collective
collective - جمعی
adjective - صفت
UK :
US :
گردآورنده
قابل جمع آوری
جمع گرایی
جمعی سازی
جمع آوری شده
جمع گرا
جمعی کردن
به صورت جمعی
به اشتراک گذاشته شده یا ساخته شده توسط هر یک از اعضای یک گروه یا جامعه
a group of people who work together to run something such as a business or farm and who share the profits equally
گروهی از مردم که با هم کار می کنند تا کاری مانند یک تجارت یا مزرعه را اداره کنند و سود را به طور مساوی تقسیم می کنند
کسب و کار یا مزرعه ای که توسط این نوع گروه اداره می شود
مزرعه یا کارخانه ای که متعلق به دولت است و توسط افرادی که در آن کار می کنند کنترل می شود
توسط چندین نفر به اشتراک گذاشته شده است
از یا به اشتراک گذاشته شده توسط هر یک از اعضای گروهی از افراد
سازمان یا کسب و کاری که تحت مالکیت و کنترل افرادی است که در آن کار می کنند
توسط هر یک از اعضای یک گروه انجام شده یا به اشتراک گذاشته شده است
تصمیم برای پرتاب سلاح هسته ای باید جمعی باشد.
رای هیئت منصفه نتیجه یک توافق جمعی است.
کری قوانین کار را یک تلاش جمعی مشروع برای محافظت از فرزندانمان خواند و گفت که از آنها حمایت می کند.
Kerry called the labor laws a legitimate collective effort to protect our children and said he supported them.
تجربه جمعی از دستیابی به این موفقیت، باورهایی را تأیید می کند که مسیرهای عمل مولد مبتنی بر آن است.
The collective experience of achieving this success validates the beliefs on which productive courses of action are based.
بحران کنونی نتیجه شکست جمعی احزاب سیاسی در ارائه یک برنامه اقتصادی قابل قبول است.
The present crisis is a result of the collective failure of the political parties to put forward a plausible economic programme.
بانک های مردمی به صورت تعاونی راه اندازی می شوند و مزارع جمعی جایگزین زمین های کوچک می شوند.
People's banks are being set up as cooperatives, and collective farms are replacing small landholdings.
مالکیت جمعی
collective ownership
این دفتر مدتی بدون مدیر بود، بنابراین کارکنان مسئولیت جمعی تمام وظایف را بر عهده گرفتند.
The bureau was without a manager for some time so the staff took collective responsibility for all the tasks.
اعمال این مسئولیت جمعی همچنان مشکل ساز است.
Exercising that collective responsibility remains highly problematic.
اگر اکنون برای حفاظت از محیط زیست اقدام نکنیم، در مسئولیت جمعی خود در قبال نسل های آینده شکست خواهیم خورد.
Unless we act now to protect the environment we shall have failed in our collective responsibility to future generations.
مبارزه با تهدیدهای حقوق کودکان خردسال در فرصت های اولیه دوران کودکی می تواند به عنوان بیان مسئولیت جمعی مشروع تلقی شود.
Fighting against threats to young children's rights to early childhood opportunities could be seen as an expression of legitimate collective responsibility.
به نوعی، ویلینگهام باید روحیه جمعی تیمش را بالا ببرد.
گاهی اوقات ba فقط به معنای از یا یک واحد جمعی کوچک است، مانند Abanabugerere به معنای افرادی است که در Bugerere زندگی می کنند.
Sometimes ba just means from or a small collective unit like the Abanabugerere means people who live in Bugerere.
به نظر می رسد که آرزوی جمعی ما برای این دولت آنقدر قوی است که کاملاً نمی توانیم برعکس آن فکر کنیم.
It seems that our collective wish for this state is so strong that we are quite unable to contemplate the opposite.
collective leadership/decision-making/responsibility
رهبری جمعی / تصمیم گیری / مسئولیت پذیری
collective memory (= things that a group of people or a community know or remember that are often passed from parents to children)
حافظه جمعی (= چیزهایی که گروهی از مردم یا یک جامعه می دانند یا به خاطر می آورند، که اغلب از والدین به فرزندان منتقل می شود)
نام جمعی برای دکل، بوم و بادبان در یک قایق دکل است.
It was formed as a permanent association of employers to represent their collective interests.
این انجمن به عنوان انجمن دائمی کارفرمایان برای نمایندگی از منافع جمعی آنها تشکیل شد.
نمایندگان مجلس با اعلام این خبر شب گذشته آهی جمعی کشیدند.
ریاضت های اروپای زمان جنگ هنوز در حافظه جمعی تازه بود.
There has to be a balance between individual choice and collective responsibility.
باید تعادلی بین انتخاب فردی و مسئولیت جمعی وجود داشته باشد.
We encourage collective decision-making about patient care involving medical staff the patient and family.
ما تصمیم گیری جمعی در مورد مراقبت از بیمار را تشویق می کنیم که شامل کارکنان پزشکی، بیمار و خانواده می شود.
a collective decision/effort
یک تصمیم / تلاش جمعی
collective responsibility/leadership
مسئولیت/رهبری جمعی
It was a collective decision/effort.
این یک تصمیم/تلاش جمعی بود.
صنعت مایل به کار جمعی برای یافتن راه حل است.
برای دستیابی به اهداف ما به تلاش جمعی از سوی دولت، ارائه دهندگان و رسانه ها نیاز است.
All directors take collective responsibility for board decisions.
همه مدیران مسئولیت دسته جمعی تصمیمات هیئت مدیره را بر عهده می گیرند.
یکی از جذابیتهای گروهها این است که ریسک را کاهش میدهند.
یک مزرعه جمعی
combined
ترکیب شده
مشترک
مفصل
shared
به اشتراک گذاشته شده است
united
متحد
cooperative
تعاونی
communal
اشتراکی
متقابل
aggregate
تجمیع
collaborative
مبتنی بر همکاری
concerted
پیوند هماهنگ
cumulative
انباشته
pooled
ادغام شده
allied
متحد شد
collated
گردآوری شده است
conjoint
بهم پیوسته
conjunct
پیوند
گروه
چندگانه
عمومی
assembled
مونتاژ
compiled
تدوین شده است
composite
کامپوزیت
consolidated
تلفیقی
شرکت های بزرگ، دارای شخصیت حقوقی
gathered
جمع آوری کرد
grouped
گروه بندی شده است
undivided
تقسیم نشده
unified
متحد شده است
concentrated
متمرکز شده است
heaped
انباشته شده
شخصی
تنها
sole
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
solitary
انفرادی
solo
مستقل
lone
اشتراک گذاری نشده
lonesome
عدم همکاری
یک مرد
unshared
مقطعی
uncooperative
تک دست
one-man
انحصاری
sectional
خصوصی
single-handed
مفرد
exclusive
جداگانه، مجزا
یک جانبه
منحصر بفرد
singular
یک طرفه
خود ایستاده
unilateral
قابل احترام
جدا شده
one-sided
متمایز
selfstanding
خود
respective
انتخاب کنید
isolated
خاص
ناهمسان
محصور
especial
one-way
restricted