cotton

base info - اطلاعات اولیه

cotton - پنبه

noun - اسم

/ˈkɑːtn/

UK :

/ˈkɒtn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [cotton] در گوگل
description - توضیح
  • cloth or thread made from the white hair of the cotton plant


    پارچه یا نخی که از موهای سفید گیاه پنبه ساخته شده است

  • a plant with white hairs on its seeds that are used for making cotton cloth and thread


    گیاهی با کرک های سفید روی دانه هایش که برای ساختن پارچه و نخ پنبه ای استفاده می شود

  • thread used for sewing


    نخی که برای دوخت استفاده می شود

  • cotton wool


    پشم پنبه

  • the threads that grow around the seeds of a tall plant grown especially in the US China, and South Asia


    رشته هایی که در اطراف بذر یک گیاه بلند رشد می کند که به ویژه در ایالات متحده، چین و آسیای جنوبی رشد می کند.

  • thread or cloth made from the fibres of the cotton plant


    نخ یا پارچه ساخته شده از الیاف گیاه پنبه


  • پنبه به شکل یک توده نرم که معمولاً برای تمیز کردن پوست شما استفاده می شود

  • thread or cloth made from the fiber surrounding the seeds of a tall plant or these fibers themselves


    نخ یا پارچه ساخته شده از الیاف اطراف دانه های یک گیاه بلند یا خود این الیاف

  • The towels are 100% cotton.


    حوله ها 100% پنبه هستند.

  • In addition water-intensive crops such as rice should be abandoned in favour of wheat and cotton.


    علاوه بر این، محصولات پرآب مانند برنج باید به نفع گندم و پنبه کنار گذاشته شوند.

  • The photographs of black cotton pickers, including young children, are reminders of the harsh reality underlying the glory.


    عکس‌های پنبه‌چین‌های سیاه، از جمله کودکان خردسال، یادآور واقعیت خشن زیربنای شکوه است.

  • And it was for cotton that the first real factories came into being.


    و برای پنبه بود که اولین کارخانه های واقعی به وجود آمدند.

  • fields of cotton and corn


    مزارع پنبه و ذرت

  • You're like a sea of cotton wool.


    تو مثل دریایی از پشم پنبه ای.

  • We were five miles out of Sabinal in the cotton fields and grape vineyards.


    پنج مایلی دورتر از سابینال در مزارع پنبه و تاکستان های انگور بودیم.

  • This enabled Whessoe to stamp its by now ubiquitously accepted name on the conduit that supplied vital water to the cotton city.


    این امر Whessoe را قادر ساخت تا نام خود را که اکنون در همه جا پذیرفته شده بود بر روی مجرای که آب حیاتی شهر پنبه ای را تامین می کرد، نشان دهد.

  • A white cotton Mondrian laundry bag will set a guest back $ 60.


    یک کیسه لباس‌شویی موندریان پنبه‌ای سفید 60 دلار به میهمان بازمی‌گرداند.

example - مثال
  • From the age of six she worked in the fields, picking cotton.


    از شش سالگی در مزرعه کار می کرد و پنبه می چید.

  • bales of cotton


    عدل های پنبه

  • cotton fields/plantations/plants


    مزارع پنبه / مزارع / گیاهان

  • The sheets are 100 per cent pure cotton.


    ملحفه ها 100 درصد پنبه خالص هستند.

  • a cotton shirt/skirt


    یک پیراهن/ دامن نخی

  • printed cotton cloth


    پارچه نخی چاپ شده


  • صنعت پنبه

  • a cotton mill


    یک آسیاب پنبه

  • a pure cotton T-shirt


    یک تی شرت نخی خالص

  • shivering in her thin cotton nightdress


    در لباس خواب نخی نازک خود می لرزید

  • sewing cotton


    دوخت پنبه

  • a cotton reel


    یک قرقره پنبه ای

  • Use a cotton ball to apply the lotion.


    برای استفاده از لوسیون از یک توپ پنبه ای استفاده کنید.

  • a bale of cotton


    یک عدل پنبه


  • یک پیراهن از پنبه خالص

  • She looked pretty in a simple cotton dress.


    او با یک لباس نخی ساده زیبا به نظر می رسید.

  • a reel of cotton (= thread)


    یک حلقه پنبه (= نخ)

  • cotton pads


    پد پنبه

  • a cotton shirt/dress


    یک پیراهن/لباس نخی

synonyms - مترادف
  • filament


    رشته

  • strand


    خط


  • نخ

  • thread


    فیبر آمریکا

  • yarn


    fibreUK

  • fiberUS


    طناب

  • fibreUK


    پشم

  • cord


    ریسمان


  • لایه بندی

  • wool


    پشم گوسفند

  • twine


    الیاف پنبه

  • ply


    پشم ریسی شده

  • fleece


    نخ کتان


  • مو

  • spun wool


    برس

  • flaxen thread


    اصلی


  • تروم

  • bristle


    توده

  • staple


    کتان

  • thrum


    بافت


  • ابریشم

  • flax


    پود

  • woof


    پرز

  • silk


    ravelingUS

  • weft


    لیگاتور

  • lint


    راول

  • ravelingUS


    برچه

  • ligature


    پیچ و تاب

  • ravel


  • stamen


  • warp


antonyms - متضاد
  • misunderstand


    سوء تفاهم

  • misinterpret


    سوء تعبیر کند

  • misconstrue


    سوء تعبیر کردن

  • misapprehend


    سوء تفاهم کردن


  • اشتباه

  • misread


    اشتباه خوانده شود

  • misjudge


    قضاوت نادرست

  • miscalculate


    اشتباه محاسبه کند

  • misknow


    بد دانستن

  • confound


    گیج کردن

  • confuse


    تصور غلط

  • misconceive


    اشتباه درک کردن

  • misperceive


    از دست دادن


  • اشتباه فهمیدن

  • miscomprehend


    بد شنیدن

  • mishear


    اشتباه حساب کردن

  • misreckon


    اشتباه گرفته شود

  • be mistaken


    اشتباه بگیر


  • چیزی را اشتباه بگیرید


  • یک تصور نادرست دریافت کنید


  • یک تفسیر اشتباه قرار دهید


  • در توهم بودن

  • be under a delusion


    پارس کردن درخت اشتباه

  • be barking up the wrong tree


    تصور اشتباه در مورد


  • خطوط خود را عبور دهید

  • get your lines crossed


    در مقاصد متقابل با

  • be at cross-purposes with


    سیم های خود را عبور دهید

  • get your wires crossed


    انتهای اشتباه چوب را بگیرید


  • نفهمیدن


  • نمی دانم

  • don't know


لغت پیشنهادی

miscarriage

لغت پیشنهادی

avulse

لغت پیشنهادی

auditor