pursue
pursue - دنبال کردن
verb - فعل
UK :
US :
تعقیب کننده
دستیابی
ادامه دادن به انجام یک فعالیت یا تلاش برای رسیدن به چیزی در مدت زمان طولانی
تعقیب یا تعقیب کسی یا چیزی، به منظور دستگیر کردن، حمله کردن به آنها و غیره
تلاش برای متقاعد کردن کسی به داشتن رابطه با شما
انجام کاری یا تلاش برای رسیدن به چیزی در مدت زمان طولانی
برای ادامه تلاش برای بحث در مورد چیزی یا برخورد با چیزی
دنبال کردن کسی یا چیزی، معمولاً برای گرفتن او، او یا آن
تلاش بسیار برای متقاعد کردن کسی برای پذیرش شغل
تلاش برای کشف اطلاعات در مورد یک موضوع
خیلی تلاش کنید تا کسی را متقاعد کنید که با شما رابطه داشته باشد
If you pursue a plan activity or situation you try to do it or achieve it usually over a long period of time
اگر برنامه، فعالیت یا موقعیتی را دنبال می کنید، سعی می کنید آن را انجام دهید یا به آن دست یابید، معمولاً در یک دوره زمانی طولانی.
دنبال کردن یا جستجو برای کسی یا چیزی، به منظور گرفتن یا حمله به آن شخص یا چیز
تلاش برای رسیدن به
برای ادامه انجام دادن
پیگیری نیز ادامه در نظر گرفتن است
تلاش برای رسیدن به چیزی
پس از کالج، جفری گفت که امیدوار است حرفه پزشکی را دنبال کند.
یک خبرنگار خوب تا زمانی که تمام حقایق را بداند، یک داستان را دنبال می کند.
Indeed the logic of commercialism may lead the enterprise to pursue activities at odds with other government objectives.
در واقع، منطق تجاری گرایی ممکن است بنگاه اقتصادی را به دنبال فعالیت هایی در تضاد با سایر اهداف دولت سوق دهد.
این کشتی توسط زیردریایی های دشمن تعقیب می شد.
به همین ترتیب، سیاست جبهه متحد علیرغم تأثیر مخرب آن بر حزب دنبال شده بود.
کارول ماه هاست که او را تعقیب می کند.
Filthy-rich individuals apart the politics of greed makes no economic sense for the wealthy countries that pursue it.
جدا از افراد ثروتمند کثیف، سیاست حرص و طمع برای کشورهای ثروتمندی که آن را دنبال می کنند، هیچ معنای اقتصادی ندارد.
یک کشور امکان پیگیری سیاست های اقتصادی و اجتماعی خود را کنار می گذارد.
کسانی که مدیریت کیفیت را بر این اساس دنبال می کنند، محکوم به ناامیدی هستند.
پلیس به مدت 20 دقیقه مظنون را در بزرگراه 5 تحت تعقیب قرار داد.
آیا مردم باید خوشبختی خود را به قیمت بهای دیگران دنبال کنند؟
If you are interested in pursuing this opportunity please sign and return the attached undertaking of confidentiality to me.
اگر مایل به دنبال کردن این فرصت هستید، لطفاً تعهدنامه ضمیمه رازداری را امضا کرده و به من برگردانید.
ایالات متحده قصد دارد برنامه های شدیدی را در زمینه علوم فضایی دنبال کند.
برای دنبال کردن یک هدف
برای دنبال کردن یک هدف/هدف
چگونه می توانیم این اهداف را به بهترین نحو دنبال کنیم؟
ما قصد داریم این سیاست را با قاطعیت دنبال کنیم.
او مایل است حرفه پزشکی را دنبال کند.
مصمم بودم که رویای بازیگر شدنم را دنبال کنم.
بسیاری از جوامع به شدت به دنبال طرح هایی برای حفظ فضاهای باز هستند.
مطمئن نبودم که بخواهم رقص را به عنوان یک حرفه دنبال کنم.
او همچنان سیاست نرم خود را در قبال جنایت دنبال می کند.
برای دنبال کردن یک دستور کار / یک استراتژی / یک ادعا
برای پیگیری قانونی
دادستانی سلطنتی تمایلی به پیگیری این پرونده ندارد.
ما تصمیم گرفتیم موضوع را پیگیری نکنیم.
او آزادی می خواست تا به دنبال منافع خود باشد.
او همچنان مشغول تحصیل بود.
شرکت های دیگر نیز همین مسیر را دنبال می کنند.
دولت فعالانه مبارزاتی را علیه ستیزه جویان دنبال کرده است.
او ادامه داد: اما شما هنوز به این سوال پاسخ نداده اید.
او تئاتر را ترک کرد، به شدت تحت تعقیب مطبوعات قرار گرفت.
پلیس با سرعت زیاد خودرو را تعقیب کرد.
جیک ماه هاست که او را تعقیب می کند (= سعی می کند با او رابطه برقرار کند).
این خودرو توسط بالگردها تعقیب شد.
شکارچیان ساعت ها به دنبال شکار خود بودند.
وی توسط راننده خودروی سرقتی که به شدت تحت تعقیب پلیس بود کشته شد.
این شرکت مدتی است که هولتون را تعقیب کرده است، اما او تاکنون تمام پیشنهادات آنها را رد کرده است.
ما دیگر این موضوع را پیگیری نخواهیم کرد.
در حال حاضر پلیس در حال پیگیری چندین خط تحقیقات برای این پرونده است.
فکر نمی کنم این ایده ارزش ادامه دادن بیشتر را داشته باشد.
مطبوعات بی وقفه این ماجرا را دنبال کرده اند.
او ماههاست که او را تعقیب میکند، اما او به وضوح علاقهای ندارد.
او تصمیم گرفت در تلویزیون فعالیت کند.
دنبال کردن
مسیر
سگ
سایه
تعقیب
hound
سگ شکاری
دم
stalk
ساقه
دنباله
harry
هری
tag
برچسب زدن
همراهی کردن
دوره
مراجعه كردن
badger
گورکن
bird-dog
پرنده-سگ
chivy
پیازچه
harass
آزار دادن
haunt
خالی از سکنه
plague
طاعون
سوار شدن
برو دنبال
فرار کن
تعقیب کن
پشت سر حرکت کن
prowl after
پرسه زدن بعد از
اجرا کردن
تعقیب کردن
بازی گرفتن
بیرون آوردن بعد
اردوگاه در آستانه
رها کردن
ترک کردن
neglect
بی توجهی
متوقف کردن
گودال
discontinue
دست کشیدن
ditch
لغو
cease
سقط
پایان
cancel
چشم پوشی
abort
باطله
تنها گذاشتن
forgo
دست برداشتن از
relinquish
دست از تعقیب بردارید
scrap
صرف نظر کردن
تعلیق کند
مکث
متوالی
desist
اجتناب
نتیجه گرفتن
renounce
خاتمه دادن
suspend
تمام کردن
halt
کنار کشیدن
surcease
پرهیز از
eschew
شکستن
terminate
abstain from