next

base info - اطلاعات اولیه

next - بعد

adjective - صفت

/nekst/

UK :

/nekst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [next] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The next train to Baltimore is at ten.


    قطار بعدی به بالتیمور ساعت ده است.

  • The next six months will be the hardest.


    شش ماه آینده سخت ترین خواهد بود.

  • The next chapter deals with the post-war situation.


    فصل بعدی به وضعیت پس از جنگ می پردازد.

  • Who's next?


    نفر بعدی کیست؟

  • The woman in the next room was talking in a very loud voice.


    زن اتاق بغلی با صدای بسیار بلند صحبت می کرد.

  • The parcel will arrive in the next few days.


    بسته در چند روز آینده می رسد.

  • I fainted and the next thing I knew I was in the hospital.


    بیهوش شدم و چیز بعدی که فهمیدم در بیمارستان هستم.


  • در اینجا، مدرسه را ترک می‌کنید و بعد می‌دانید که ازدواج کرده‌اید و سه فرزند دارید.

  • Next Thursday is 12 April.


    پنجشنبه آینده 12 آوریل است.

  • Next time I'll bring a book.


    دفعه بعد کتاب میارم

  • I'm going away next month.


    من ماه آینده میرم

  • Next month's rent is due today.


    اجاره ماه آینده امروز سررسید است.

  • Never mind— better luck next time.


    مهم نیست - دفعه بعد بهتر است.

  • If you didn't win a prize, better luck next time.


    اگر جایزه ای نبردید، دفعه بعد بهتر است.


  • من هرگز نمی دانم از یک روز به روز دیگر چه انتظاری داشته باشم.

  • I can enjoy a joke as well as the next man but this is going too far.


    من می توانم از یک شوخی و همچنین مرد بعدی لذت ببرم، اما این خیلی زیاد است.

  • He decided to move to New York to take his career to the next level.


    او تصمیم گرفت به نیویورک نقل مکان کند تا حرفه خود را به سطح بالاتری برساند.

  • We are taking web design to the next level.


    ما در حال ارتقاء طراحی وب به سطح بعدی هستیم.

  • When is your next appointment?


    قرار بعدی شما کی است؟


  • در چراغ های راهنمایی بعدی به چپ بپیچید.

  • Who’s next?


    نزدیکترین سوپرمارکت کجاست؟

  • Where’s the nearest supermarket?


    جانت نزدیکترین به پنجره (= از همه افراد اتاق) نشسته است.

  • Janet’s sitting nearest to the window (= of all the people in the room).


    سارا کنار پنجره نشسته است (= درست کنار آن)

  • Sarah’s sitting next to the window (= right beside it)


    چه کسی نزدیک ترین درب خانه نشسته است؟

  • Who’s sitting nearest the door?


    چه کسی در دفتر کنار دفتر شما کار می کند؟


  • به خیابان بعدی سمت راست بروید.


  • به نظر شما رئیس جمهور بعدی چه کسی خواهد بود؟

  • Who do you think will be the next president?


    اینجا واقعاً هیچ چیز تغییر نمی کند. یک روز تقریباً شبیه روز دیگر است.

  • Nothing really changes around here. One day is pretty much like the next.


    (دفعه بعد که می خواهید چیزی قرض بگیرید، لطفاً ابتدا از من بپرسید.


  • من آنقدر سرم شلوغ است که به سختی می توانم به یاد بیاورم که قرار است از یک دقیقه به بعد چه کار کنم.

  • I'm so busy it's hard to remember what I'm supposed to be doing from one minute to the next.


synonyms - مترادف

  • ذیل

  • coming


    آینده


  • متعاقب

  • approaching


    نزدیک شدن

  • consequent


    در نتیجه

  • ensuing


    قریب الوقوع

  • imminent


    موفق شدن

  • succeeding


    در حال ظهور

  • upcoming


    پیش رو

  • impending


    پی در پی

  • looming


    متوالی

  • nearing


    بعد از

  • oncoming


    بعدی

  • successive


    بالا آمدن

  • consecutive


    مستقیم بعد از

  • forthcoming


    آمدن

  • resulting


    پایین دست

  • subsequential


    نهایی

  • coming after


    بعد

  • coming next


    خلفی

  • coming up


    نزدیک




  • downstream


  • eventual





  • posterior


  • proximate


antonyms - متضاد

  • قبلی

  • earlier


    زودتر


  • سابق


  • آخر

  • preceding


    قبل


  • سابقه

  • precedent


    پیشین

  • antecedent


    قدامی

  • anterior


    در گذشته

  • erstwhile


    فوق

  • foregoing


    زود


  • گذشته


  • جلو

  • fore


    قدیمی

  • old


    مشکل

  • quondam


    سابق-

  • bygone


    سر وقت

  • ex-


    اولین

  • one-time


    کهن


  • یک بار


  • در حالی که


  • دیر

  • whilom


    از دست رفته


  • قبل از

  • foregone


    تاریخی


  • از قبل


  • تمام شده

  • beforehand


    تکمیل شد

  • finished


    رفته

  • completed


  • gone


لغت پیشنهادی

weight

لغت پیشنهادی

rush

لغت پیشنهادی

achievers