remove

base info - اطلاعات اولیه

remove - برداشتن

verb - فعل

/rɪˈmuːv/

UK :

/rɪˈmuːv/

US :

family - خانواده
move
حرکت
movement
جنبش
removal
حذف
remover
حذف کننده
mover
حرکت دهنده
movable
متحرک
unmoved
بی حرکت
moving
در حال حرکت
movingly
به صورت متحرک
google image
نتیجه جستجوی لغت [remove] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Illegally parked vehicles will be removed.


    خودروهای پارک شده غیرقانونی حذف خواهند شد.

  • He removed his hand from her shoulder.


    دستش را از روی شانه اش برداشت.

  • Three children were removed from the school for persistent bad behaviour.


    سه کودک به دلیل رفتار بد مداوم از مدرسه حذف شدند.


  • تابه را از روی حرارت بردارید و به هم زدن سس ادامه دهید.

  • She removed her glasses and rubbed her eyes.


    عینکش را برداشت و چشمانش را مالید.

  • Passengers no longer have to remove their shoes during security checks.


    مسافران دیگر مجبور نیستند هنگام بررسی های امنیتی کفش های خود را در بیاورند.

  • She has had the tumour removed.


    او تومور را برداشته است.

  • She had surgery to remove the two tumours.


    او برای برداشتن دو تومور تحت عمل جراحی قرار گرفت.

  • to remove problems/obstacles/objections


    برای حذف مشکلات / موانع / مخالفت ها

  • Considerable progress has been made in removing barriers to trade within the EU.


    پیشرفت قابل توجهی در رفع موانع تجارت در داخل اتحادیه اروپا حاصل شده است.

  • The news removed any doubts about the company's future.


    این خبر هرگونه تردید در مورد آینده این شرکت را برطرف کرد.

  • This comment has been removed by a moderator.


    این نظر توسط مدیر حذف شده است.

  • The police instructed the author to remove the offending material from the website.


    پلیس به نویسنده دستور داد تا مطالب توهین آمیز را از وب سایت حذف کند.

  • She asked for her name to be removed from the list of candidates.


    وی خواستار حذف نام خود از لیست نامزدها شد.

  • It was impossible to remove the stain from the tablecloth.


    پاک کردن لکه از روی سفره غیرممکن بود.

  • The elections removed the government from power.


    انتخابات حکومت را از قدرت خارج کرد.

  • Many of these books are far removed from the reality of the children's lives.


    بسیاری از این کتاب ها با واقعیت زندگی کودکان فاصله زیادی دارند.

  • He's my cousin's son so he's my first cousin once removed.


    او پسر عموی من است، بنابراین او اولین پسر عموی من است که یک بار حذف شده است.

  • Fittings should be completely removed for cleaning.


    اتصالات باید به طور کامل برای تمیز کردن برداشته شوند.

  • She removed the dirty dishes from the table.


    ظرف های کثیف را از روی میز برداشت.

  • The old cladding can be easily removed using a claw hammer.


    روکش قدیمی را می توان به راحتی با استفاده از چکش پنجه ای جدا کرد.

  • people who have been forcibly removed from their homes


    افرادی که به زور از خانه های خود بیرون شده اند

  • the best way to remove stains


    بهترین راه برای از بین بردن لکه ها

  • These stains can be difficult to remove.


    از بین بردن این لکه ها ممکن است دشوار باشد.

  • Unsightly moles can be removed surgically.


    خال های ناخوشایند را می توان با جراحی برداشت.

  • Bee stings should be removed with tweezers.


    نیش زنبور باید با موچین پاک شود.

  • By producing an heir, the Queen effectively removed her cousin's hopes of succeeding to the throne.


    ملکه با ایجاد یک وارث، امیدهای پسر عموی خود را برای رسیدن به تاج و تخت از بین برد.

  • The proposed law would remove at a stroke the long-cherished right to trial by jury.


    قانون پیشنهادی حق دیرینه محاکمه توسط هیئت منصفه را به سرعت حذف می کند.

  • Translation software should effectively remove all barriers to communication between people.


    نرم افزار ترجمه باید به طور موثر تمام موانع ارتباط بین افراد را از بین ببرد.

  • A subsequent agreement removed the major obstacles to negotiations.


    توافق بعدی موانع عمده مذاکرات را برطرف کرد.

  • After his arrest on corruption charges, he was immediately removed as party president.


    پس از دستگیری به اتهام فساد، بلافاصله از ریاست حزب برکنار شد.

synonyms - مترادف

  • روشن


  • قرعه کشی

  • extract


    استخراج کردن


  • خالی

  • unload


    تخلیه


  • کنار کشیدن

  • abstract


    خلاصه


  • تولید کردن


  • بیرون بردن


  • بیرون بیار


  • بیرون کشیدن


  • بکش بیرون


  • ماهی بیرون


  • برو بیرون


  • کشیدن

  • extricate


    خارج کردن

  • wrest


    مچ گیری

  • yank


    چنگ زدن

  • pluck


    چیدن

  • uproot


    ریشه کن کردن

  • drain


    زه کشی

  • pry


    کنجکاوی

  • tap


    ضربه زدن

  • pluck out


    کندن

  • siphonUS


    siphonUS


  • شیر


  • از زیر خاک بیرون بیاورد


  • syphonUK

  • unearth


    گرفتن

  • syphonUK



antonyms - متضاد
  • insert


    درج کنید


  • محل

  • put


    قرار دادن

  • fit


    مناسب

  • instalUK


    installUK

  • installUS


    installUS


  • موقعیت


  • راندن


  • بار

  • slot


    اسلات


  • چوب

  • lodge


    کلبه

  • pop


    ترکیدن


  • جایگزین کردن


  • اسلاید


  • لیز خوردن

  • thrust


    رانش


  • بچسبید

  • wedge


    گوه


  • قراردادن در


  • بگذار سر جاش


  • ثابت

  • fix


    جاسازی کنید

  • embed


    گیاه


  • تنظیم

  • set


    فشار دادن


  • فرو رفتن


  • ایمپلنت

  • implant


    مطبوعات


  • حباب کردن

  • engrain


لغت پیشنهادی

unattached

لغت پیشنهادی

injections

لغت پیشنهادی

running