dare
dare - جرات
verb - فعل
UK :
US :
to be brave enough to do something that is risky or that you are afraid to do – used especially in questions or negative sentences
به اندازه کافی شجاع باشید تا کاری را انجام دهید که خطرناک است یا از انجام آن می ترسید - مخصوصاً در سؤالات یا جملات منفی استفاده می شود
to try to persuade someone to do something dangerous or embarrassing as a way of proving that they are brave
تلاش برای متقاعد کردن کسی به انجام کاری خطرناک یا شرم آور به عنوان راهی برای اثبات شجاع بودنش
چیزی خطرناک است که شما کسی را جرأت کرده اید انجام دهد
to be brave enough to do something difficult or dangerous or to be rude or silly enough to do something that you have no right to do
برای انجام کاری دشوار یا خطرناک به اندازه کافی شجاع باشید یا برای انجام کاری که حق ندارید آنقدر بی ادب یا احمق باشید
از کسی بخواهید کاری انجام دهد که ریسک دارد
کاری که شما انجام می دهید زیرا کسی به شما جرات می دهد
برای انجام کاری دشوار یا خطرناک یا کاری که نباید انجام دهید آنقدر شجاع باشید
کاری سخت یا خطرناک را انجام می دهید زیرا کسی از شما می خواهد که آن را انجام دهید
خواهرم از مغازه ها چیزهایی می دزدید، اما من هرگز جرات نمی کردم.
حالا آنقدر بالا بود که جرات نداشت پایین را نگاه کند.
جرات ندارم به مامان و بابام بگم
هیچ کس جرات نداشت شبانه به خانه قدیمی برود.
جرات داریم بدون مشورت با نخست وزیر این تصمیم را بگیریم؟
با صدای بلندی که جراتش را داشت گفت.
او جرأت نمی کرد (به) آنچه فکر می کند بگوید.
آنها جرات درخواست پول بیشتری ندارند.
جرات نداشت حتی یک کلمه از آن را برای کسی نفس بکشد.
شجاعت متفاوت بودن داشته باش!
به جرأت می توانم بگویم چیزی در مورد او وجود داشت.
ادامه دادن! بگیر! من به شما جرات می کنم.
برخی از پسرهای بزرگتر او را جرأت کرده بودند که این کار را انجام دهد.
«در موردش بهش میگم.» «جرات نداری!»
جرات نکن به کسی چیزی بگی
چطور جرات میکنی با من اینطوری حرف بزنی؟
او چگونه جرات کرد که بگوید من دروغ می گویم؟
به جرات می توانم بگویم که شما قبلاً در مورد آن می دانید.
جرات نکردم بپرسم
او جرات نمی کند عهدش را زیر پا بگذارد.
بهش گفتی؟ چطور جرات کردی؟
من به سختی جرات داشتم امیدوار باشم که او مرا به یاد بیاورد.
او نترسید (= جرأت کرد) حقیقت را به او بگوید.
من جرات ندارم حقیقت را به او بگویم.
جرات نکن بهش بگی چی گفتم!
جرات نکردم نگاهش کنم
I hardly dared breathe.
به سختی جرات نفس کشیدن داشتم.
من جرات نمی کنم خودم برم
او جرأت (گفتن) آنچه را که فکر می کند را نداشت.
او می تواند به سه زبان صحبت کند.
او سعی خواهد کرد و فردا دیدار خواهد کرد.
باید کار پیدا کنی
شما باید سیگار را ترک کنید
من سیگار می کشیدم اما دو سال پیش آن را ترک کردم.
آیا می توانم مریم را دعوت کنم؟
آیا باید مریم را دعوت می کردم؟
ریسک
presume
فرض
undertake
بعهده گرفتن
خطر
ماجرا
تلاش
endeavorUS
تلاش ایالات متحده
endeavourUK
تلاش انگلستان
gamble
قمار
hazard
حدس و گمان
speculate
سهام
تلاش كردن
جسارت داشته باش
اعصاب داشته باش
جرات داشته باش
شرارت داشته باش
به اندازه کافی شجاع باش
آنقدر جسور باش که
آزادی را بگیر
خطر کن
تا آنجا پیش بروید که
آنقدر جسور کنید
گونه داشته باشد
جرات داشتن
جسور کردن
شانست را امتحان کن
make bold
خیلی جسور باش
انجام ریسک
خود را به خطر بیندازد
risk doing
endanger oneself