technology

base info - اطلاعات اولیه

technology - فن آوری

noun - اسم

/tekˈnɑːlədʒi/

UK :

/tekˈnɒlədʒi/

US :

family - خانواده
technologist
فناور
techie
فنی
technological
تکنولوژیکی
technologically
از نظر فن آوری
google image
نتیجه جستجوی لغت [technology] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • علم و تکنولوژی

  • advances in communications technology


    پیشرفت در فناوری ارتباطات

  • advanced/modern technology


    تکنولوژی پیشرفته/مدرن

  • to develop and use new technologies


    برای توسعه و استفاده از فناوری های جدید

  • small businesses that are involved with emerging technologies


    کسب و کارهای کوچکی که با فناوری های نوظهور درگیر هستند


  • استفاده از آخرین فناوری دیجیتال برای ایجاد دنیای مجازی

  • This technology enables computers to read handwriting.


    این فناوری رایانه ها را قادر می سازد تا دستخط را بخوانند.


  • این طرح دسترسی به فناوری پیشرفته رایانه را در کلاس درس فراهم می کند.

  • The company has invested in the latest technology.


    این شرکت روی جدیدترین فناوری سرمایه گذاری کرده است.

  • a wireless technology company


    یک شرکت فناوری بی سیم

  • the technology sector/industry


    بخش فناوری / صنعت

  • to make use of the most modern technologies


    استفاده از مدرن ترین فناوری ها

  • Telecommunications technology is developing fast.


    فناوری مخابرات به سرعت در حال توسعه است.

  • The technology already exists to do this.


    فناوری از قبل برای انجام این کار وجود دارد.

  • We need to exploit existing technologies more fully.


    ما باید از فناوری های موجود به طور کامل تر بهره برداری کنیم.

  • We now have the technologies to transplant limbs.


    ما اکنون فناوری پیوند اعضا را داریم.

  • a car engine based on technology developed for aeroplanes


    یک موتور خودرو بر اساس فناوری توسعه یافته برای هواپیما

  • the technology for the extraction of iron ore


    تکنولوژی استخراج سنگ آهن


  • فناوری رایانه

  • Modern technology is amazing isn't it?


    فن آوری مدرن شگفت انگیز است، اینطور نیست؟


  • آنچه این کشور به آن نیاز دارد یک سیاست بلندمدت برای سرمایه گذاری در علم و فناوری است.

  • computer/medical/space technology


    فناوری کامپیوتر/پزشکی/فضایی

  • Dairy producers are experimenting with new technologies to reduce the cholesterol in milk.


    تولیدکنندگان لبنیات در حال آزمایش فناوری های جدید برای کاهش کلسترول در شیر هستند.

  • We live in an era of rapid technological change.


    ما در عصر تغییرات سریع تکنولوژی زندگی می کنیم.

  • The new cars will be energy efficient environmentally friendly and technologically advanced.


    خودروهای جدید بهینه انرژی، سازگار با محیط زیست و از نظر فناوری پیشرفته خواهند بود.

  • The fast pace of technology presents enormous implications for sustainable business development.


    سرعت سریع فناوری پیامدهای بسیار زیادی برای توسعه پایدار کسب و کار ارائه می دهد.

  • All our products are backed up by cutting-edge technology.


    همه محصولات ما با فناوری پیشرفته پشتیبانی می شوند.

  • computer/wireless/audio technology


    فناوری کامپیوتر / بی سیم / صوتی

  • stem-cell/gene technology


    فناوری سلول های بنیادی/ژن

  • a technology company/firm/industry


    یک شرکت فناوری/شرکت/صنعت

  • the technology sector/market/boom


    بخش فناوری / بازار / رونق

synonyms - مترادف
  • computers


    کامپیوترها

  • electronics


    الکترونیک

  • mechanics


    مکانیک

  • machinery


    دستگاه


  • تجهیزات

  • programming


    برنامه نويسي

  • electrical tools


    ابزار الکتریکی

  • telecommunications


    مخابرات

  • applied science


    علوم کاربردی

  • electronic components


    قطعات الکترونیکی


  • علم مهندسی

  • high tech


    تکنولوژی بالا

  • hi tech


    سلام تکنولوژی


  • علم صنعتی

  • computing


    محاسبه

  • cybernetics


    سایبرنتیک


  • مهندسی

  • robotics


    رباتیک


  • علوم پایه


  • فناوری اطلاعات

  • automation


    اتوماسیون

  • telemechanics


    تله مکانیک

  • robotization


    ربات سازی

  • IT


    آی تی

  • computerized information


    اطلاعات کامپیوتری

  • data processing


    پردازش داده ها


  • فناوری رایانه

  • infotech


    infotech


  • تکنولوژی الکترونیکی


  • تولید

  • artificial intelligence


    هوش مصنوعی

antonyms - متضاد

  • ادبیات

  • arts


    هنرها


  • فرهنگ


  • تاریخ


  • سنت

  • humanities


    علوم انسانی

  • classics


    کلاسیک

  • languages


    زبان ها


  • فلسفه

لغت پیشنهادی

noticing

لغت پیشنهادی

fracture

لغت پیشنهادی

meetings