cheek
cheek - گونه
noun - اسم
UK :
US :
قسمت نرم و گرد صورت شما در زیر هر یک از چشمان شما
رفتار بیاحترامی یا بیادبانه، بهویژه نسبت به کسی که در موقعیتی قدرتمند قرار دارد
یکی از دو قسمت گوشتی نرم پایین بدن شما
to speak rudely or with disrespect to someone especially to someone older such as your teacher or parents
صحبت کردن با بی ادبی یا بی احترامی با کسی، به خصوص با بزرگتر از جمله معلم یا والدین
قسمت نرم صورت شما که زیر چشم و بین دهان و گوش شما قرار دارد
رفتار یا صحبتی که بی ادبانه است و هیچ احترامی نشان نمی دهد
یکی از دو نیمه پایین خود را
با کسی بی ادب بودن
either side of your face below the eyes, where except at the top the skin has no bone behind it and is therefore soft
هر دو طرف صورت شما در زیر چشم، جایی که پوست به جز قسمت بالایی هیچ استخوانی در پشت خود ندارد و بنابراین نرم است
رفتار بی ادبانه یا عدم احترام
نور پنجره روی گونه و لب هایش ریخت و ستاره ای خیره کننده در شیشه اش ساخت.
The woman stopped crying, although her shoulders continued to heave, and her cheeks were still wet with tears.
زن گریه اش را متوقف کرد، اگرچه شانه هایش همچنان بالا می آمدند و گونه هایش هنوز خیس از اشک بود.
چشمانش از صورتش به سمت شانه صاف و عضلانی نزدیک گونه اش رفت.
یک لمس ملایم روی گونه و سپس بازویش.
گوشه دهانش خون آغشته بود، کبودی چمنی روی گونه اش بود.
صورتش را نشانم داد، گونه هایش را نیشگون گرفت و به او پیشنهاد داد.
گونه مامان را بوسیدم و شب بخیر گفتم.
می توانید نان را روی گونه هایتان برشته کنید.
chubby/rosy/pink cheeks
گونه های چاق/گلگون/صورتی
هر دو گونه او را بوسید.
زوج ها گونه به گونه می رقصیدند.
chubby-cheeked/rosy-cheeked/hollow-cheeked
چاق گونه / گونه گلگون / گونه توخالی
چه گونه ای!
او این گونه را داشت که از دوست دختر سابقش بخواهد که از آنها پرستاری کند.
من فکر می کنم آنها یک گونه دارند که شما را مجبور می کند برای پارک ماشین پول بدهید.
میهمانان که گونه به جفت بسته شده بودند، با ورود او از هم جدا شدند.
رنگ/ وقتی متوجه شد که تحت نظر است، رنگ به گونههایش سرازیر شد.
احساس کرد گونه هایش از شرم می سوزد.
هر دو گونه او را بوسید و سوار قطار شد.
گونه اش را روی شانه اش گذاشت.
گونه هایش از اشک خیس شده بود.
چشمان سرخ شده و گونه های گود افتاده اش نشان دهنده کم خوابی او بود.
با دستمال به گونه هایش کوبید.
به گونه او نوک زد و خداحافظی کرد.
سیلی تندی روی گونه اش به او زد.
او شکوفه سالمی در گونه هایش داشت.
گونه اش را روی گونه اش گذاشت.
او گونه خود را برای بوسیدن پیشنهاد داد.
به او لبخند زد و رنگ/رنگ روی گونه هایش بالا رفت.
از تمام گونه های لعنتی! خودت قهوه درست کن!
چیزی که او را بیش از همه تحت تأثیر قرار داد، گونه عظیم آن بود.
این یک گونه وحشتناک است، روشی که او مدام از شما می خواهد که به او پول قرض دهید.
از شما پول خواست؟ از همه گونه ها!
او گونه ای دارد که باعث می شود بیرون دفترش منتظر بمانید.
اشک روی گونه هایش جاری شد.
rosy cheeks
لپ گلی
او را در آغوش گرفت و هر دو گونه او را بوسید.
وقتی نیم ساعت بعد از من رسید به من گفت دیر آمدم. چه گونه ای!
او چند گونه دارد که بدون درخواست ماشین شما را ببرد.
humbleness
فروتنی
meekness
نرمی
timidity
ترسو بودن
توجه
humility
ادب
modesty
آداب
politeness
خجالتی بودن
manners
مدنیت
shyness
حسن نیت
civility
ملاحظه کاری
courtesy
مودب
considerateness
بخشندگی
politesse
متفکر بودن
graciousness
مهربانی
thoughtfulness
جوانمردی
ترس
genteelness
احتیاط
gentility
دقت
احترام
caution
رفتار خوب
carefulness
افتخار ایالات متحده
esteem
HonourUK
kindness
حقیقت
good manners
عشق
دوستی
honorUS
honourUK
reverence
friendliness