suppose
suppose - فرض کنید
verb - فعل
UK :
US :
بر اساس آنچه می دانید، فکر کنید که احتمالاً چیزی درست است
انتظار داشته باشید که چیزی اتفاق بیفتد یا واقعیت داشته باشد و برنامه های خود را بر اساس آن قرار دهید
فکر کردن به اینکه احتمال دارد چیزی درست باشد
برای نشان دادن اینکه فکر میکنید چیزی درست است، استفاده میشود، اگرچه آرزو میکنید که اینطور نباشد
زمانی که شما ناراحت هستید استفاده می شود
برای نشان دادن عدم تمایل به موافقت استفاده می شود
در درخواست های مودبانه استفاده می شود
انتظار و نیاز داشتن
در ابتدای جمله یا بند به معنای چه اتفاقی می افتد اگر استفاده می شود
انتظار یا باور داشتن
فرض کنید می توانید نشان دهید که در مورد چیزی حدس می زنید
(در ابتدای جمله یا بند استفاده می شود) چه اتفاقی می افتد اگر
این چیه؟ فکر می کنم یکی از سونات های ویولن بتهوون است.
فکر می کنم آنها به دنبال سرنخ هستند.
با توجه به حرف من، به نظر می رسد که وقت امروز من آنقدر که شما فکر می کنید بیهوده تلف نشده است.
فکر می کنم دور حوض قدم زدن.
His government has lasted longer than his enemies supposed.
دولت او بیش از آنچه دشمنانش تصور می کردند دوام آورده است.
The role of Churchill in the development of full employment policy is greater than has generally been supposed.
نقش چرچیل در توسعه سیاست اشتغال کامل بیشتر از آن چیزی است که عموماً تصور می شد.
دلیلی نداریم که فرض کنیم دختر مرده است.
یا فرض کنید شوهرتان چکی به مبلغ 15000 پوند به شما داده است. آیا این ارزش یک بغل کردن را ندارد؟
او گفت که قرار بود در سال 1992 کاندیدای موقت شود تا پروت بتواند در رای گیری شرکت کند.
آنها قرار بود چگونه زندگی کنند؟
گرفتن ویزا آنقدرها هم که فکر می کنید ساده نیست.
فکر کنم قیمت ها بالا میره
من فکر نمی کنم برای یک دقیقه او موافقت کند (= مطمئنم که نخواهد).
منطقی است که فرض کنیم بعد از اینکه سعی کرد با او تماس بگیرد یادداشت را گذاشته است.
فکر می کنید چرا استعفا داده است؟
فکر می کنم الان همه بلیت ها فروخته شده اند؟
دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم او دروغ می گوید.
فکر می کنم خنده دار است، نه؟ (= خشم نشان دادن).
او تصور می کرد که او بسیار ثروتمند است.
من او را یک مرد جوانتر فرض کرده بودم.
من فکر می کنم می توانم شما را سوار ماشین کنم (= اما من واقعاً نمی خواهم).
«آیا میتوانم ماشین را قرض بگیرم؟» «فکر میکنم که باشد» (= بله، اما از آن راضی نیستم).
آنچه که من می گویم، گمان می کنم، این است که او واقعاً برای این کار مناسب نیست.
فکر نمی کنم (که) می توانستم به روزنامه شما نگاهی بیندازم، می توانم؟
فرض کنید بعداً سوار قطار می شویم؟
فرض کنید پروازها در آن روز به طور کامل رزرو شده اند - کدام روز دیگر می توانیم برویم؟
برای مثال فرض کنید شما متاهل هستید و دو فرزند دارید.
بیایید یک لحظه فرض کنیم که این چهار نکته صحیح است.
این نظریه وجود حیات در سیارات دیگر را فرض می کند.
فرض کنید او مرده باشد - پس چه؟
من باید چه کاری انجام بدم؟
شما قرار است بلیط بخرید، اما افراد زیادی این کار را نمی کنند.
فکر کردم قرار بود امروز حقوق بگیریم.
صدای موتور آنطور که باید باشد نیست.
قرار بود یک ساعت پیش اینجا باشی!
اوه - قرار نبود این اتفاق بیفتد.
از کجا باید بفهمم که منتظرم هستی؟
«بله و نه».
من خودم آن را ندیده ام، اما قرار است فیلم خوبی باشد.
این ترکیبی از کیفیت ها معمولاً بسیار نادر است.
او قرار است صدها عاشق داشته باشد.
فرض
حدس بزن
presume
حدس
conjecture
انتظار
حدس و گمان
surmise
فکر
تصور کن
مشکوک
ایمان داشتن
نتیجه گیری
infer
استنباط
deduce
تفننی
fancy
theoriseUK
theoriseUK
theorizeUS
theorizeUS
با جرات گفتن
daresay
الهی
divine
حساب کنید
reckon
احساس، مفهوم
سوء ظن
speculate
اعتماد
suspicion
جمع آوری
چیدن
پیش فرض
glean
آن را بگیرید
presuppose
اعطا کردن
محمول
دلیل
dare-say
predicate
abstain
خودداری کنند
انکار
disallow
اجازه ندادن
disbelieve
کافر شدن
اختلاف نظر
دانستن
اندازه گرفتن
misconceive
تصور غلط
misunderstand
سوء تفاهم
ثابت كردن
رد کردن
متوقف کردن
بی توجهی
disregard
چشم پوشی
رد
neglect
فراموش کردن
دور انداختن
رها کردن
discard
محاسبه
مخالفت کنند
بی اعتمادی
refute
کویر
تمسخر
repudiate
تفریق کردن
distrust
نادیده گرفتن
تصميم گرفتن
scorn
تخفیف
subtract
discount