ship

base info - اطلاعات اولیه

ship - کشتی

noun - اسم

/ʃɪp/

UK :

/ʃɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ship] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The yard builds ships for the Navy.


    حیاط برای نیروی دریایی کشتی می‌سازد.

  • The others sailed on a later ship.


    بقیه با کشتی بعدی حرکت کردند.

  • The goods had been loaded aboard a ship destined for Montreal.


    این کالا در یک کشتی به مقصد مونترال بارگیری شده بود.

  • There are two restaurants on board ship.


    در کشتی دو رستوران وجود دارد.

  • a cargo/cruise/merchant ship


    یک کشتی باری/کروز/کشتی تجاری

  • a Navy ship


    یک کشتی نیروی دریایی

  • a ship’s company (= the crew of a ship)


    شرکت کشتی (= خدمه کشتی)

  • a ship’s captain/crew/officers


    کاپیتان / خدمه / افسران یک کشتی

  • Raw materials and labour come by ship rail or road.


    مواد اولیه و نیروی کار از طریق کشتی، راه آهن یا جاده می آید.

  • The captain gave the order to abandon ship (= to leave the ship because it was sinking).


    ناخدا دستور داد که کشتی را ترک کنند (= ترک کشتی چون در حال غرق شدن بود).

  • a fleet of ships


    ناوگانی از کشتی ها

  • They boarded a ship bound for India.


    آنها سوار کشتی شدند که عازم هند بود.

  • When the ship docked at Southampton he was rushed to hospital.


    هنگامی که کشتی در ساوتهمپتون پهلو گرفت، او سریعاً به بیمارستان منتقل شد.

  • The dockers were loading the cargo onto the ship.


    باراندازها در حال بارگیری محموله در کشتی بودند.

  • Their ship lay at anchor in the bay.


    کشتی آنها در خلیج لنگر انداخته بود.

  • The ship is now permanently moored in Buenos Aires.


    این کشتی اکنون به طور دائم در بوئنوس آیرس لنگر انداخته است.


  • کشتی حامل بیش از هزار نفر


  • یک کشتی کانتینری

  • The captain went down with his ship.


    ناخدا با کشتیش پایین رفت.

  • The crew was rescued by a passing ship.


    خدمه توسط یک کشتی در حال عبور نجات یافتند.

  • a sailing ship


    یک کشتی بادبانی

  • a merchant/naval ship


    یک کشتی تجاری/دریایی

  • They boarded (= went on to) a ship that was sailing (= leaving) the next day.


    سوار (= رفتند) کشتی که فردای آن روز در حال حرکت (= رفتن) بود.

  • We ship books out to New York every month.


    ما هر ماه کتاب ها را به نیویورک می فرستیم.

  • lordship


    ربوبیت


  • شراکت

  • craftsmanship


    ساخت، صنعتگری، استادکاری، استادی


  • دوستی

  • a cruise/cargo ship


    یک کشتی کروز/باربری

  • They shipped our furniture from Tennessee.


    آنها اثاثیه ما را از تنسی فرستادند.

  • Parts for the space station are being shipped out there by spacecraft.


    قطعات ایستگاه فضایی با فضاپیما به آنجا فرستاده می شود.

synonyms - مترادف

  • کشتی


  • قایق


  • مهارت

  • keel


    قرقره

  • liner


    آستر

  • sailboat


    قایق بادبانی

  • yacht


    بارج

  • barge


    کشتی های آبی

  • watercraft


    پایین


  • خم شدن

  • sloop


    کچ

  • ketch


    بارک

  • barque


    پارس سگ

  • bark


    قیچی

  • clipper


    اسکون

  • schooner


    کاتر

  • cutter


    خمیازه کشیدن

  • yawl


    کاتاماران

  • catamaran


    اسکیف

  • skiff


    دوری

  • dinghy


    نوک

  • dory


    سطل

  • pinnace


    باتو

  • bucket


    کشتی اقیانوس پیما

  • bateau


    وسیله نقلیه

  • ark


    رزمناو

  • sailing boat


    مسابقه دهنده

  • ocean liner



  • cruiser


  • racer


antonyms - متضاد

  • تایید کنید


  • دريافت كردن


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن


  • ماندن


  • حفظ

  • repulse


    دفع کردن


  • از دست دادن


  • شکست


  • رد کردن


  • اجتناب کردن

  • disenchant


    افسون کردن


  • خاموش کردن

لغت پیشنهادی

crystallizing

لغت پیشنهادی

directories

لغت پیشنهادی

exploiting