never

base info - اطلاعات اولیه

never - هرگز

adverb - قید

/ˈnevər/

UK :

/ˈnevə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [never] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You never help me.


    تو هیچوقت به من کمک نمیکنی

  • He'll never forget her.


    هرگز او را فراموش نخواهد کرد

  • He has never been abroad.


    او هرگز خارج از کشور نبوده است.

  • She had never seen so much snow.


    او هرگز این همه برف ندیده بود.

  • She left the country vowing never to return again.


    او کشور را ترک کرد و قول داد که دیگر برنگردد.

  • ‘Would you vote for him?’ ‘Never.’


    «به او رای می‌دهی؟» «هرگز.»

  • ‘I work for a company called Orion Technology.’ ‘Never heard of them.’


    من برای شرکتی به نام Orion Technology کار می کنم. هرگز در مورد آنها نشنیده ام.

  • Never in all my life have I seen such a horrible thing.


    هرگز در تمام عمرم چنین چیز وحشتناکی ندیده بودم.

  • Never ever tell anyone your password.


    هرگز رمز عبور خود را به کسی نگویید.

  • Never before has English cuisine been so stylish.


    هرگز غذاهای انگلیسی تا این حد شیک نبوده است.

  • I never knew (= didn't know until now) you had a twin sister.


    من هرگز نمی دانستم (= تا به حال نمی دانستم) شما یک خواهر دوقلو دارید.

  • I never realized just how easy it is.


    من هرگز متوجه نشدم که چقدر آسان است.

  • Someone might find out and that would never do (= that is not acceptable).


    ممکن است کسی بفهمد، و این هرگز انجام نخواهد شد (= این قابل قبول نیست).

  • He never so much as smiled (= did not smile even once).


    او هرگز آنقدر که لبخند زد (= حتی یک بار هم لبخند نزد).

  • Most people have never even heard of Iggy.


    اکثر مردم حتی نام ایگی را نشنیده اند.

  • ‘I told my boss exactly what I thought of her.’ ‘You never did!’ (= ‘Surely you didn't!’)


    «من دقیقاً به رئیسم گفتم که درباره او چه فکر می‌کردم.» «تو هرگز انجام ندادی!» (= «مطمئناً این کار را نکردی!»)

  • ‘You took my bike.’ ‘No, I never.’


    «تو دوچرخه‌ام را بردی.» «نه، من هرگز.»

  • Never fear (= Do not worry), everything will be all right.


    هرگز نترس (= نگران نباش)، همه چیز درست خواهد شد.


  • بسیاری فکر می کردند که این کتاب نمی تواند تبدیل به یک فیلم سینمایی شود، اما با هالیوود هرگز نگو هرگز.

  • to buy a new car on the never-never


    برای خرید یک ماشین جدید در هرگز-هرگز

  • Well I never! Fancy getting married and not telling us!


    خوب من هرگز! آرزوی ازدواج کردن و به ما نگفتن!

  • We've never been to Australia.


    ما هرگز به استرالیا نرفته ایم.

  • I've never heard anything so ridiculous.


    من هرگز چیزی به این مسخره نشنیده بودم.

  • Let us never forget those who gave their lives for their country.


    هرگز کسانی را که جان خود را برای کشورشان فدا کردند فراموش نکنیم.

  • Wars never solve anything.


    جنگ ها هرگز چیزی را حل نمی کنند.

  • He threatened to shoot but I never thought (= did not think) he would.


    او تهدید به شلیک کرد، اما من هرگز فکر نمی کردم (= فکر نمی کردم) او شلیک کند.

  • I never realized you knew my brother.


    من هرگز متوجه نشدم که شما برادرم را می شناسید.

  • It's never too late to start eating a healthy diet.


    هیچ وقت برای شروع یک رژیم غذایی سالم دیر نیست.

  • He's never 61! (= it's difficult to believe he's 61!) He looks so young.


    او هرگز 61 ساله نیست! (= باورش سخت است که 61 سال دارد!) او خیلی جوان به نظر می رسد.

  • You stole my drink! No I never (= I didn't).


    تو نوشیدنی منو دزدیدی! نه، من هرگز (= نکردم).


  • هرگز از طریق پیامک با کسی قطع رابطه نکنید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • همیشه


  • دائما

  • continually


    به طور پیوسته

  • continuously


    به طور مداوم


  • به طور منظم

  • consistently


    همواره

  • endlessly


    بی پایان

  • habitually


    بر حسب عادت

  • invariably


    بی وقفه

  • perpetually


    تا ابد

  • ceaselessly


    به طور دائم

  • eternally


    به طور مکرر


  • بدون شکست

  • interminably


    به طور معمول

  • permanently


    برای همیشه


  • خطاناپذیر

  • unceasingly


    بیست و چهار و هفت

  • unfailingly


    بله

  • customarily


    هر زمان


  • بدون استثنا

  • incessantly


  • infallibly


  • twenty-four-seven


  • aye




لغت پیشنهادی

prosecutor

لغت پیشنهادی

disjointed

لغت پیشنهادی

plots