basket

base info - اطلاعات اولیه

basket - سبد

noun - اسم

/ˈbæskɪt/

UK :

/ˈbɑːskɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [basket] در گوگل
description - توضیح
  • a container made of thin pieces of plastic wire or wood woven together used to carry things or put things in


    ظرفی ساخته شده از قطعات نازک پلاستیک، سیم یا چوب که به هم بافته شده اند و برای حمل اشیا یا قرار دادن اشیا در آن استفاده می شود.


  • توری با سوراخ در پایین، متصل به یک حلقه فلزی، که از طریق آن توپ در بسکتبال پرتاب می شود.


  • میانگین یا ارزش کل تعدادی از کالاها یا ارزهای مختلف

  • the part of a website, often represented by a picture of a basket where you collect things to buy


    بخشی از یک وب سایت، که اغلب با تصویر یک سبد نشان داده می شود، جایی که شما چیزهایی را برای خرید جمع آوری می کنید

  • a light container often with a handle that is made of thin strips of wood metal or plastic twisted together used for carrying or storing things


    ظرف سبک، اغلب دسته دار، که از نوارهای نازک چوب، فلز یا پلاستیک به هم تابیده شده ساخته شده و برای حمل یا نگهداری اشیا استفاده می شود.

  • the contents of a basket


    محتویات یک سبد

  • a place on a website where you collect things you plan to buy from the website


    مکانی در یک وب سایت که در آن چیزهایی را که قصد خرید از وب سایت را دارید جمع آوری می کنید


  • در بازی بسکتبال، سبد یک تور باز است که از یک حلقه فلزی آویزان شده است که بازیکنان سعی می کنند از طریق آن توپ را برای کسب امتیاز برای تیم خود یا پرتاب موفقیت آمیز توپ از طریق حلقه پرتاب کنند.

  • a group of related things


    گروهی از چیزهای مرتبط

  • a container like a rounded box often with a handle which is used for carrying or storing things and made of woven strips of dried grass or other material or the amount such a container holds


    ظرفی مانند جعبه گرد، اغلب دسته دار، که برای حمل یا نگهداری اشیا استفاده می شود و از نوارهای بافته شده از علف خشک یا مواد دیگر ساخته شده است، یا مقداری که چنین ظرفی در خود جای می دهد.


  • (در بازی بسکتبال) یک تور باز که از یک حلقه فلزی آویزان شده است که بازیکنان باید برای گلزنی توپ را از درون آن پرتاب کنند یا یک پرتاب موفق از طریق حلقه

  • She also gave her a basket to be like Red Riding Hood in the story.


    او همچنین یک سبد به او داد تا مانند کلاه قرمزی در داستان باشد.


  • یک سبد پر از میوه

  • To go along grab one of the garlic knot rolls from the bread basket.


    برای ادامه، یکی از رول های گره سیر را از سبد نان بردارید.

  • Every basket she makes gives her permission to go for another.


    هر سبدی که درست می‌کند به او اجازه می‌دهد به سراغ دیگری برود.

  • Wicker waste paper baskets and bathroom sponges are guaranteed to be disintegrated at an alarming rate if left in the open.


    سبدهای کاغذ باطله حصیری و اسفنج های حمام تضمین می شود که اگر در فضای باز باقی بمانند، با سرعت نگران کننده ای متلاشی می شوند.

  • Men kept feeling my puris and throwing them back into the baskets if they were not satisfied as to their softness.


    مردها مدام puris من را احساس می کردند و اگر از نرمی آنها راضی نبودند آنها را به داخل سبدها می انداختند.

  • I stood on the low wall and tried to unhook the basket.


    روی دیوار پایین ایستادم و سعی کردم قلاب سبد را باز کنم.

  • He knew he must make the return crossing, as he had advertised, blindfolded and with baskets on his feet.


