then

base info - اطلاعات اولیه

then - سپس

adverb - قید

/ðen/

UK :

/ðen/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [then] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Life was harder then because neither of us had a job.


    آن زمان زندگی سخت تر بود زیرا هیچ کدام از ما شغل نداشتیم.

  • Things were very different back then.


    در آن زمان اوضاع بسیار متفاوت بود.

  • She grew up in Zimbabwe, or Rhodesia as it then was.


    او در زیمبابوه یا همان رودزیا بزرگ شد.

  • I saw them at Christmas but haven't heard a thing since then.


    من آنها را در کریسمس دیدم اما از آن زمان تاکنون چیزی نشنیده ام.

  • I've been invited too so I'll see you then.


    من هم دعوت شده ام، پس شما را می بینم.

  • There's a room free in Bob's house next week but you can stay with us until then.


    هفته آینده یک اتاق رایگان در خانه باب وجود دارد، اما می توانید تا آن زمان با ما بمانید.

  • Call again next week. They should have reached a decision by then.


    هفته بعد دوباره تماس بگیرید. آنها باید تا آن زمان تصمیم می گرفتند.

  • Just then (= at that moment) there was a knock at the door.


    درست در آن لحظه (= در آن لحظه) در زدند.

  • She left in 1984 and from then on he lived alone.


    او در سال 1984 رفت و از آن به بعد او تنها زندگی کرد.

  • I took one look at the car and offered to buy it there and then/then and there (= immediately).


    من یک نگاهی به ماشین انداختم و پیشنهاد دادم که آن را آنجا بخرم و بعد/بعد و آنجا (= بلافاصله).

  • Her voice sounded raspy, and it was then that she realized how thirsty she was.


    صدایش تند به نظر می رسید و آن موقع بود که فهمید چقدر تشنه است.

  • He ate a cookie then another and then another.


    او یک کلوچه خورد، بعد یک کلوچه و بعد یکی دیگر.

  • First cook the onions, then add the mushrooms.


    ابتدا پیاز را بپزید سپس قارچ را اضافه کنید.

  • We lived in France and then Italy before coming back to England.


    ما قبل از بازگشت به انگلستان در فرانسه و سپس ایتالیا زندگی کردیم.

  • I took a week's vacation then went back to Ohio.


    یک هفته مرخصی گرفتم، سپس به اوهایو برگشتم.

  • If you miss that train then you'll have to get a taxi.


    اگر آن قطار را از دست دادید، باید تاکسی بگیرید.

  • ‘My wife's got a job in Glasgow.’ ‘I take it you'll be moving, then.’


    همسرم در گلاسکو کار پیدا کرده است.

  • ‘You haven't done anything to upset me.’ ‘So what's wrong then?’


    «تو کاری نکردی که من را ناراحت کنی.» «پس چه مشکلی دارد؟»

  • Why don't you hire a car? Then you'll be able to visit more of the area.


    چرا ماشین کرایه نمی کنی؟ سپس می توانید از مناطق بیشتری بازدید کنید.

  • She's been very busy at work and then there was all that trouble with her son.


    او سر کار بسیار شلوغ بود و بعد آن همه مشکلات با پسرش پیش آمد.

  • These then are the main areas of concern.


    بنابراین، اینها زمینه های اصلی نگرانی هستند.


  • در آن زمان، می‌خواهید میز کجا برود؟

  • ‘I really have to go.’ ‘OK. Bye, then.’


    «من واقعاً باید بروم.» «باشه. پس خداحافظ.»

  • OK then I think we've just about covered everything on the agenda.


    خوب پس، من فکر می کنم ما تقریباً همه چیز را در دستور کار پوشش داده ایم.

  • There are Indian, Chinese, Mexican, Thai restaurants… and then some!


    رستوران های هندی، چینی، مکزیکی، تایلندی... و سپس تعدادی وجود دارد!


  • او زود بود، اما دوباره، او همیشه است.

  • ‘So you might accept their offer?’ ‘Yes, then again I might not.’


    «پس شما ممکن است پیشنهاد آنها را بپذیرید؟» «بله، پس ممکن است دوباره نپذیرم.»

  • Every now and then she checked to see if he was still asleep.


    هرازگاهی بررسی می کرد که آیا او هنوز خواب است یا نه.

  • Now then who wants to come for a walk?


    حالا پس کی میخواد بیاد پیاده روی؟

  • This diagram illustrates the process of paper-making./This diagram shows how paper is made.


    این نمودار روند ساخت کاغذ را نشان می دهد./این نمودار نحوه ساخت کاغذ را نشان می دهد.

  • First/First of all logs are delivered to a paper mill, where the bark is removed and the wood is cut into small chips.


    اول از همه، کنده ها به کارخانه کاغذ تحویل داده می شوند، جایی که پوست آن جدا می شود و چوب به تراشه های کوچک بریده می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

berber

لغت پیشنهادی

limbo

لغت پیشنهادی

poison