material

base info - اطلاعات اولیه

material - مواد

noun - اسم

/məˈtɪriəl/

UK :

/məˈtɪəriəl/

US :

family - خانواده
materialism
ماتریالیسم
materialist
ماتریالیست
materialization
تحقق
material
مواد
immaterial
غیر مادی
materialistic
مادی گرا
materialize
تحقق یابد
materialistically
از نظر مادی
materially
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [material] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • building materials (= bricks, sand glass etc.)


    مصالح ساختمانی (= آجر، ماسه، شیشه و غیره)

  • Every item we sell is made out of recycled material.


    هر کالایی که می فروشیم از مواد بازیافتی ساخته شده است.

  • All the furniture is crafted from natural materials.


    تمام مبلمان از مواد طبیعی ساخته شده است.

  • synthetic/man-made materials


    مواد مصنوعی / مصنوعی

  • Bacteria help break down dead plant material such as fallen leaves.


    باکتری ها به تجزیه مواد گیاهی مرده مانند برگ های افتاده کمک می کنند.

  • We have 98% of the same genetic material as chimpanzees.


    ما 98 درصد از مواد ژنتیکی مشابه شامپانزه ها داریم.

  • teaching materials


    مواد آموزشی


  • آنها مجموعه ای از مطالب آموزشی را منتشر می کنند.

  • Advertising and promotional materials target the male market.


    تبلیغات و مواد تبلیغاتی بازار مردان را هدف قرار می دهد.

  • The company produces its own training material.


    این شرکت مواد آموزشی خود را تولید می کند.

  • She's collecting material for her latest novel.


    او در حال جمع آوری مطالب برای آخرین رمانش است.

  • This is not suitable reading material for a child.


    این مطالب خواندنی برای کودک مناسب نیست.

  • The letters were used as source material in this new biography.


    از حروف به عنوان منبع در این بیوگرافی جدید استفاده شده است.

  • Such conflicts provide good material for film plots.


    چنین تضادهایی مواد خوبی برای توطئه های فیلم فراهم می کند.

  • You'll need a piece of material about 20 cm square.


    شما به یک قطعه مواد حدودا 20 سانتی متر مربع نیاز دارید.

  • ‘What material is this dress made of?’ ‘Cotton.’


    این لباس از چه ماده ای ساخته شده است؟ پنبه.

  • The band played all new material at the gig.


    گروه تمام مواد جدید را در کنسرت پخش کرد.


  • معلم او را به عنوان مواد دانشگاهی خوب می دید (= به اندازه کافی خوب برای رفتن به دانشگاه).

  • He's not really Olympic material.


    او واقعاً ماده المپیک نیست.

  • Higher raw material costs have pushed up the price of many manufactured goods.


    هزینه های بالای مواد خام قیمت بسیاری از کالاهای تولیدی را بالا برده است.

  • Kaolin, the source material for porcelain, was discovered near the town.


    کائولن، ماده اولیه چینی، در نزدیکی شهر کشف شد.

  • Many of the original materials were reused in the restoration of the building.


    بسیاری از مصالح اولیه در بازسازی ساختمان مورد استفاده مجدد قرار گرفتند.

  • The artificial turf is laid onto a rubber composite material.


    چمن مصنوعی روی یک ماده کامپوزیت لاستیکی گذاشته می شود.

  • A ban on risk materials from the human food chain provides protection to public health.


    ممنوعیت مواد پرخطر از زنجیره غذایی انسان، از سلامت عمومی محافظت می کند.

  • The corn contains genetically modified material.


    ذرت حاوی مواد اصلاح شده ژنتیکی است.

  • Toxic chemicals and other materials have been found.


    مواد شیمیایی سمی و سایر مواد یافت شده است.

  • camping equipment


    تجهیزات کمپینگ


  • یک قطعه تجهیزات

  • household cleaning materials


    مواد تمیز کننده خانگی


  • وسایل اسکی می تواند گران باشد.

  • Skiing gear can be expensive.


synonyms - مترادف

  • ماده


  • جزء


  • چیز

  • articles


    مقالات


  • موضوع


  • اشیاء

  • objects


    بدن


  • تشکیل دهنده

  • constituent


    عناصر

  • elements


    متوسط


  • مواد


  • موجودی

  • materiel


    عرضه


  • منسوجات


  • چوب

  • textile


    ماده خام

  • timber


    کالاهای قطعه


  • کالاهای حیاط

  • piece goods


    پارچه

  • yard goods


    ساخت


  • عنصر

  • making


    ماده فیزیکی


  • اجزای تشکیل دهنده


  • موجودیت ها

  • constituents


    مادی بودن

  • entities


    گوشت و خون

  • materialness


    تجسم


  • flesh-and-blood


  • incarnation


antonyms - متضاد

  • هیچ چی

  • inanimate


    بی جان


  • مفهوم

  • abstract


    خلاصه

  • nothingness


    هیچی

  • nonobject


    غیر شیء


  • ایده

  • nonexistence


    عدم وجود

  • nonentity


    موضوع


  • بطلان

  • nullity


    غیر مادی بودن

  • immateriality


    ایده انتزاعی

  • abstract idea


    بی معنی بودن

  • meaninglessness


    بی اهمیت بودن

  • insignificance


    صفر

  • zero


لغت پیشنهادی

alleviation

لغت پیشنهادی

liberal

لغت پیشنهادی

blackballed