reduce

base info - اطلاعات اولیه

reduce - كاهش دادن

verb - فعل

/rɪˈduːs/

UK :

/rɪˈdjuːs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [reduce] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Reduce speed now (= on a sign).


    اکنون سرعت را کاهش دهید (= روی یک علامت).

  • Giving up smoking reduces the risk of heart disease.


    ترک سیگار خطر ابتلا به بیماری های قلبی را کاهش می دهد.

  • to reduce costs/numbers


    برای کاهش هزینه ها/اعداد

  • a reduced rate/price


    کاهش نرخ/قیمت

  • They will require car makers to reduce emissions of carbon dioxide by 30%.


    آنها از خودروسازان می خواهند که انتشار دی اکسید کربن را تا 30 درصد کاهش دهند.

  • Costs have been reduced by 20% over the past year.


    هزینه ها در سال گذشته 20 درصد کاهش یافته است.

  • The number of employees was reduced from 40 to 25.


    تعداد کارکنان از 40 نفر به 25 نفر کاهش یافت.

  • The skirt was reduced to £10 in the sale.


    این دامن در فروش به 10 پوند کاهش یافت.


  • به سمت ساحل، اندازه تپه ها به تدریج کاهش می یابد.

  • The number of search engines has reduced substantially over the last few years.


    تعداد موتورهای جستجو در چند سال گذشته به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.

  • a reducing plan


    یک طرح کاهشی

  • Legislation progressively reduced the number of situations in which industrial action could be taken.


    قانون به تدریج تعداد موقعیت هایی را که در آن اقدامات صنعتی انجام می شد کاهش داد.

  • Pollution from the works has been reduced by 70 per cent.


    آلودگی ناشی از این آثار 70 درصد کاهش یافته است.

  • The price is reduced from 99 cents to 85 cents.


    قیمت از 99 سنت به 85 سنت کاهش یافته است.

  • The risks must be reduced to the absolute minimum.


    خطرات باید به حداقل مطلق کاهش یابد.

  • We need to reduce the speed slightly.


    باید سرعت را کمی کاهش دهیم.

  • The program aims to reduce or eliminate pesticides.


    هدف این برنامه کاهش یا حذف آفت کش ها است.

  • This could greatly reduce the number of injuries suffered.


    این می تواند تا حد زیادی از تعداد صدمات متحمل شده بکاهد.

  • She is trying to reduce the amount of time she spends away from home.


    او سعی می کند مدت زمانی را که خارج از خانه می گذراند کاهش دهد.

  • Regulating traffic will reduce the accident rate significantly.


    تنظیم ترافیک میزان تصادفات را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد.

  • Many studios sell ten cards for a reduced rate.


    بسیاری از استودیوها ده کارت را با نرخ کاهش یافته می فروشند.

  • Yoga can help reduce stress levels.


    یوگا می تواند به کاهش سطح استرس کمک کند.

  • It was a tough decision to reduce the size of the workforce.


    کاهش تعداد نیروی کار تصمیم سختی بود.

  • The police will be given more resources to reduce violent crime.


    به پلیس منابع بیشتری برای کاهش جرایم خشن داده می شود.

  • Do nuclear weapons really reduce the risk of war?


    آیا واقعاً سلاح های هسته ای خطر جنگ را کاهش می دهند؟

  • The plane reduced speed as it approached the airport.


    هواپیما با نزدیک شدن به فرودگاه سرعت خود را کاهش داد.

  • My weight reduces when I stop eating sugar.


    با قطع مصرف شکر وزنم کاهش می یابد.

  • We bought a TV that was reduced from £500 to £350 in the sales.


    ما یک تلویزیون خریدیم که از 500 پوند به 350 پوند در فروش کاهش یافت.

  • I reduced the problem to a few simple questions.


    من مشکل را به چند سوال ساده تقلیل دادم.

  • Reduce the sauce by boiling for five minutes.


    سس را با پنج دقیقه جوشاندن کم کنید.

  • Simmer until the liquid has reduced by about one third.


    بجوشانید تا مایع حدود یک سوم کم شود.

synonyms - مترادف
  • lessen


    کاهش دادن


  • پایین تر


  • نزول کردن

  • diminish


    کاهش

  • minimiseUK


    MinimiseUK

  • minimizeUS


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • taper


    مخروطی

  • deplete


    خالی کردن


  • سهولت

  • curtail


    محدود کردن

  • cut


    برش


  • حد


  • در حد متوسط

  • lighten


    سبک کردن

  • mitigate


    کاهش تدریجی


  • کاهش دهید


  • قطع کردن


  • فرو ریختن

  • quell


    تخفیف دادن

  • abate


    شماره گیری کنید

  • alleviate


    کاهش مقیاس

  • curb


    خلق و خوی

  • dial down


    axUS

  • downscale


    axeUK

  • temper


    رها کردن

  • axUS


    پاره کردن

  • axeUK


    به عقب برگرد


  • بریده بریده

  • pare



  • slash


antonyms - متضاد

  • افزایش دادن


  • بالا بردن

  • boost


    تقویت


  • رشد

  • augment


    تقویت کردن

  • escalate


    تشدید شود

  • amplify


    ترکیب

  • compound


    افزایش

  • elevate


    باد کردن

  • increment


    بلند کردن

  • inflate


    بزرگ کردن


  • تکثیر کردن

  • magnify


    پیش رفتن

  • multiply


    افزایش دهد


  • بالا


  • جمع کردن

  • heighten


    بهبود بخشد


  • گوساله کردن

  • up


    ساختن

  • aggrandize


    برخورد کردن

  • amass


    متمم

  • ameliorate


    میل لنگ

  • beef up


    بالا رفتن


  • جک تا

  • bump up


    علامت گذاری کنید

  • complement


  • crank up


  • hike up


  • intensify


  • jack up



لغت پیشنهادی

penalties

لغت پیشنهادی

cantor

لغت پیشنهادی

ADC