sink
sink - فرو رفتن
verb - فعل
UK :
US :
پایین رفتن از سطح آب، گل و غیره
به یک کشتی آنقدر آسیب برساند که غرق شود
برای حرکت به سمت پایین به سطح پایین تر
زمین خوردن یا به شدت نشستن، به خصوص به این دلیل که بسیار خسته و ضعیف هستید
تا به تدریج به وضعیت بدتری برسند
به مقدار یا ارزش کاهش یابد
اگر صدای شما غرق شود، بسیار آرام می شود
گذاشتن دندان یا چیز تیز در گوشت کسی، داخل غذا و غیره
اگر چیزی مانند چاه یا قسمتی از ساختمان را غرق کنید، سوراخی حفر می کنید تا آن را در زمین قرار دهید
خرج کردن پول زیاد برای چیزی
قرار دادن توپ در یک سوراخ یا سبد در بازی هایی مانند گلف یا بسکتبال
نوشیدن الکل، به ویژه در مقادیر زیاد
یک ظرف بزرگ باز که آن را با آب پر می کنید و برای شستن خود، شستن ظروف و غیره استفاده می کنید
to (cause something or someone to) go down below the surface or to the bottom of a liquid or soft substance
پایین رفتن (باعث کردن چیزی یا کسی) به زیر سطح یا ته یک ماده مایع یا نرم
سقوط کردن یا رفتن به سطح پایین تر (باعث کردن چیزی یا کسی)
زدن توپ به سوراخ یا جیب مخصوصاً در بازی گلف یا اسنوکر
حفر کردن در زمین یا گذاشتن چیزی در چاله ای که در زمین کنده شده است
باعث شکست یا مشکل شدن چیزی
a bowl that is attached to the wall in a kitchen or bathroom in which you wash dishes or your hands, etc.
کاسه ای که در آشپزخانه یا حمام به دیوار وصل شده و ظرف ها یا دستان خود و غیره را در آن می شویید.
برای حرکت در زیر سطح آب
سقوط کردن یا رفتن به سطح پایین تر
To sink a ball is to hit it into a hole as in golf and pool or throw it through a hoop (= ring with a net) in basketball.
فرو بردن توپ به معنای ضربه زدن به آن در سوراخ است، مانند گلف و استخر، یا پرتاب آن از حلقه (= حلقه با تور) در بسکتبال.
افراد یا حیواناتی که دندان های خود را در چیزی فرو می کنند به شدت گاز می گیرند
باعث شکست چیزی شدن
a container for water in a kitchen or bathroom used for washing and connected to pipes that bring and carry off water
ظرفی برای آب در آشپزخانه یا حمام که برای شستشو استفاده می شود و به لوله هایی متصل می شود که آب را می آورد و می برد
اگر قیمت ها، سود، سهام و غیره سقوط کنند، به سطح پایین تری سقوط می کنند
به زیر سطح آب برود یا باعث شود چیزی زیر سطح آب برود
شاخص بورس تا ظهر امروز 197.92 واحد سقوط کرده بود.
جین آن را گذاشت و البته غرق شد.
صدها مسافر هنگام غرق شدن قایق ناامیدانه سعی کردند از آن فرار کنند.
پیرس دو دقیقه بعد از بازی یک سبد 3 امتیازی گرفت.
کشتی در قعر دریا غرق شد.
این زیردریایی پس از انفجار غرق شد.
We're sinking!
داریم غرق میشیم!
چرخ ها شروع به فرو رفتن در گل و لای کردند.
قایق کوچک زیر امواج غرق شد.
کشتی جنگی توسط یک اژدر غرق شد.
بمب ها هر چهار ناو را غرق کردند.
پنج برادر همگی با غرق شدن کشتیشان جان باختند.
I sank into an armchair.
روی صندلی راحتی فرو رفتم.
او با خستگی دوباره روی صندلی خود فرو رفت.
پیرمرد تا زانو فرو رفته بود.
خورشید در غرب غرق می شد.
خورشید در زیر افق فرو رفته بود.
پایه های ساختمان شروع به فرو رفتن می کند.
پوند در برابر دلار به پایین ترین سطح ثبت شده خود رسیده است.
او آشکارا به سرعت فرو می رود (= به سرعت ضعیف می شود و به زودی می میرد).
صدایش در زمزمه فرو رفت.
غرق کردن چاه/شفت/مین
برای فرو بردن یک ستون در زمین
فکر میکنم شانسم را برای گرفتن شغل از دست دادهام.
اگر ماشین خراب شود غرق می شویم (= مشکل جدی داریم).
او یک توپ 12 فوتی را غرق کرد تا برنده مسابقه شود.
آنها هر کدام سه پیمانه را در 10 دقیقه غرق کردند.
او همان جا نشسته بود و در فکر فرو رفته بود.
وقتی دیدم چقدر کار باقی مانده، دلم به درد آمد.
با قلبی غرق شده او را تماشا کرد.
ما باید اختلافات خود را از بین ببریم و یک مخالف متحد با این طرح ارائه دهیم.
وقتی آمبولانس را بیرون از خانه دیدم احساس غرق شدن وحشتناکی داشتم.
دانشآموزان تازه وارد تنها مانده بودند تا غرق شوند یا شنا کنند.
در چنین شرایطی یا غرق می شوید یا شنا می کنید.
دزدی از دوستانت؟ چطور تونستی اینقدر پایین بیای؟
سقوط
descend
فرود آمدن
رها کردن
plunge
غوطه
کاهش می یابد
plummet
سقوط شدید
سقوط - فروپاشی
dip
شیب
پایین تر
تصادف در
crater
دهانه
dive
شیرجه رفتن
تنظیم
slump
غلت زدن
tumble
موسس
دماغی
nosedive
گام صدا
لغزش
skid
غوطه ور شدن
dunk
دست و پا کردن
flounder
اجرا کن
حل کن
ویران شدن
برو پایین
به سمت پایین بروید
پایین تر برو
go downwards
به سمت پایین بیایید
با سر افتادن
come downwards
به پایین بروید
fall headlong
ascend
صعود کردن
بالا آمدن
بوجود امدن
soar
اوج گرفتن
بالا رفتن
پرواز
بلند کردن
rocket
موشک
شناور
levitate
معلق کردن
skyrocket
سر به فلک کشیده
thrust
رانش
uprise
قیام
upthrust
سنبله
spike
بالا
جارو کردن
upsweep
کوه
رو به بالا
upturn
منفجر کردن
blast off
راه خود را تا
به سمت بالا حرکت کند
هل دادن به بالا
move upward
شلیک کردن
در آوردن
حرکت کردن
برخیز
برو بالا
بالا بردن
شلیک