lift
lift - بلند کردن
verb - فعل
UK :
US :
حرکت دادن چیزی یا کسی به سمت بالا در هوا
تا بخشی از بدن خود را به سمت بالا حرکت دهید
حذف قاعده یا قانونی که می گوید چیزی مجاز نیست
بردن افراد یا اشیا به یا از یک مکان با هواپیما
اگر ابر یا مه بلند شود، ناپدید می شود
اگر احساس غم و اندوه از بین برود، ناپدید می شود
to take words, ideas etc from someone else’s work and use them in your work without stating where they came from and as if they were your own words etc
گرفتن کلمات، ایده ها و غیره از کار دیگران و استفاده از آنها در کار خود، بدون بیان اینکه آنها از کجا آمده اند و گویی کلمات خود شما هستند و غیره.
دزدیدن چیزی
اگر صدایتان را بلند کنید، بلندتر صحبت می کنید، فریاد می زنید یا آواز می خوانید
برای افزایش قیمت، سود و غیره
برای کندن سبزیجاتی که در زیر زمین رشد می کنند
to move something or someone upwards to a higher position especially something heavy either by using your hands or a machine
برای حرکت دادن چیزی یا شخصی به سمت بالا به یک موقعیت بالاتر، به ویژه چیزهای سنگین، با استفاده از دست یا ماشین
to lift something to a higher position for a short time before lowering it again. Raise is more formal than lift
برای مدت کوتاهی چیزی را قبل از پایین آوردن دوباره به یک موقعیت بالاتر بلند کنید. افزایش رسمی تر از بلند کردن است
بلند کردن چیزی از روی زمین، از روی میز و غیره، به خصوص چیز کوچک یا سبک
بلند کردن سریع کسی یا چیزی را از روی زمین، از روی میز و غیره با استفاده از دست یا بازوی خود
بلند کردن چیزی که سنگین است و حمل آن دشوار است
چیزی را به جایگاهی بالاتر ببرند و در آنجا نگه دارند
برای مثال به این دلیل که می خواهید در کلاس صحبت کنید یا هنگام رای دادن، دست خود را به هوا ببرید
ماشینی که می توانید سوار آن شوید، که بین طبقات یک ساختمان بلند بالا و پایین می رود
اگر کسی را بلند کنید، او را به جایی در ماشین خود می برید
حرکتی که در آن چیزی بلند یا بلند می شود
فشار هوا که چیزی مانند هواپیما را در هوا نگه می دارد یا آن را بالاتر می برد
برای حذف یک قانون یا قانون
جابجایی چیزی از جایگاه پایین تر به بالاتر
برای برنده شدن در مسابقه یا مسابقه ای که در آن جایزه یک فنجان فلزی است
برای کندن سبزیجات یا گیاهان زیرزمینی از زمین
گرفتن و بلند کردن چیزی به منظور برداشتن، حمل یا انتقال آن به موقعیت دیگری
تا صدای شما بلندتر شود، به خصوص هنگام اجرا
برای ساختن چیزی جالب تر یا لذت بخش تر
برای خوشحال کردن کسی
درب جعبه را برداشتم و به داخل آن نگاه کردم.
سرش را بلند کرد تا به او نگاه کند.
او کودک نوپا را بلند کرد و او را در آغوش گرفت.
همانجا ایستاد و دستهایش را بالای سرش بلند کرده بود.
یحیی چشمان خود را (= نگاه کرد) از کتاب خود برداشت.
Her eyebrows lifted. ‘Apologize? Why?’
ابروهایش بالا رفت. 'عذر خواهی کردن؟ چرا؟'
بچه را از روی صندلی بلند کردم.
چمدان را از روی قفسه پایین آورد.
بازماندگان با هلیکوپتر به محل امن منتقل شدند.
بهترین راه برای رهایی کشورها از فقر تجارت است.
دولت تصمیم گرفت ممنوعیت صادرات تسلیحات را لغو کند.
برای رفع تحریم ها/محدودیت ها
ایالات متحده همچنان مخالف لغو تحریم بود.
اکنون حکومت نظامی لغو شده است.
پلیس توانست آرامش را بازگرداند و منع آمد و شد تا حدودی لغو شد.
با دیدن او قلبش بلند شد.
این خبر روحیه ما را تقویت کرد.
مه شروع به بلند شدن کرد.
Gradually my depression started to lift.
به تدریج افسردگی من شروع به بهبود کرد.
مه ناگهان بلند شد.
او کالاهای برقی را از فروشگاهی که در آن کار می کرد بلند می کرد.
او بیشتر ایده ها را از کتابی که خوانده بود برداشت.
سطرهایی برگرفته از یک شعر معروف
برای بلند کردن سیب زمینی
Interest rates were lifted yesterday.
دیروز نرخ بهره افزایش یافت.
توسعه مجدد در امتداد رودخانه باید به افزایش قیمت ملک در این منطقه کمک کند.
بچه ها هرگز انگشتی برای کمک در خانه بلند نمی کنند.
سرش به شدت بالا گرفت
ژولیت سری تکان داد و صورتش را به سمت دیوید برد.
جعبه آنقدر سنگین بود که به سختی توانستم آن را بلند کنم.
کیک را با احتیاط از سینی بردارید و روی توری سیمی خنک کنید.
بالا بردن
hoist
بالابر
elevate
تقویت
uplift
سنگین
upraise
رانش
boost
بالا
heave
ایستاده
heft
سربلند کردن
thrust
حمل
جرثقیل
erect
پیاده روی
upheave
کوه
هوک
crane
هویک
hike
قوز
عقب
hoick
قرار دادن
hoik
مطرح کردن
hump
قدرت گرفتن
rear
سوار کردن
وینچ کردن
شناور کردن
حمل کردن
perk up
raise aloft
winch up
buoy up
haul up
heave up
پایین تر
رها کردن
dip
شیب
depress
افسرده
قرار دادن
غوطه
plunge
فرود آمدن
descend
کاهش می یابد
نزول کردن
سقوط کردن
سقوط
کاهش دادن
slump
ناامید کردن
lessen
زمین
تضعیف شود
از بین رفتن
weaken
سقوط شدید
حذف کردن
plummet
برو پایین
demit
پایین کشیدن
با خاک یکسان کردن
فرو رفتن
raze
پایین آوردن
بگذار سقوط کند
دماغی
غلت زدن
عقب نشینی کند
nosedive
کاهش
tumble
recede
diminish