکایت دریافت کردیم.
امروزه کمتر از 3500 ببر در طبیعت باقی مانده است.
آنها رکورد جدیدی برای کمترین امتیاز کسب شده در یک فصل ثبت کردند.
کدام عکس کمترین رای را آورد؟
آپارتمان هایی که هم راحت هستند و هم قیمت مناسبی دارند، کم هستند.
چند تکه کیک از مهمانی باقی مانده است.
ما با کامپیوتر جدید چند مشکل داشتیم.
اگر نمیتوانید همه کیفها را در ماشینتان جا کنید، من میتوانم چند تا را در ماشینم ببرم.
مقدار کمی
مقداری
مسلم - قطعی
به سختی هیچ
نه زیاد
نه خیلی زیاد
scarcely any
به ندرت وجود دارد
یک یا دو
تعداد کمی از
مقدار کمی از
پراکندگی از
یک جفت از
یک مشت از
اقلیتی از
قطره ای از
یک ذره از
قطعه ای از
سوسوزن از
یک پاشیدن از
پاشیدن از
چیدن باریک
خیلی کم
slim pickings
زیاد
متعدد
چندین
countless
بی شمار
innumerable
غیر قابل شمارش
uncountable
بدون شماره
unnumbered
مختلف
متفرقه
miscellaneous
یک دسته از
مقدار خوبی از
مقدار زیادی از
تعداد زیادی از
یک بار از
بسیاری از
توده ای از
کوهی از
انبوهی از
فراوانی از
مقدار قابل توجهی از
کشتاری از
پشته ای از
یک تن از
an abundance of
یک دسته کامل از
یک بار کامل از
یک کشتار کامل از