including

base info - اطلاعات اولیه

including - شامل

preposition - حرف اضافه

/ɪnˈkluːdɪŋ/

UK :

/ɪnˈkluːdɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [including] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I've got three days' holiday including New Year's Day.


    من سه روز تعطیلات دارم از جمله روز سال نو.

  • Six people were killed in the riot, including a policeman.


    در این شورش شش نفر از جمله یک پلیس کشته شدند.

  • It's £7.50, not including tax.


    7.50 پوند بدون احتساب مالیات است.

  • The website has a variety of interactive exercises (e.g. matching games, crosswords and quizzes).


    این وب سایت دارای انواع تمرین های تعاملی (مانند بازی های تطبیق، جدول کلمات متقاطع و آزمون ها) است.

  • The website has a variety of interactive exercises, including matching games, crosswords and quizzes.


    این وب سایت دارای انواع تمرین های تعاملی، از جمله بازی های تطبیق، جدول کلمات متقاطع و آزمون ها است.

  • Internet technologies, such as wikis, blogs and social networking sites, have changed the way that people find information and interact with it.


    فن‌آوری‌های اینترنتی، مانند ویکی‌ها، وبلاگ‌ها و سایت‌های شبکه‌های اجتماعی، روشی را که مردم اطلاعات پیدا می‌کنند و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند، تغییر داده‌اند.

  • Many websites allow users to contribute information. A good example of this is the ‘wiki’, a type of website that anyone can edit.


    بسیاری از وب‌سایت‌ها به کاربران اجازه می‌دهند تا اطلاعات را به اشتراک بگذارند. نمونه بارز این «ویکی» است، نوعی وب‌سایت که هر کسی می‌تواند آن را ویرایش کند.

  • Wikis vary in how open they are. For example some wikis allow anybody to edit content while others only allow registered users to do this.


    ویکی ها از نظر باز بودن متفاوت هستند. برای مثال، برخی ویکی‌ها به هر کسی اجازه ویرایش محتوا را می‌دهند، در حالی که برخی دیگر فقط به کاربران ثبت‌نام شده اجازه می‌دهند این کار را انجام دهند.

  • Wikis vary in how open they are. Some wikis, for example/for instance allow anybody to edit content while others only allow registered users to do this.


    ویکی ها از نظر باز بودن متفاوت هستند. برخی از ویکی‌ها، برای مثال/مثلا، به هر کسی اجازه ویرایش محتوا را می‌دهند، در حالی که برخی دیگر فقط به کاربران ثبت‌نام شده اجازه می‌دهند این کار را انجام دهند.


  • افراد بیشتری اخبار خود را در اینترنت می خوانند. برای مثال، بیش از 14 میلیون نفر اکنون نسخه آنلاین آکسفورد هرالد را می خوانند.

  • Online newspapers are now more popular than paper ones. ‘The Oxford Herald’ is a case in point. Its print circulation has fallen in recent years, while its website attracts millions of users every month.


    روزنامه‌های آنلاین در حال حاضر محبوب‌تر از روزنامه‌های کاغذی هستند. «آکسفورد هرالد» نمونه‌ای است. تیراژ چاپ آن در سال های اخیر کاهش یافته است، در حالی که وب سایت آن هر ماه میلیون ها کاربر را جذب می کند.

  • Eight people including two children, were injured in the explosion.


    در این انفجار هشت نفر از جمله دو کودک زخمی شدند.

  • Including Christmas Day and Boxing Day I've got a week off work.


    از جمله روز کریسمس و روز باکس، من یک هفته مرخصی کار دارم.

  • A customer base including 15 of the Fortune 100 companies is a strong start.


    پایگاه مشتری شامل 15 شرکت از 100 شرکت فورچون شروعی قوی است.

  • The camera sells for $550, not including the tripod.


    این دوربین بدون احتساب سه پایه به قیمت 550 دلار به فروش می رسد.

  • The position requires consensus-building, including taking the views of all stakeholders into consideration.


    این موضع مستلزم ایجاد اجماع، از جمله در نظر گرفتن نظرات همه ذینفعان است.

  • Including me our office now has 15 full-time employees.


    از جمله من، دفتر ما اکنون 15 کارمند تمام وقت دارد.

synonyms - مترادف
  • inclusive of


    شامل

  • containing


    حاوی

  • counting


    با احتساب


  • با


  • که شامل

  • which includes


    ساخته شده از

  • made up of


    در میان چیز های دیگر

  • among other things


antonyms - متضاد
  • excluding


    مستثنی کردن

  • bar


    بار

  • barring


    ممنوع کردن


  • بعلاوه


  • بجز

  • excepting


    استثنایی

  • minus


    منهای


  • شامل نمیشود


  • خارج از


  • صرفه جویی


  • صرفه جویی در


  • بدون


  • جدا از


  • جدای از


  • در كنار

  • but


    ولی

  • discounting


    تخفیف دادن

  • disregarding


    بی توجهی


  • منحصر به فرد از

  • exclusive of


    معاف شدن

  • exempting


    حذف کردن

  • omitting


    غیر از


  • بیرون


  • رد کردن

  • rejecting


    کنار گذاشتن

  • leaving aside


    ترک کردن

  • leaving out


    به حساب نمی آید

  • not counting


    ذخیره برای

  • ruling out


    به غیر از



لغت پیشنهادی

devotion

لغت پیشنهادی

rummage

لغت پیشنهادی

wink