only
only - فقط
adjective - صفت
UK :
US :
نه بیشتر از یک عدد خاص، سن و غیره
میگفتند فلان چیز یا کسی خیلی مهم نیست، جدی و غیره
هیچ چیز یا هیچ کس جز یک شخص یا چیز خاص
used to say that something happens or is possible in one particular situation or place and no others or for one particular reason
معمولاً میگفتند چیزی در یک موقعیت یا مکان خاص اتفاق میافتد یا ممکن است و در موقعیتهای دیگر وجود ندارد، یا به یک دلیل خاص
no earlier than a particular time
نه زودتر از یک زمان خاص
قبلاً می گفت که یک شخص، چیز یا گروهی در یک موقعیت خاص وجود دارد و هیچ فرد دیگری وجود ندارد
مانند اما برای بیان دلیل غیرممکن بودن چیزی استفاده می شود
برای نشان دادن اینکه یک یا تعداد بسیار کمی از چیزی وجود دارد یا اینکه هیچ چیز دیگری وجود ندارد استفاده می شود
used to show that something is limited to not more than or is not anything other than the people things, amount or activity stated
برای نشان دادن اینکه چیزی محدود به بیش از افراد، چیزها، مقدار یا فعالیت ذکر شده نیست، یا چیزی نیست.
برای اشاره به چیزی که تقریباً بلافاصله پس از اتفاق دیگری اتفاق می افتد استفاده می شود
تقریبا نه
used to say that two related things are true or happened, especially when this is surprising or shocking
معمولاً میگفتند که دو چیز مرتبط درست است یا اتفاق افتاده است، بهویژه زمانی که این تعجبآور یا تکاندهنده باشد
If you say you have only (got) to do something you mean that it is all you need to do in order to achieve something else
اگر می گویید فقط (باید) کاری را انجام دهید، منظورتان این است که این تنها کاری است که برای رسیدن به چیز دیگری باید انجام دهید.
زمانی استفاده می شود که می گوییم اتفاق ناخوشایندی در نتیجه یک عمل یا عدم انجام عمل اتفاق می افتد
used to show that you feel sorry about something that cannot happen when explaining why it cannot happen
زمانی که توضیح میدهید که چرا اتفاق نمیافتد، نشان میداد که برای چیزی که نمیتواند اتفاق بیفتد متاسف هستید
برای تأکید بر چیزی که به آن امید یا آرزو دارید استفاده می شود
برای نشان دادن اینکه فکر می کنید کسی کار احمقانه ای انجام داده است استفاده می شود
used to show what is the single or main reason why something mentioned in the first part of the sentence cannot be performed or is not completely true
مورد استفاده برای نشان دادن دلیل واحد یا اصلی که چرا چیزی ذکر شده در قسمت اول جمله نمی تواند اجرا شود یا کاملاً درست نیست چیست.
او فقط 17 سال داشت که ازدواج کرد.
من این چهار صندلی را فقط 99 دلار گرفتم.
سرویس های بهداشتی فقط برای مشتریان است.
او خیلی درآمد ندارد او فقط یک صندوقدار است.
آیا دور است؟ نه، فقط یک مایل دورتر است.
This Jesuit was not only a profound preacher, but the founder of orphanages and improver of prison conditions.
این یسوعی نه تنها یک واعظ عمیق بود، بلکه بنیانگذار یتیم خانه ها و بهبود شرایط زندان بود.
فقط دنی هر شش پاسخ را درست دریافت کرد.
من این کار را فقط به این دلیل انجام دادم که فکر می کردم شما می خواهید.
ایروبیک با ضربه بالا فقط برای افرادی است که بسیار تناسب اندام هستند.
ارکیده زنبور عسل یک گیاه کمیاب است که معمولاً فقط در آب و هوای مدیترانه ای یافت می شود.
It is a quality that comes not only from advisory, but from the organization of instruction as well.
این کیفیتی است که نه تنها از مشاوره، بلکه از سازمان آموزش نیز ناشی می شود.
I was only gone 15 minutes.
من فقط 15 دقیقه نبودم.
من فقط دیشب به اینجا رسیدم.
اون تنها دخترشونه
ما تنها مردم آنجا بودیم.
تنها پاسخ او یک خرخر بود.
من تنها کسی نبودم که در پایان فیلم چشمهای مرطوبی داشتم.
تنها راهی که او می تواند خود را ابراز کند، خشونت است.
تنها دلیل این بحران برنامه ریزی ضعیف است.
شاید این تنها زمانی در زندگی من باشد که این فرصت را دارم.
تنها تفاوت واقعی بین آنها بسته بندی آنها است.
That's the only possible explanation I can find.
این تنها توضیح ممکنی است که می توانم پیدا کنم.
ما هیچ انتخابی نداریم. تنها گزینه دیگر مرگ است.
او تنها فردی برای این کار است.
غذاخوری جو تنها جایی است که در نیویورک اقامت می کنید برای غذا خوردن.
او فقط به نام رهبر حزب است.
اینجا اوست، تنها ریحانا!
من دوست دارم بیایم - تنها چیزی که ممکن است دیر بیایم.
من تنها کسی در قطار بودم.
آیا واقعا این تنها راه انجام آن است؟
تنها چیزی که مهم است این است که کودک سالم است.
این تنها کاری بود که در این شرایط می توانستم انجام دهم.
ریتا تنها کسی بود که شکایت کرد.
در حال حاضر این تلویزیون ها فقط در ژاپن موجود هستند.
فقط سو و مارک زحمت کشیدند تا در جلسه حاضر شوند.
این باشگاه فقط برای اعضا می باشد.
فقط یک احمق این کار را می کند.
این کفش ها فقط 50 دلار قیمت دارند.
نگران نباشید - این فقط یک خراش است.
I was only joking.
فقط شوخی کردم
من فقط سعی کردم کمک کنم.
من فقط نیم ساعت پیش رسیدم.
او فقط چند دقیقه پیش تلفنی با من صحبت کرد.
فقط ساعت چهار است و هوا تاریک شده است.
یکی
sole
تنها
solitary
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
lone
منحصر بفرد
انحصاری
شخصی
exclusive
یکباره
مفرد
خاص
one-off
متمایز
singular
جدا شده
تنهاترین
انفرادی
isolated
sui generis
onliest
بدون همراه
فقط ممکن است
solo
توسط خود
sui generis
یک و تنها
unaccompanied
یک شلیک
یک بار در طول زندگی
by oneself
مستقل
جداگانه، مجزا
فرد
قطعی
گسسته
اشتراک گذاری نشده
definite
discrete
unshared
چندگانه
زیاد
متعدد
multitudinous
چندین
مختلف
تعداد زیاد و متنوع
manifold
بی شمار
myriad
جمعی
گوناگون، متنوع
ناهمسان
متنوع
assorted
مختلط
varied
حجیم
multifarious
غیر قابل اندازه گیری
mixed
متنوع شده است
innumerable
تعدادی از
countless
مقداری از
voluminous
کشتاری از
innumerous
چند برابر
immeasurable
diversified
multifold