launch

base info - اطلاعات اولیه

launch - راه اندازی

verb - فعل

/lɔːntʃ/

UK :

/lɔːntʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [launch] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The government recently launched a national road safety campaign.


    دولت اخیراً یک کمپین ملی ایمنی راه ها را راه اندازی کرده است.

  • Police have launched an investigation into the incident.


    پلیس تحقیقات در مورد این حادثه را آغاز کرده است.

  • to launch an appeal/initiative


    برای راه اندازی درخواست تجدید نظر/ابتکار

  • Government forces launched an attack against militants in the north of the country.


    نیروهای دولتی حملاتی را علیه شبه نظامیان در شمال کشور آغاز کردند.

  • to launch an offensive/air strike


    برای انجام حمله/حمله هوایی

  • The company plans to launch the service to coincide with the World Cup this summer.


    این شرکت قصد دارد این سرویس را همزمان با جام جهانی تابستان امسال راه اندازی کند.

  • The updated website will be officially launched at the conference in April.


    وب سایت به روز شده به طور رسمی در کنفرانس ماه آوریل راه اندازی خواهد شد.

  • The new series launches in July.


    سری جدید در ماه جولای عرضه می شود.

  • The Navy is to launch a new warship today.


    نیروی دریایی امروز یک ناو جنگی جدید را به آب انداخته است.

  • The lifeboat was launched immediately.


    قایق نجات بلافاصله به آب انداخته شد.

  • to launch a missile/rocket


    برای پرتاب موشک/موشک

  • The satellite was successfully launched into orbit earlier this month.


    این ماهواره در اوایل ماه جاری با موفقیت به مدار زمین پرتاب شد.

  • He launched a biting attack on the senior management.


    او حمله ای گزنده به مدیریت ارشد انجام داد.

  • Residents have launched a protest against the proposed development.


    ساکنان اعتراضات خود را در اعتراض به توسعه پیشنهادی آغاز کرده اند.

  • Without warning he launched himself at me.


    بدون اخطار خودش را به سمت من پرتاب کرد.

  • She launched herself on the rock world with a brilliant album.


    او با یک آلبوم درخشان خود را وارد دنیای راک کرد.

  • You can launch programs and documents from your keyboard.


    می توانید برنامه ها و اسناد را از صفحه کلید خود راه اندازی کنید.

  • It’s not the fastest way to launch an application.


    این سریعترین راه برای راه اندازی یک برنامه نیست.

  • I was impressed with how fast the app launches.


    من از سرعت راه اندازی برنامه تحت تأثیر قرار گرفتم.

  • The TV celebrities helped launch an anti-drugs campaign.


    مشاهیر تلویزیون به راه اندازی کمپین مبارزه با مواد مخدر کمک کردند.

  • The appeal was officially launched last month.


    این درخواست به طور رسمی ماه گذشته آغاز شد.

  • A German firm launched a takeover bid for the company.


    یک شرکت آلمانی پیشنهاد خرید این شرکت را آغاز کرد.

  • A massive attack was launched in the spring of 1918.


    یک حمله گسترده در بهار 1918 آغاز شد.

  • Enemy troops launched an assault on the town.


    نیروهای دشمن به شهرک حمله کردند.

  • Police have launched a murder enquiry.


    پلیس تحقیقات درباره قتل را آغاز کرده است.

  • The Duchess of Cornwall, president of the charity will launch the appeal in London.


    دوشس کورنوال، رئیس این موسسه خیریه، درخواست تجدید نظر را در لندن آغاز خواهد کرد.

  • The authorities launched a massive security operation in the city.


    مقامات عملیات امنیتی گسترده ای را در شهر راه اندازی کردند.

  • The charity tonight launched its crusade against homelessness.


    این موسسه خیریه امشب جنگ صلیبی خود را علیه بی خانمانی آغاز کرد.

  • The company launched a huge advertising campaign.


    این شرکت یک کمپین تبلیغاتی بزرگ راه اندازی کرد.

  • The government has launched a new policy initiative.


    دولت سیاست جدیدی را آغاز کرده است.

  • The police immediately launched a nationwide search for the killer.


    پلیس بلافاصله جستجوی سراسری را برای یافتن قاتل آغاز کرد.

synonyms - مترادف

  • آتش

  • fling


    پرت کردن


  • پرت كردن


  • قالب

  • hurl


    پرتاب کردن


  • گام صدا

  • propel


    سوق دادن


  • بالا بردن

  • heave


    لوب

  • lob


    پروژه


  • زنجیر

  • sling


    دور انداختن

  • chuck


    تخلیه

  • discharge


    ارسال

  • dispatch


    تند زدن

  • hurtle


    رهایی


  • منجنیق

  • catapult


    خط تیره

  • dash


    نیزه

  • lance


    اتاق زیر شیروانی

  • loft


    گیره

  • peg


    پوست انداختن

  • pelt


    شلیک


  • راندن


  • بهار


  • بانگ


  • بیرون انداختن

  • bung


    اجازه پرواز

  • eject




antonyms - متضاد

  • گرفتن


  • چیدن

  • pluck


    دريافت كردن

  • get


    تصاحب کردن


  • بدست آوردن


  • دستکش


  • فهم


  • گیره


  • انتخاب

  • grasp


    فشردن

  • clasp


    رسیدن


  • قاپیدن

  • clench


    چنگ زدن به


  • نگه دارید

  • snatch


    کلاچ


  • تله


  • تایید کنید


  • دستگیر کردن

  • grip


    رهگیری

  • clutch


    کیسه

  • trap


    ناب


  • خالص

  • apprehend


    دراز کشیدن از

  • intercept


    به دست گرفتن

  • bag


    بکشید

  • nab


    به

  • net






لغت پیشنهادی

acquaint

لغت پیشنهادی

besides

لغت پیشنهادی

defendant