forever

base info - اطلاعات اولیه

forever - برای همیشه

adverb - قید

/fərˈevər/

UK :

/fərˈevə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [forever] در گوگل
description - توضیح

  • برای تمام زمان های آینده


  • برای مدت زمان بسیار طولانی


  • برای همه زمان ها


  • برای مدت زمان بسیار طولانی یا بیش از حد


  • خیلی اوقات


  • وجود داشته باشد یا برای همیشه در آینده اتفاق بیفتد


  • برای همیشه، بدون پایان


  • Forever همچنین می تواند به معنای همیشه یا مکرر باشد

  • God's love endures forever.


    محبت خدا تا ابد پایدار است.


  • خب، من فکر نمی کنم پلیس اجازه دهد این وضعیت برای همیشه ادامه پیدا کند!

  • You go into marriage thinking it's going to last forever.


    شما با این تصور که برای همیشه ادامه خواهد داشت وارد ازدواج می شوید.

  • I'd like to stay here forever.


    دوست دارم برای همیشه اینجا بمانم.

  • I'll remember you forever.


    من تو را برای همیشه به یاد خواهم داشت

  • Let me see the map or we'll be driving round here forever.


    اجازه دهید نقشه را ببینم، وگرنه ما برای همیشه در اینجا رانندگی خواهیم کرد.

  • Those Popsicles have been in the freezer forever.


    آن بستنی ها برای همیشه در فریزر بوده اند.

  • We had a game of Scrabble that seemed to go on forever.


    ما یک بازی اسکربل داشتیم که به نظر می رسید برای همیشه ادامه دارد.

  • I'm staying here. If I go with you it'll take forever and a day.


    من اینجا می مانم. اگر من با تو بروم، برای همیشه و یک روز طول می کشد.

  • And even within a single formation the relations between instances are forever changing.


    و حتی در یک تشکیل واحد، روابط بین مصادیق برای همیشه در حال تغییر است.

  • These wool blankets pretty much last forever don't they?


    این پتوهای پشمی تقریباً همیشه ماندگار هستند، اینطور نیست؟

  • The memory of that awful day is forever etched in my mind.


    خاطره آن روز وحشتناک برای همیشه در ذهن من حک شده است.

  • One of the reasons the prairie may never be fully restored is that some parts are forever gone.


    یکی از دلایلی که ممکن است دشت هرگز به طور کامل بازسازی نشود این است که برخی از قسمت‌ها برای همیشه از بین رفته‌اند.

  • The explanation lay forever hidden in mystery.


    توضیح برای همیشه در رمز و راز پنهان بود.

  • Does all this mean that we are forever stuck with a specific impulse limit of about 450 seconds?


    آیا همه اینها به این معنی است که ما برای همیشه در محدودیت تکانه خاصی حدود 450 ثانیه گیر کرده ایم؟

  • You can't avoid him forever you know.


    شما نمی توانید برای همیشه از او دوری کنید، می دانید.

example - مثال
  • I'll love you forever!


    من برای همیشه عاشقت خواهم بود!

  • After her death their lives changed forever.


    پس از مرگ او، زندگی آنها برای همیشه تغییر کرد.

  • Just keep telling yourself that it won't last forever.


    فقط به خودتان بگویید که برای همیشه دوام نخواهد داشت.

  • The local dairy industry will soon be lost forever.


    صنعت لبنیات محلی به زودی برای همیشه از بین خواهد رفت.

  • The final death toll may forever remain a mystery.


    تعداد نهایی کشته ها ممکن است برای همیشه یک راز باقی بماند.

  • It takes her forever to get dressed.


    لباس پوشیدن او برای همیشه طول می کشد.

  • Where have you been? I've been waiting forever!


    کجا بودی؟ من برای همیشه منتظر بودم!

  • She's forever going on about how poor they are.


    او برای همیشه در مورد اینکه آنها چقدر فقیر هستند ادامه می دهد.

  • I like the house but I don't imagine I'll live there forever.


    من خانه را دوست دارم اما تصور نمی کنم برای همیشه آنجا زندگی کنم.

  • We'd better walk a bit quicker - it's going to take forever if we go at this pace.


    بهتر است کمی سریع‌تر راه برویم - اگر با این سرعت پیش برویم، برای همیشه طول می‌کشد.

  • She's forever telling him she's going to leave him but she never actually does.


    او برای همیشه به او می گوید که او را ترک خواهد کرد، اما در واقع هرگز این کار را نمی کند.

  • Today more than 500,000 US children wait in foster care for a forever home.


    امروز، بیش از 500000 کودک آمریکایی در مراکز نگهداری برای خانه ای ابدی منتظر هستند.

  • Nobody lives forever.


    هیچ کس برای همیشه زندگی نمی کند.

  • She was forever late for appointments.


    او برای همیشه برای قرار ملاقات دیر می کرد.

  • He was forever saying that he’d pay me back but he never did.


    او همیشه می گفت که به من پول پس می دهد، اما هرگز این کار را نکرد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • temporarily


    به طور موقت


  • به طور خلاصه

  • momentarily


    لحظه ای

  • fleetingly


    زودگذر

  • provisionally


    به طور ناپایدار

  • impermanently


    برای مدت کمی


  • برای یک لحظه


  • برای مدت کوتاهی


  • در حال حاضر


  • در اين لحظه - فعلا


  • حرفه ای


  • هرگز


  • نه

  • pro tem


    گذرا


  • دیگر هرگز

  • ne'er


    به طور مداوم

  • transitorily


    قطعا

  • ephemerally


    آگهی موقت

  • nevermore


    نه به طور دائم

  • inconstantly


    برای موقت


  • در خلال

  • transiently


    در همین حال

  • ad interim


    برای مدتی

  • not permanently


    در این میان

  • for the interim


    در وهله اول

  • for the meantime


    در عین حال



  • in the interim



  • in the meantime


لغت پیشنهادی

posits

لغت پیشنهادی

toeing

لغت پیشنهادی

Armenia