only

base info - اطلاعات اولیه

only - فقط

adjective - صفت

/ˈəʊnli/

UK :

/ˈəʊnli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [only] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She's their only daughter.


    اون تنها دخترشونه

  • We were the only people there.


    ما تنها مردم آنجا بودیم.

  • His only answer was a grunt.


    تنها پاسخ او یک خرخر بود.

  • I was not the only one with moist eyes at the end of the film.


    من تنها کسی نبودم که در پایان فیلم چشم‌های مرطوبی داشتم.


  • تنها راهی که او می تواند خود را ابراز کند، خشونت است.

  • The only reason for this crisis is poor planning.


    تنها دلیل این بحران برنامه ریزی ضعیف است.

  • This might be the only time in my life I have this opportunity.


    شاید این تنها زمانی در زندگی من باشد که این فرصت را دارم.


  • تنها تفاوت واقعی بین آنها بسته بندی آنها است.

  • That's the only possible explanation I can find.


    این تنها توضیح ممکنی است که می توانم پیدا کنم.

  • We have no choice. The only other option is to die.


    ما هیچ انتخابی نداریم. تنها گزینه دیگر مرگ است.

  • She's the only person for the job.


    او تنها فردی برای این کار است.

  • Joe's diner is the only place to eat when you 're staying in New York.


    غذاخوری جو تنها جایی است که در نیویورک اقامت می کنید برای غذا خوردن.

  • He's party leader in name only.


    او فقط به نام رهبر حزب است.

  • Here she is, the one and only Rihanna!


    اینجا اوست، تنها ریحانا!

  • I'd love to come—the only thing is I might be late.


    من دوست دارم بیایم - تنها چیزی که ممکن است دیر بیایم.

  • I was the only person on the train.


    من تنها کسی در قطار بودم.


  • آیا واقعا این تنها راه انجام آن است؟

  • The only thing that matters is that the baby is healthy.


    تنها چیزی که مهم است این است که کودک سالم است.

  • It was the only thing I could do under the circumstances.


    این تنها کاری بود که در این شرایط می توانستم انجام دهم.

  • Rita was the only person to complain.


    ریتا تنها کسی بود که شکایت کرد.

  • At present these televisions are only available in Japan.


    در حال حاضر این تلویزیون ها فقط در ژاپن موجود هستند.

  • Only Sue and Mark bothered to turn up for the meeting.


    فقط سو و مارک زحمت کشیدند تا در جلسه حاضر شوند.

  • This club is for members only.


    این باشگاه فقط برای اعضا می باشد.

  • Only an idiot would do that.


    فقط یک احمق این کار را می کند.

  • These shoes only cost $50.


    این کفش ها فقط 50 دلار قیمت دارند.

  • Don't worry - it's only a scratch.


    نگران نباشید - این فقط یک خراش است.

  • I was only joking.


    فقط شوخی کردم

  • I was only trying to help.


    من فقط سعی کردم کمک کنم.

  • I only arrived half an hour ago.


    من فقط نیم ساعت پیش رسیدم.

  • She spoke to me only a few minutes ago on the phone.


    او فقط چند دقیقه پیش تلفنی با من صحبت کرد.

  • It's only four o'clock and it's already getting dark.


    فقط ساعت چهار است و هوا تاریک شده است.

synonyms - مترادف
  • one


    یکی

  • sole


    تنها

  • solitary


    منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی

  • lone


    منحصر بفرد


  • انحصاری


  • شخصی

  • exclusive


    یکباره


  • مفرد


  • خاص

  • one-off


    متمایز

  • singular


    جدا شده


  • تنهاترین


  • انفرادی

  • isolated


    sui generis

  • onliest


    بدون همراه


  • فقط ممکن است

  • solo


    توسط خود

  • sui generis


    یک و تنها

  • unaccompanied


    یک شلیک


  • یک بار در طول زندگی

  • by oneself


    مستقل


  • جداگانه، مجزا


  • فرد


  • قطعی


  • گسسته


  • اشتراک گذاری نشده


  • odd


  • definite


  • discrete


  • unshared


antonyms - متضاد

  • چندگانه


  • زیاد


  • متعدد

  • multitudinous


    چندین


  • مختلف


  • تعداد زیاد و متنوع

  • manifold


    بی شمار

  • myriad


    جمعی


  • گوناگون، متنوع


  • ناهمسان


  • متنوع

  • assorted


    مختلط

  • varied


    حجیم

  • multifarious


    غیر قابل اندازه گیری

  • mixed


    متنوع شده است

  • innumerable


    تعدادی از

  • countless


    مقداری از

  • voluminous


    کشتاری از

  • innumerous


    چند برابر

  • immeasurable


  • diversified



  • a quantity of


  • a slew of


  • multifold


لغت پیشنهادی

cautioned

لغت پیشنهادی

alighted

لغت پیشنهادی

drunken