fortune
fortune - ثروت
noun - اسم
UK :
US :
بد شانسی
مایه تاسف
خوش شانس
خوشبختانه
مقدار بسیار زیادی پول
شانس یا شانس و تأثیری که بر زندگی شما می گذارد
چیزهای خوب یا بدی که در زندگی اتفاق می افتد
یک شخص، کسب و کار یا صنعت در یک زمان خاص چقدر موفق یا ناموفق است
مقدار زیادی پول، کالا، اموال و غیره.
شانس و روشی که بر زندگی شما تأثیر می گذارد
برای کشف اینکه در آینده چه اتفاقی برای کسی خواهد افتاد، برای مثال با نگاه کردن به خطوط روی دستان او یا استفاده از مجموعه ای از کارت های خاص
to discover what will happen to someone in the future for example by looking at the lines on their hands or using a special set of cards
مقدار بسیار زیادی پول یا دارایی
مجموعه اتفاقات خوب یا بدی که برای شما اتفاق می افتد و در زندگی شما تأثیر می گذارد
اگر کسی ثروت شما را بگوید، آن شخص سعی می کند بفهمد که در آینده چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد، به عنوان مثال با نگاه کردن به خطوط روی دستان شما یا با استفاده از مجموعه ای از کارت های خاص.
If someone tells your fortune that person tries to discover what will happen to you in the future for example by looking at the lines on your hands or by using a special set of cards.
مقدار زیادی از اموال با ارزش یا پولی که شخصی جمع آوری کرده یا به ارث برده است
موفقیت ها یا شکست هایی که یک شخص، شرکت یا صنعت در یک زمان خاص دارد
برای یک کودک چهار ساله، 10 دلار مانند یک ثروت به نظر می رسد.
در سال 1986، هریمن درگذشت و بخش قابل توجهی از ثروت او را که 100 میلیون دلار تخمین زده میشد، به جا گذاشت.
او بسیاری از ثروت 1.4 میلیارد دلاری خود را در سقوط بازار سهام از دست داد.
برای یک چیز، ثروت اقتصادی شرکت ها تغییر می کند.
او بیشتر عمر خود را در جزیره منهتن گذراند و اولین ثروت خود را در تجارت خز به دست آورد.
بخش فوق العاده ای از بخت خوب که به من داده شده بود، این فرصت بود که به روش خودم با آن مبارزه کنم.
در طول قرن نوزدهم مورد توجه قرار گرفتن شانس خوبی بود، در حالی که ستایش یک مزیت حرفه ای بود.
The extraordinary piece of good fortune that I had been given was the opportunity to fight it my way.
متأسفانه معلوم شد که او هدر دهنده است و ثروت خود را قبل از مرگ در جوانی هدر داد.
During the nineteenth century to be noticed was good fortune while to be praised was a professional advantage.
سپس، یک سال بعد، ثروت او تغییر کرد.
این درام در طول شب ادامه داشت، همانطور که مسابقه شروع می شد، با هر پرتاب دارت، شانس تغییر می کرد.
The drama continued throughout the evening as the contest got under way with fortunes changing with every throw of the darts.
او در املاک و مستغلات ثروت زیادی به دست آورد.
پدرش ثروت خود را از فروش لوازم الکترونیکی به دست آورد.
او سهمی از ثروت خانواده را به ارث برد.
چنین ماشینی هزینه کمی دارد (= پول زیادی).
برای دادن غذاهای خوشمزه و سالم به خانواده خود نیازی به هزینه گزافی ندارید.
او امیدوار است اولین گام او در ایالات متحده اولین قدم در مسیر شهرت و ثروت باشد.
او ثروتی نزدیک به 2 میلیارد دلار به دست آورد.
او بخش بزرگی از ثروت شخصی خود را صرف تضمین بقای شرکت کرد.
من این شانس را داشته ام که با چند کارگردان زبردست کار کنم.
با اقبالی تقریباً بلافاصله کار پیدا کرد.
بخت بر من تبسم کرد (= خوش شانس بودم).
قیمت سهم به دنبال تغییر شانس صنعت فیلم است.
ثروت جنگ
زمانی که ذائقه عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تحول بزرگی شد.
او می تواند با نگاه کردن به خطوط روی دست شما ثروت شما را تشخیص دهد.
رفتند تا فال خود را بخوانند.
بسیاری برای جستجوی ثروت خود به استرالیا مهاجرت کردند.
آن انگشتر باید ارزش یک ثروت را داشته باشد.
او ثروت خود را از پرورش اسب به دست آورد.
او ثروت قابل توجهی از معاملات سهام به دست آورده است.
او ثروت خود را در تصادف سال 1929 از دست داد.
عمه اش مرد و ثروتی برایش گذاشت.
آنها خانه خود را در زمان مناسب فروختند و از آن ثروت به دست آوردند.
قرار است نعل اسبی که به در شما میخکوب شده است، خوش شانسی بیاورد.
با اقبال خوب، اتوبوسی درست زمانی که به آن نیاز داشتم آمد.
برای یک بار، بخت با ما همراه بود: هوا به موقع برای بازی بهتر شد.
این حزب همچنان امیدوار است که ثروت انتخاباتی خود را احیا کند.
این تیم در نیمه دوم تغییرات چشمگیری داشت.
سالی پر از ثروت برای شرکت
هوادارانی که شانس تیم انتخابی خود را دنبال می کنند
او ثروتی را از مادربزرگش به ارث برده است.
ثروت
riches
منابع
resources
سرمایه، پایتخت
دارایی های
assets
ویژگی
به معنای
means
به موجب آن
wherewithal
گنج
treasure
مجلل
opulence
ارزش
املاک
ثروتمندی
affluence
رفاه
prosperity
اموال
possessions
جیب های عمیق
deep pockets
پول
ماده
منابع مالی
funds
پول نقد
امور مالی
finances
پس انداز
savings
دارایی ها
holdings
طلا
غنا
richness
کالاها
goods
متعلقات
belongings
اشیاء با ارزش
valuables
ذخایر
reserves
سود
lucre
بچه گربه
kitty
destitution
فقر
hardship
سختی
indigence
حقوق خصوصی
penury
بدهی
خواستن
privation
نیاز
گدایی
نیازمندی
بی عیب و نقصی
beggary
فقیر شدن
neediness
پریشانی
impecuniousness
بی پولی
impoverishment
فقر گرایی
distress
محرومیت
pennilessness
ضرورت
pauperism
خراب کردن
deprivation
تباهی
necessity
تنگناهای وخیم
ruin
ورشکستگی
ruination
بی عفتی
dire straits
مشکلات
pauperdom
عیب
insolvency
کمبود
bankruptcy
عدم
impecuniosity
ریاضت
difficulties
disadvantage
poorness
shortage
austerity