industry

base info - اطلاعات اولیه

industry - صنعت

noun - اسم

/ˈɪndəstri/

UK :

/ˈɪndəstri/

US :

family - خانواده
industrialist
صنعتگر
industrialism
صنعت گرایی
industrialization
صنعتی سازی
industrial
صنعتی
industrialized
صنعتی شده
industrious
سخت کوش
industrialize
صنعتی کردن
industrially
به صورت صنعتی
industriously
سخت کوشانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [industry] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the needs of British industry


    نیازهای صنعت بریتانیا


  • وزارت تجارت و صنعت

  • She got a job in industry.


    او یک شغل در صنعت پیدا کرد.

  • the steel/oil/auto industry


    صنعت فولاد/نفت/خودرو

  • the music/film/tourism industry


    صنعت موسیقی/فیلم/گردشگری

  • We need to develop local industries.


    ما باید صنایع داخلی را توسعه دهیم.

  • She later worked in the banking industry.


    او بعداً در صنعت بانکداری مشغول به کار شد.

  • The whole issue has raised concern within the food industry.


    کل این موضوع باعث نگرانی در صنعت غذا شده است.

  • At a wider level the industry as a whole needs restructuring.


    در سطح گسترده تر، صنعت به عنوان یک کل نیاز به تجدید ساختار دارد.

  • industry insiders/analysts/experts


    خودی ها / تحلیلگران / کارشناسان صنعت

  • the Kardashian industry (= the large number of people involved in making the Kardashian family successful)


    صنعت کارداشیان (= تعداد زیادی از افرادی که در موفقیت خانواده کارداشیان نقش دارند)

  • We were impressed by their industry.


    ما تحت تاثیر صنعت آنها قرار گرفتیم.

  • The banks lend money to commerce and industry.


    بانک ها به تجارت و صنعت وام می دهند.

  • government measures to stimulate new industry


    اقدامات دولت برای تحریک صنعت جدید


  • تغییر مسیر از تولید به صنعت خدمات

  • trade barriers erected to protect domestic industry


    موانع تجاری برای محافظت از صنعت داخلی ایجاد شده است


  • در صنعت کامپیوتر، تغییر بسیار سریع اتفاق می افتد.

  • The music industry is changing rapidly.


    صنعت موسیقی به سرعت در حال تغییر است.

  • In the favourable economic environment new light industries are constantly springing up.


    در فضای مساعد اقتصادی، صنایع سبک جدید دائماً در حال ظهور هستند.

  • More than 140 000 people are directly involved in the industry.


    بیش از 140 000 نفر به طور مستقیم در این صنعت درگیر هستند.


  • از بین رفتن صنعت هسته ای منجر به از دست دادن مشاغل سنگین خواهد شد.

  • The government decided to encourage industries based on biotechnology.


    دولت تصمیم گرفت صنایع مبتنی بر بیوتکنولوژی را تشویق کند.

  • The state's timber industry is heavily subsidized.


    صنعت چوب این ایالت به شدت یارانه می گیرد.

  • When the oil ran out other industries associated with it closed down.


    وقتی نفت تمام شد، سایر صنایع مرتبط با آن تعطیل شدند.

  • Thousands of jobs were lost in the steel industry.


    هزاران شغل در صنعت فولاد از بین رفت.


  • تجارت و صنعت

  • industry and commerce


    صنعت و تجارت

  • The city needs to attract more industry.


    این شهر نیاز به جذب صنعت بیشتری دارد.

  • The strike seriously reduced coal deliveries to industry.


    اعتصاب به طور جدی تحویل زغال سنگ به صنعت را کاهش داد.

  • the gas/electricity industry


    صنعت گاز/برق


  • صنعت توریست

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • laziness


    تنبلی

  • lethargy


    بی حالی

  • unemployment


    بیکاری

  • worthlessness


    بی ارزشی

  • disregard


    بی توجهی

  • neglect


    غفلت

  • negligence


    جهل

  • ignorance


    سهل انگاری - بی دقتی

  • carelessness


    بی فکری

  • indolence


    بی تفاوتی

  • thoughtlessness


    عدم فعالیت

  • inattention


    تحقیر

  • apathy


    بی اعتنایی

  • indifference


    بی احتیاطی

  • inactivity


    در نظر گرفتن

  • heedlessness


    نارضایتی انگلستان

  • disdain


    بی علاقگی

  • unconcern


    نارضایتی ایالات متحده

  • nonchalance


    کناره گیری

  • insouciance


    پیش از موعد

  • inconsideration


  • disfavourUK


  • disinterest


  • disfavorUS


  • unmindfulness


  • disinterestedness


  • detachment


  • neglectfulness


  • remissness


  • pretermission


لغت پیشنهادی

-ancy

لغت پیشنهادی

coinciding

لغت پیشنهادی

sexier