    او می‌دانست که باید همان‌طور که تبلیغ کرده بود، با چشم‌بند و سبدهایی روی پاهایش، گذرگاه بازگشت را طی کند.

example - مثال

  • یک سبد خرید

  • a picnic basket


    یک سبد پیک نیک

  • a clothes/laundry basket (= in which dirty clothes are put before being washed)


    یک سبد لباس / لباس شستن (= که لباس های کثیف را قبل از شستن در آن قرار می دهند)

  • a wicker/wire basket


    یک سبد حصیری/سیمی

  • a cat/dog basket (= in which a cat or dog sleeps or is carried around)


    سبد گربه/سگ (= که در آن گربه یا سگ می خوابد یا به اطراف حمل می شود)


  • یک سبد میوه

  • Click to drop items into your shopping basket.


    برای انداختن اقلام در سبد خرید کلیک کنید.

  • 82 per cent of shoppers have abandoned an online shopping basket in the last year.


    82 درصد از خریداران در سال گذشته سبد خرید آنلاین را رها کرده اند.

  • to make/shoot a basket


    سبد درست کردن/تیراندازی کردن

  • the value of the rupee against a basket of currencies


    ارزش روپیه در برابر سبدی از ارزها

  • I’ve applied for several jobs. I don’t want to put all my eggs in one basket.


    من برای چندین شغل درخواست داده ام. من نمی خواهم همه تخم مرغ هایم را در یک سبد بگذارم.

  • She heaved the huge basket onto the table.


    سبد بزرگ را روی میز گذاشت.

  • She was cycling along with her bicycle basket full of groceries.


    او همراه با سبد دوچرخه اش پر از مواد غذایی دوچرخه سواری می کرد.

  • The cat lay curled in its basket.


    گربه در سبدش دراز کشیده بود.

  • On the table was a basket filled with delicious fruit.


    روی میز سبدی پر از میوه های خوشمزه بود.

  • There were hanging baskets full of summer flowers.


    سبدهای آویزان پر از گل های تابستانی بود.

  • She found a basket of fruit waiting for her in the hotel room.


    او یک سبد میوه در اتاق هتل در انتظار او یافت.

  • The logs were in a wicker basket next to the fireplace.


    کنده ها در یک سبد حصیری کنار شومینه قرار داشتند.

  • We packed a picnic basket and set off for the beach.


    سبد پیک نیک بستیم و راهی ساحل شدیم.

  • a shopping/picnic basket


    یک سبد خرید/پیک نیک

  • a wicker basket


    یک سبد حصیری

  • a laundry/clothes basket


    یک سبد لباسشویی/لباس

  • We picked lots of strawberries, but we'd eaten half the basket by the time we got home.


    توت فرنگی های زیادی برداشتیم، اما تا رسیدن به خانه نصف سبد را خورده بودیم.

  • There are four items in your basket.


    چهار کالا در سبد شما وجود دارد.


  • ارزش پوند در برابر سبدی از ارزهای جهانی

  • a wastepaper basket


    یک سبد کاغذ باطله

  • a basket of flowers


    یک سبد گل

  • She made three baskets in a row.


    سه سبد پشت سر هم درست کرد.

synonyms - مترادف
  • box


    جعبه

  • creel


    کریل

  • pannier


    تابه

  • punnet


    پونت

  • trug


    کامیون


  • مورد


  • ظرف

  • hamper


    مانع

  • holder


    دارنده

  • receptacle


    کشتی


  • جعبه حصیری

  • wickerwork box


    کته

  • kete


    کیسه

  • bag


    حوضچه

  • bassinet


    صندوقچه

  • bin


    بوشل

  • bushel


    حامل


  • گهواره

  • cradle


    ناسل

  • crate


    کیت کتان

  • nacelle


    سبد کتان

  • flax kit


    سبد پیکنیک

  • linen basket


    سبد خرید

  • picnic basket


    سبد حصیری


  • ظرف بافته شده

  • wicker basket


    کارتن

  • woven container


    قفسه سینه

  • carton


    تابوت


  • صندوق

  • casket


  • coffer


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

flunked

لغت پیشنهادی

stumbles

لغت پیشنهادی

slumped